امروز این فیلم رو دیدم و واقعا لذت بردم. به نظر من انتخاب ادرین برادی برای این نقش، شاهکار بود. ی جورایی شاید بر حق ترین انتخاب ممکن. این آدم پر از احساسه، و این نقش سرشار بود از احساس. این فیلم فضای تاریک مدرسه رو خیلی خوب توصیف میکنه، و به نظرم کسایی که مدرسه رو تموم کردن، نسبت به اونایی که دارن سپریش میکنن، بهتر این فیلم رو درک میکنن. چون لازم هست فضای متفاوتی از مدرسه رو تجربه کرده باشی تا بفهمی چقددررر سمّ بوده اون دوران. خیلی حسرت خوردم و دائم آه میکشیدم که ای کاش واقعا از این جور معلم ها وجود داشت، معلم هایی که به جای ایفا کردن نقش رباط توی کلاس و اصرار به «در چارچوب محتوای کتاب و درس کلاس» عمل کردن، کمی خلاقیت و احساس هم داشتن، معلم هایی که به جای قضاوت کردن شاگرداشون مبنی بر اینکه «شماها هیچی نمیشید» کمی باهامون حرف میزدن، ی کم سعی میکردن بفهمن حالمون چقدر افتضاحه. قطعا زمانی که دبیرستان بودم، کلاسمون پر از «مردیث( یکی از شخصیت های داستان)» بوده ولی هیچ معلمی نفهمیده. یا شاید فهمیده ولی خسته تر از این حرفا بوده که بخواد کاری کنه. بیشترین چیزی که از این فیلم فهمیدن، این بود که ما آدمها چقدر روی زندگی هم اثر داریم، چقدر میتونیم نجات دهنده باشیم برای هم، چقدر میتونیم به احساسمون اعتماد کنیم برای نجات دادن بقیه. و متاسف شدم از اینکه چقدر احساس در ماها کشته شده. چقدر دور شدیم از ذات انسان بودنمون.
هنری به غایت انسان بود. همه رو میدید حتی کسی که سالها بود کسی ندیده بود( یکی از معلم های داستان). وقتی به اون معلم گفت: آره تو رو میبینم، چقدر خوشحالش کرد. فقط با «اهمیت دادن بهش، دیدنش، در نظر گرفتنش، پرسیدن از حالش» . دیالوگهای فیلم معرکه بود. اینکه این آدم انقدر پا فشاری میکرد روی «انسان بودن» ، قند تو دلم آب کرد. اونجایی که از تبلیغ هولوکاستی میگه در مورد اینکه، مردای ما تبدیل شدن به کسایی که زن رو حیوون وهرزه بدونن و همیشه دنبال این باشن که همه چیزش رو به سُخره بگیرن، اونجایی که در مورد پدر مادر بودن میگه که : احتمالا قبل از پدر مادر شدن باید به ادمها آموزش داد، همه و همه ش معرکه بود.
چه درام دوست دارید چه ندارید، این فیلم رو ببینید. به نظرم «احساس» رو زنده میکنه. و این چیزیه که انسان امروز بیشتر از هر زمان بهش نیاز داره.