اگر چندین دهه آن طرف تر مرا پایین گذاشته بودی شاید آن زنِ چادر به دندان گرفته و دست به کمر زده بودم و چشمانم را ریز می کردم تا بهتر ببینم که تفاوت سرکه شیره با این مایع سیاه که می گویند نوشیدنی است در چیست و اگر بزنم اش تنگ ِ قرمه سبزی ِ جا افتاده به جای آن پارچ بلورین دوغ ِ همیشگی سر سفره بچه ها صورتشان را جمع نمی کنند که این چیست و چرا این مزه را می دهد؟یا آقامان پا پس نمی کشد از کنار سفره و دست رد به سینه ی لیمو عمانی های خورشت نمی زند که زن، این غربی بازی ها مال ِ این خانه نیست ..... لب ام را گاز می گرفتم و نگاهم را از رد شدن شیشه ها ی باریک و بلند بر میداشتم و به فکر ناهار بچه ها با همان دوغ در پارچ ِ بلور به خانه برمی گشتم و ته ذهنم می گفتم به موقع آقا خودش می خرد...
اگر چندین دهه آن طرف تر مرا گذاشته بودی شاید آن بچه ی سر همی پوشیده بودم که تلاشم برای رهایی از دستان ِ مادر بی فایده بوده و حالا میخ شده ام به چیزهایی عجیب که تلق تلق صدا می دهند و شیشه های خالی که از چیزی پر می شوند و می روند آن طرف و من نمی بینم ، دل ام لک می زند برای اینکه مادر بازویم را رها کند و اگر این شیشه نبود می پریدم و در بین ِ ریل های قطار ِ کوچک می دویدم و تلق تلق شیشه ها را به هم می زدم و کیف می کردم از صدایشان و کمی هم می چشیدم از آن چیزی که می ریزند توی شیشه ها که حس ِ کنجاوی ام را بخوابانم...
حالا که خیلی دهه این طرف تر مرا گذاشتی و رفتی،حالا ترجیح میدهم شیشه های کارخانه ی پپسی کولا را پایین بیاورم و شورش کنم و سر سفره کنار ِ لازانیای از هم پاشیده سرکه انگبین بگذارم و قلپ قلپ لذت ببرم از طعم ناب و شیرین اش تا بینی ام باد کند از گاز و سلول هایم پر شود از مواد قندی مصنوعی و یک مشت مواد شیمیایی که فرمول ِ هیچکدامش را بلد نیستم ،ترجیح می دهم مایه حیات با فرمول ِ ساده ی " H2O" بنوشم تا ترکیبی از ناشناخته های جدول مندلیف.
حالا ، ممنون که مرا کمی این طرف تر پایین گذاشتی که بتوانم انتخاب کنم بین ِ نعنا و اسید سیتریک
عکس: کارخانه پپسی کولا در تهران - دهه 50 شمسی