ویرگول
ورودثبت نام
Sara Motahary
Sara Motahary
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

ترس من از اینده

هرچه سال ها میگذرد ترس من از آینده بیشتر می‌شود؛رویاهای بزرگی دارم و ترس بزرگ تر از هرچیزی از نرسیدن به آرزو هام دارم ... نمی دونم چی میشه و این منو نگران میکنه ساعتها فکر میکنم و این که اگه تلاش هایم به نتیجه نرسد چی؟

تنها چیزی که زندگی منو زیبا میکنه و برای آن میجنگم شاد بودن و آرامش است اون اوج آرزوهام از شادی و خنده های عمیقی پر است نمی دانم نمی‌فهمم هرچه فکر میکنم به هیچ نتیجه از نمیرسم من زندگی میخوام که به آرامش قلبم برسم و به خودم افتخار کنم به خودم بگم افرین تو تا اینجا تونستی و رسیدی به این آرزوهات من اون چیزی رو میخوام که آیا میشه؟

اما میترسم ترس چیز بدیه گاهی این ترس رو نادیده میگیرم و میگم میگذره زندگی مانند گذر جوی آب است که می‌گذرد همه چیز درست می‌شود اما ترس از شکست سخته خیلی سخته

نمیفهمم از زندگی چی میخوام اما میفهمم چی میخوام احساسی در بین این دو احساس گمراهي که مرا بی‌پروا می‌ترساند متنفرم از اینکه تلاش کنم و این تلاش ها نتیجه ای به ارزش آن زحمت ها نداشته باشد ترسناک است ...

میدونی شاید کسی درکم نکند اما من از زندگی خیلی چیز ها میخواهم افکار من پز از هیاهوی آرزوهای مهیج و بزرگ است که قلبم را به درد می‌آورد

آیا دنیا توان این همه رویا رو دارد؟ آیا خودم از پسش بر میام ؟ نمیخوام وقتی به گذشته و خود الانم نگاه میکنم بگویم تو نتونستی از پسش بر بیای

من از زندگی آرزوهام رو میگیرم و آرزوهای من روح من هستند و روح من باید به واقعیت تبدیل بشود و من با تمام جسم و قلبم برایشان سخت میجنگم و در این جنگ نخواهم کیش و مات شوم من میتونم باید بتونم برای خود آینده ام ...

نترس نباید بترسن و این ترس رد باید چال کنم باید این ترس رو مانند قاصدک فوت کنم و به هوا بفرستم و به همراه باد رهگذر دور بشود من رو نباید زنجیر ترس نگه دارد

زندگی من رویاهام رو به واقعیت تبدیل میکنم و تو یار من باش.. به امید روزی که با ذوق در متن هایم از به واقعیت شدن آرزوهای بنویسم؛ امیدوارم....

به یاد بماند از ترسم برای آینده

۱۴۰۳/۱/۸





ترسایندهرویاپردازیارزوهدف
فرار از اتاق تاریک ذهن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید