ساعت شده دو شب،و من درگیر خاطرات...خواموش کردم تلفنمو هیشکی نشد مثل تو آدما زیادن ولی بی تو همه برام عجیبن با خودم غریبم ... دلم گرفته توهم دلت گرفته؟ توهم دلت برام تنگ شده؟ توهم به من فکر میکنی؟ میخوام هی به یه بهونه ای گریه کنم...بدون تو خاطراتم تنها و یتیم و با خودم الان غریبم یکم به من فکر کن به این راحتی رفتی؟ توهم مثل من شبا خوابت نمیبره و فقط به من فکر میکنی؟
من هنوز عاشقتم من هر روز عاشق توعم یادته شعر برات مینوشتم؟ یادته بهش میگفتم چرت و پرت؟ برگرد... برگرد به خدا دیگه نمیکشم چرا این اشکا بند نمیان؟ با خودمم غریبم...