ویرگول
ورودثبت نام
سارا جفایی
سارا جفایی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

یک شعر ابدی از من


و در این وادی شور

در این ژرف لا یتناهی شعور

در پی نور هستم!

انسان هستم و تفسیرگر ذات،

به تفاسیر و تواصیف جهان در کارم

به بلندای عروج

و به لایعقل دل!

ذات من نسیان است

در برش اندیشه

و قلم دارم از آن

که مگر زنده بماند فکرم

و فراموش نشود احساسم

تا بیارایم ازآن آیینی

که ز فواره ی جاوید جهان ها فراتر برود!

برود تا بیشه

بگذرد از پندار

و بیاساید بر بالین ادیبان زمان،

تا مگر روزی،ثانیه ای،لحظه ای...

به قلم وادارد

فکر نابی پر از اندیشه را

و دگرباره تاریخ تکرار شود

نه به تکرار مهمات و به اجبار زمان

که به لطف احساس خرد دار ظهور!

و دگر باره تاریخ،تاریخ شود

که جهان تازه شود

و زمان زنده شود

و شبان پر مهتاب!

و دگر باره دراین وادی شور

شوری زاده شود

و به کرات تکرار شود

که جهان تازه شود!

عشقاندیشهمعلمساراجفاییشعرنو
تغییر،اکنون است.می نویسم تا زنده بمانم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید