به جرات مي توانم بگويم كه بينندگان سريال The Walking Dead از وفادارترين دنبال كنندگان سريال در سيزده سال اخير بوده اند و به راستي عمري را در طلب ديدن هر فصل اين سريال گذرانديم! گاهي از ترس و وحشت به صفحه تلويزيون ميخكوب شديم، گاهي از روند كند برخي قسمت ها شاكي بوديم و گاهي سال ها منتظر يكي از شخصيت هاي داستان مانديم تا برگردد و ما را از اين پريشاني نبودنش در صحنه هاي ضروري خلاص كند.(اشاره به شخصيت كليدي ريك گرايمز كه تقريبا از ابتداي فصل 9 سريال؛ اكتبر 2018 در حاليكه به شدت زخمي شده بود با هليكوپتري ناشناس تا همين امروز، فوريه 2022 ناپديد شده است!)
مواجه با دنيايي پاشان و پريشان، موجوداتي انسان نما به نام walkers و تلاش براي بقاء خط سير اصلي داستان است. در هر فصل با گروهي از آدم ها مواجه مي شويم كه به دليل اين شرايط گاهي به بدترين شكل از هم نوعان خود سوء استفاده مي كنند تا در همين خراب آباد بيشتر زنده بمانند! از استثمار و زورگويي گرفته تا بدترين خوي هاي انساني كه در اين سريال در حد اشباع از آن استفاده شده است.
نمي دانم از كدام قسمت سريال بود كه به نظرم ديگر واكرها خطرناك نبودند و تنها موضوع دردناك شرارت انسان هاي باقيمانده بود. چه خوشمان بيايد يا نيايد هميشه شرورترين و بد ذات ترين گونه زنده خودمان هستيم!
گروهي كه به رهبري ريك گرايمز به نوعي سمبل انسانيت، شفقت و همدلي هستند براي حفظ جامعه كوچك خود علي رغم مبارزه با واكرها بايد با آدم ها هم مبارزه كنند!
نمي دانم از كدام قسمت سريال بود كه به نظرم ديگر واكرها خطرناك نبودند و تنها موضوع دردناك شرارت انسان هاي باقيمانده بود. چه خوشمان بيايد يا نيايد هميشه شرورترين و بد ذات ترين گونه زنده خودمان هستيم!
هر گروهي كه بعد از مبارزه با ريك و افرادش از بين مي رفتند نفس راحتي مي كشيديم كه ديگر تمام شد و آنها به آرامش و آزادي رسيدند، اما زهي خيال باطل كه گروه هاي بعدي به مراتب بدتر و منش وحشيانه تري نسبت به قبلي ها داشتند! اين همه رذيلت از نهاد آدمي بيرون كشيدن هم به راستي خودش هنر مي خواهد.
صادقانه بگويم كه اصلا حس خوبي از ورود آنها به اين جامعه نداشتم، شما هم همين احساس را تجربه كرديد يا نه؟
حالا پس از سال ها مبارزه و از دست دادن آدم هاي خوب و گاهي معصوم و بيگناه، افراد ريك كه از هسته اوليه آن تنها چند نفر باقي مانده است در قسمت 10 فصل يازدهم پس از مشقت هاي فراوان و غربالگري وارد جامعه اي مي شوند كه بسيار شبيه همان جامعه قبل از اتفاقات قسمت اول است، يعني دنياي قبل از واكرها.
صادقانه بگويم كه اصلا حس خوبي از ورود آنها به اين جامعه نداشتم، شما هم همين احساس را تجربه كرديد يا نه؟ جامعه اي كه ريك و دوستانش ساخته بودند پر بود از اعتماد، محبت، همكاري، تقسيم وظايف و برابري. آنها با امكانات اندك سعي كرده بودند بيشترين حد رفاه را براي همه ايجاد كنند، هر كسي گوشه كاري را مي گرفت، مهارت ها براي همه افراد استفاده مي شد، احساس همدلي و رفاقت روز به روز افزايش مي يافت و در نهايت همه از باهم بودن راضي و خوشحال بودند.
انگار آدم هاي اين سريال اين همه به بقاء خود اصرار داشتند تا دوباره به همان نظام فاسد، سلطه گر و سياست زده قبلي برگردند، آيا ارزشش را داشت؟
در جامعه Commonwealth نظام طبقاتي تعريف شده اي وجود دارد، فقط و فقط هم به نفع عده اي خاص اداره مي شود. (كمي برايتان آشنا نيست)؟
ما در اين جامعه چه ميبينيم كه دوستش نداريم؟
بله، با كمي پس و پيش دقيقا شبيه جوامع امروزمان شد!
گويي انسان ها باهم مي جنگند تا دست آخر سردمداران مدرنيته از آنها سوءاستفاده كنند و اين آئينه تمام نماي دنياي خودمان است. اگر شما هم حس خوبي از دوباره ديدن اين بي عدالتي ها نداشتيد، شايد چون بازتابی از زندگی واقعی مان را در آن میبینید.
انگار آدم هاي اين سريال اين همه به بقاء خود اصرار داشتند تا دوباره به همان نظام فاسد، سلطه گر و سياست زده قبلي برگردند، آيا ارزشش را داشت؟
ديگر واكرها را بسان اسباب بازي هايي از بين مي برند و حتي از آنها براي درست كردن تونل وحشت استفاده مي كنند. خيال شان راحت شد كه كنترلي كامل بر آنها دارند. حالا دوباره وارد نظامي مي شوند كه تحقيرشان كند، از بالا به پايين نگاه شان كند، مستندات دروغ به خوردشان بدهد و در زرق و برق جشن ها و مراسمي پوچ كه باز هم تنها عده اي مي توانند به آن راه داشته باشند تمام نگراني شان كيفيت نوشيدني سرو شده باشد!
گويي انسان ها باهم مي جنگند تا دست آخر سردمداران مدرنيته از آنها سوءاستفاده كنند و اين آئينه تمام نماي دنياي خودمان است. اگر شما هم حس خوبي از دوباره ديدن اين بي عدالتي ها نداشتيد، شايد چون بازتابی از زندگی واقعی مان را در آن میبینید.
آرام آرام متوجه مي شويم كه در زير پوست اين جامعه هم صداي اعتراض مي آيد. اين همه قوانين سخت گيرانه در ابتداي ورود به جامعه اي كه با وجود نوپا بودنش دروغ مي گويد و از انسان ها براي اهداف خود ابزاري مي سازد و طبق معمول اگر بر خلاف ميل بالا دستي ها حرفي يا اعتراضي شنيده شود به ناكجاآباد فرستاده مي شوند.
دوباره آدم هاي داستان به نقطه صفر رسيدند، اين همه اتفاقات وحشتناك و داستان هاي متفاوت وحشي گري را ديدند، با سختي تجربه كسب كردند اما باز هم نياموختند كه بهتر از قبل عمل كنند. به محض اندكي ثبات دوباره تبديل به همان آدم هاي سابق شدند و البته با واژه فريبنده تمدن!
احتمالا در قسمت هاي بعدي با معترضان خاموش و زندگي مخفيانه آنها بيشتر آشنا مي شويم و از فساد دروني حاكميت هم پرده برداري مي شود، چيزي كه هيچ كس حتي فكرش را هم نمي كرده است.هر چه قدر شباهت ها با جوامع كنوني مان را ببينيم بيشتر متوجه آنچه به مرور زمان بر ما تحميل شده است خواهيم شد. به لطف اين جامعه مي توانيم به طور مستقيم با واقعيت گزنده امروزمان مواجه شويم. به راستي بابت آنچه به دست آورده ايم چه چيزهاي خوبي را از دست داده ايم؟