کنفسیوس میگه:
به جای اینکه صد لعنت به تاریکی بفرستیم، شمعی بیافروزیم.
روزگار، روزگار ناکامیهاست، کمبودها، ناملایمات. روزگار، غر زدن میطلبد و آه و غصه. ولی تا کجا؟
به طور معمول غر زدن و لعنت فرستادن فضایی مانند مرداب ایجاد میکند؛ هر چه بیشتر دست و پا بزنیم و اعتراض کنیم، بیشتر فرو میرویم. شاید بهتر باشد جایی از این دوران، بایستیم، به خودمان استراحت دهیم، ذهن و فکرمان را خالی کنیم. با همین ذهن خالی نگاهی به اطراف بیاندازیم و ببینیم کجاییم، چقدر آمده ایم، به کجا میرویم، در اطرافمان چه میگذرد؟ این روزگار و زندگی آنقدرها هم سخت و پیچیده نیست. جریانی است رو به جلو که هر بار چالشی ایجاد میکند. بیشتر آنها که از چالشها میترسند، تنبل هستند و یا به سکون عادت دارند، به هر نحوی مقاومت نشان میدهند. پذیرش اولین راه پیشرفت است. بپذیریم که زندگی با ما دشمنی ندارد، بپذیریم که زندگی یک رود است و ما ماهیان این رودیم؛ نه یک قایق روی آن. وقتی به این نتیجه برسبم دیگر مقاومت نمیکنیم. خودمان را در دستهای زندگی رها میکنیم و پیش میرویم. سنگها را دور میزنیم، در گردابها قویتر میشویم و ادامه میدهیم. اگر "تسلیم" را شنیده باشی، همین است: پذیرش جریان زندگی.
بیا و این بار به جای مقاومت در برابر چالش و تاریکی، دنبال نور باش. شنا کن نمو، شنا کن :)