چند روزی بود حال جسمانی خوبی نداشتم، به تبع آن حال روحی مطلوبی هم نداشتم. تمام روز در رختخواب افتاده بودم و حس بی حالی تمام بدنم را فرا گرفته بود. ولی بعد از چند روز مریضی و افتادن در رختخواب امروز بوی خاک باران خورده جانی دوباره به من داد.
امروز بارانی سیل آسا در شهر ما بارید که همهٔ ما را ترساند. شدت باران به حدی بود که فکر میکردیم الان است که همهٔ خانهها به زیر آب بروند. به قول یکی از کودکان فامیلمان انگار خدا رفته حموم :)
باران امروز بیمناسبت حال مرا خوب کرد، باعث شد این چند روز مریضی و حال بد مثل شسته شدن خاک روی برگ درختان شسته بشود و برود. حال خوبم باعث شد برعکس تمام روزهای قبل که در رختخواب بودم امروز از رختخواب بلند شوم.
میدانی گاهی حس خوبی که از یک چیز میگیری عجیب به جانت میچسبد، انگار خدا آن را مخصوصا برای خوب کردن حال تو فرستاده است. انگار خدا میخواهد به تو بگوید بنده من حواسم بهت هست، می دانم حال خوبی نداری پس این سهم انرژی امروز تو.
خلاصه که حال دلم امروز با باران سیل آسا خوب شد. انرژی گرفتم و سر ذوق آمدم. امیدوارم در این روز بهاری هر کس که در زیر سقف آسمان است حال دلش خوب باشد، حالا می خواهد با بوی باران یا هر چیز دیگر.
بماند به یادگار…