امروز توی مسیرم به خونه از کنار اداره ی پست که رد شدم اینارو دیدم، قاصدک هایی که پشت میله ها می دیدم بهم این حس رو می داد که انگار آرزوهام رو مثل این قاصدکا، توی یه زمین لم یزرع کاشتم و اون زمین طوریه که هیچ وقت هیچ بادی نمیاد تا این قاصدکارو به پرواز در بیاره، هیچ کسی نیست که بیاد این قاصدکارو بکنه و نجاتشون بده و فوتشون کنه تا روانه ی برآورده شدن بشن، شاید باشن اما حوصله ش رو نداشته باشن یا بترس یا... نمی دونم راستش منم با خودم فکر کردم که اگه درش باز باشه برم و بکنم و فوتشون کنم اما با اینکه در باز بود ترسیدم برم داخل که مبادا کسی بهم گیر بده، جرئتشو نداشتم یا شاید داشتم اما حوصله ش رو نداشتم!
میدونم من درختم و اینکه یکی زمینت بشه چه حس خوبیه یه زمین محکم اما مگه غیر اینه که از میوه های درخت ها ست که این زمینا ارزشمند میشن؟! من میخوام زمین و درختِ خودم باشم!
دوست مثل اون دختره توی سریال که وقتی رفت مصاحبه ی گویندگی ازش سابقه ی کار خواستن باشم اون سابقه کار گویندگی نداشت، تحصیلات آکادمیک هم نداشت اما جرئت داشت!
اون در دفاع از خودش گفت وقتی که بقیه داشتن برای خودشون رزومه می ساختن من داشتم پول در میاوردم! و واقعا اون یه سکانس تحسین برانگیز برای من شد نه اینکه مثل اون باشم اما منم الان می تونستم یه رزومه ی خیلی خفن تر از چیزی که الان دارم برای خودم می داشتم مثل بقیه دوستا و همکارام اما منم درست مثل اون کارکتر وقتی بقیه داشتن خودشونو ارتقا می دادن من داشتم پول درمیاوردم تا بستر ارتقا رو خودم برای خودم فراهم کنه و قطعا اگه روزی مصاحبه کننده بشم حتما به این مورد توجه می کنم و الکی و صرفا بر اساس سوابق کسی رو رد نمی کنم.
راستی نمی دونم چقدر اهل فیلم و سریال هستید اما از همین خالیوود خودمون تا هالیوود و بالیوود و کیدراما، در یک سال اخیر هرچی فیلم و سریال دیدم این مسئله ی خوب زندگی کردن و داشتن یک زندگی معمولی اما خوب و درست؛ چیزی بوده که وضوح در همه شون دیدم؛ البته که واژه هایی مثل خوب و درست در ذهن هرکس معنای متفاوتی داره ولی خب... "من درختم من زمینم!"