فریلنسری خیلی جذابه. مخصوصا اولاش. تمام اختیارات دنیا رو داری تا هر طوری که دلت میخواد، کار کنی. میتونی هر وقت میخوای بری سفر، یه برنامهی مفصل برای زندگی شخصی و ارتقای خودت بچینی، هر وقت دوست داشتی کار نکنی و خلاصه لذت دنیا رو ببری.
همهچیز خوب پیش میره تا وقتی که سری توی سرها دربیاری و حجم کارت زیاد بشه. یا مثلا با یه شرکتی به صورت دورکاری قرارداد تمام وقت ببندی و ملزم باشی که زمان زیادی رو برای کار کردن بذاری. اینجاس که دردسرها شروع میشه و بعد یه مدت اوضاع از کنترلت خارج میشه.
این رو از تجربهی شخصی خودم میگم؛ از اون روزی که به خودم اومدم و دیدم تعادل کار و زندگیم بهم خورده. هر روز صبح زود بیدار میشدم و تا آخر شب مشغول کار کردن بودم. دیگه وقتی برای فیلم دیدن، کتاب خوندن، ورزش کردن و کارهای موردعلاقهم نداشتم. وقت خیلی کمی رو با خانوادهم میگذروندم و حتی توی سفر هم مدام به کار فکر میکردم.
حتی خوابهام هم مربوط به دنیای کار شده بودن و اگه نیم ساعت دیر از خواب بیدار میشدم، یه استرسی تمام وجود رو میگرفت که نمیتونم برات توصیفش کنم.
من خیلی دیر به خودم اومدم. اونقدر دیر که هم به فرسودگی شغلی (Burn out) دچار شدم و هم انقدر به جسمم فشار اومده بود که مجبور شدم سه ماهی استراحت مطلق بمونم و فیزیوتراپی برم.
پیدا کردن راهحل آسون نبود. کلی کتاب خوندم، تحقیق کردم و روشهای مختلف رو آزمایش کردم تا تونستم به این مشکل غلبه کنم و تعادل کار و زندگیم رو دوباره برگردونم.
برای همین این مطلب رو مینویسم تا به هرکسی که مثل من به خاطر فریلنسری/دورکاری و حجم زیاد کارهاش، دچار مشکل شده، کمک کنم. این 10 تا نکتهای که در ادامه میخونید، روشهایی هستن که برای من کاربردی بودن و بهم کمک کردن تا نذارم کار همهی وقتم رو بگیره.
برنامهی کاریتون رو مشخص کنید. یعنی تعیین کنید هر روز چه ساعتی کارتون رو شروع میکنید و چه ساعتی تموم. میتونید برای روزهای مختلف، برنامههای متفاوت هم داشته باشید. مثلا من صبح روزهای فرد باشگاه میرم و ساعت کاریم معمولا از 10 شروع میشه. در صورتی که روزهای فرد، از ساعت 8 شروع میکنم و طبیعتا زودتر تمومش میکنم.
برنامهی اولیه رو بچینید و یکی دو هفته رو هم برای آزمون و خطا بذارید. هدف اینه که مشخص بشه این برنامه و ساعتهای زمانیش تا چه حد قابل اجرا هستن و بازدهی مورد نظرتون رو دارن یا نه.
بعدش که زمانها فیکس شد، تا جایی که میتونید این قانون رو نشکنید و دقیقا سر همین زمانبندیها کار کنید.
برنامهای که توی مرحلهی قبل مشخص کردید رو به همه بگید. از همسر و خانواده گرفته تا همکارها و کارفرماهاتون. اینطوری هرکسی میدونه توی چه بازهای میتونه باهاتون در تماس باشه و ازتون توقع داشته باشه یه کاری براش انجام بدید.
مثلا اگه مامان خواست که طی ساعت کاری، توی تمیزکاری خونه کمکش کنید، بگید امکانش رو ندارید و الان حتما باید کار کنید. مجدد ساعتی که براتون مقدور هست رو هم یادآوری کنید. مثلا بگید کارم ساعت 5 عصر تموم میشه و بعدش میتونم توی کارهای خونه کمکت کنم.
یا مثلا اگه کارفرما توی ساعات خارج از تایم کاریتون (مثل روزهای جمعه یا دیروقت) تماس گرفت، جواب بدید و بگید متاسفانه نمیتونید در حال حاضر کاری که میخواد رو انجام بدید.
نکته: از یه جایی به بعد، باید جدیتر برخورد کنید. مثلا اگر کارفرما 5 بار خارج زمانی که مشخص کردید تماس گرفت، دیگه جواب تماسش رو ندید و روز بعد، طی زمانی که مشغول کار هستید بهش پیام بدید یا زنگ بزنید.
جیمز کلیر توی کتاب عادتهای اتمی میگه وقتی میخواسته بیزینس شخصی خودش رو راه بندازه، یه مدتی تمام وسایل مرتبط با کارش روی میز ناهارخوری بوده و اونجا کار میکرده. تا این که متوجه میشه موقع غذا خوردن سر همون میز، نمیتونه حواسش رو به خوراکیها و خانوادهش بده و فقط به کار فکر میکنه.
حقیقت اینه که مغز ما عادتهای در حال شکلگیری رو به متغیرهای فیزیکی پیوند میزنه. یعنی مثلا اگه چندبار حین کار کردن با لپتاپ روی تخت دراز بکشید، مغزتون تختخواب رو به کار پیوند میزنه و دیگه نمیتونید روی همون تخت، راحت بخوابید.
برای همین باید محل کار مشخصی توی خونه بسازید و یه بخش خاصی از خونه رو به کار اختصاص بدید.
بعضیها حتی وسایل رو هم تغییر میدن. مثلا یه کامپیوتر دارن که فقط باهاش کار میکنن و برای آموزش یا فیلم دیدن، از لپتاپ استفاده میکنن. این مورد برای خیلیها مثل من (که بودجه و فضا ندارن) قابل پیادهسازی نیست.
برای همین من یه کار دیگه کردم که نتیجه هم داد.
داستان از این قراره که همیشه یه دفتر خاص کنار دستم دارم. از این دفتر برای خالی کردن مغزم و افزایش تمرکز استفاده میکنم. هر چیزی که به ذهنم برسه (مثل تماس با مامانبزرگ یا لیست خرید) رو توی این دفتر مینویسم تا از ذهنم خارج بشه و بتونم روی کار تمرکز کنم.
خیلی ساله که این سیستم رو برای رفع حواسپرتی استفاده میکنم. این دفتر همهچیز رو داخل خودش جا میده. حتی وقتی یه ایده برای سوشالمدیای خودم به ذهنم میرسه یا وقتی یادم میوفته باید به همکارم پیام بدم، سریع توی دفتر یادداشت میکنم. حتی نکات جلسههای آنلاینم رو هم داخلش مینوشتم تا بعد از جلسه توی صورت جلسهها یا ترلو وارد کنم.
اتفاقی که افتاد چی بود؟ از اونجایی که این دفتر بیشتر با مباحث کاری پر شده بود، هر موقع چشمم بهش میخورد، ذهنم درگیر کار میشد. اینطوری بود که فهمیدم اگه یه دفتر خاص (فقط مخصوص کارم) بگیرم، میتونم به کار کردن پیوندش بزنم.
یه مرحله جلوتر هم رفتم. یه انگشتر خاص رو هم به این سیستم اضافه کردم. یعنی هر موقع اون دفتر رو بذارم کنار لپتاپ، بازش کنم و بعدشم انگشتر رو دست کنم، مغزم متوجه میشه که زمان کار کردن فرا رسیده :) وقتی کارم تموم بشه هم انگشتر رو درمیارم و توی کشوی میزم میذارمش. دفتر رو هم میبندم و میذارمش توی کتابخونه که جلوی چشمم نباشه.
این یه مورد، از همه مهمتره.
اگه دقت کنید، افرادی که حضوری میرن سرکار، یه روتین خاص برای پایان کارشون دارن. اینطوری که سیستم رو خاموش میکنن. وسایلشون رو جمع میکنن و توی کیف میذارن. با همکاراشون خداحافظی میکنن و از شرکت میزنن بیرون. بعد مغزشون تا حد زیادی از فضای کار فاصله میگیره و به زندگی سوییچ میکنه.
شما هم باید یه روتین برای تموم شدن کار داشته باشید. وگرنه مغزتون متوجه نمیشه که باید کار رو ببوسه و بذاره کنار.
اول از همه، توی ترلو برنامهی روزم رو میبندم. کارهایی که انجام دادم رو ثبت میکنم و برنامهی فردا، تسکهام، جلسههام و خلاصه هرچیزی که فردا باید انجام بشه رو توی دفتری که بالا گفتم، مینویسم. بعدش دفتر رو میبندم و میذارمش توی کتابخونهم. یه مقاله آموزشی میخونم (توی خبرنامهی ایمیلی وبسایتهای محبوبم ثبتنام کردم و از بین ایمیلهایی که برام میاد، یکی رو انتخاب میکنم).
بعدش از از پای سیستم بلند میشم و حداقل یک ربع برای خودم میگردم. یه پارک کوچیکی کنار خونهمون هست که بعضی وقتها با خواهرم میرم اونجا پیادهروی. اگر هم اونجا نرم، پیش خانواده میشینم و یکم باهاشون حرف میزنم.
این روتین باعث میشه مغزم از کار فاصله بگیره و روی زندگی شخصی سوییچ میکنه.
نکته: باید همین برنامه رو برای صبح هم داشته باشید. یه روتینی که قبل از شروع کار انجامش بدید. تا مغزتون بفهمه دیگه وقت کاره و باید تمرکز کنه.
فریلنسرها بعد از یه مدتی توی کار غرق میشن و بدون این که متوجه باشن، یه عالمه پروژه میگیرن و دیگه نمیتونن تعادل بین کار و زندگی شخصی رو برگردونن.
برای همین باید از همون اول، یه سرگرمی داشته باشید که شما رو از کار دور کنه. مثلا کلاس هنری یا باشگاه ثبتنام کنید. یه چیزی که شما رو مجبور کنه از خونه خارج بشید. اگه یه سری تسک هم داشته باشه که داخل خونه انجام بدید هم عالی میشه.
لطفا نگید چرا پولمو دور بریزم و باشگاه ثبتنام کنم و توی خونه ورزش میکنم. تجربه ثابت کرده معمولا هزارتا بهانه برای ورزش نکردن پیدا میکنید.
اون موقعی که حجم پروژههام خیلی زیاد بود. پیش میومد که سه چهار روزی از خونه بیرون نرم. نه اینکه تمام مدت مشغول کار باشم، ولی علاقهای هم نداشتم برم بیرون (که یه بخشیش به شخصیت درونگرام هم برمیگرده).
بعدا اتفاقی متوجه شدم که نور خورشید تاثیر خیلی عجیبی روی سلامتی و تمرکز ما داره و واقعا هم روی من جواب داد! برای همین الان، معمولا صبحها میرم پیادهروی. حتی اگه در طول روز نتونم هم حتما عصر یا شب میرم. اگه خیلی مشغول باشم، یه خرید کوچیک از سوپرمارکت سر کوچه برام کفایت میکنه.
توصیه میکنم حتما این مورد رو امتحان کنید.
منظورم یه چیزیه که بتونید براش اهداف هفتگی/ماهانه/سالانه بچینید و یه جایی هم توی لیست کارهای روزانه داشته باشه که بعد از انجام شدندش، تیکش رو بزنید.
میتونه یه چیز سریع و ساده باشه؛ مثل کتاب خوندن، داشتن روتین پوستی، فیلم دیدن. یا یه کار سنگینتر مثل هر روز باشگاه رفتن و یه هنر خاص رو یاد گرفتن.
چرا این رو میگم؟ این کار باعث میشه عزتنفس خودتون رو به چیزی به جز کار گره بزنید. چون یه روزایی از راه میرسه که پروژههاتون کم میشه یا حتی گاهی مجبورید از کار فاصله بگیرید؛ اون موقع اگه همهچیزتون کار شده باشه، فشار روحی خیلی زیادی رو باید تحمل کنید.
پس باید دنبال یه دستاوردی باشید که کاری نباشه. و این دستاورد باید در قالب یه تسک تکرار شونده توی لیست وظایف روزانهتون جا بگیره.
نکته اینجاس که اصلا راه نداره روزتون رو بدون انجام اون کار تموم کنید و بخوابید. مثلا اگه قراره روزی نیم ساعت کتاب بخونید، تحت هیچ شرایطی نباید این کتاب خوندن رو انجام ندید. روز شما وقتی تموم میشه که اون تسک انجام شده باشه.
خیلی مهمه که یه روز مشخص در هفته (مثل جمعه) رو کامل از فضای کار دور باشید. این کار به مغزتون فرصت میده کامل از دغدغههای کاری فاصله بگیره، استراحت کنه و به کار کردن 7/24 معتاد نشه.
توی این روز میتونید برید بیرون، آموزش غیرکاری ببینید، با خانواده و دوستاتون معاشرت کنید، حتی روی مبل لم بدید و کل روز سریال آبکی نگاه کنید. هر چیزی به جز کار، قبوله.
فریلنسر بودن، یعنی همیشه در دسترس بودن برای کارفرماها (مخصوصا اگه پروژهی بزرگی داشته باشید یا با یه پوزیشن شغلی مهم (مثل استراتژیست محتوا) قرارداد فریلنسری بسته باشید). به علاوه از یه جایی به بعد، لازمه که رسانههای شخصی خودتون رو هم مرتب چک کنید، اخبار رو دنبال کنید، دنبال ایدههای جدید باشید و کلی کار دیگه.
همهی اینها باعث میشه اعتیاد خاصی به سیستم و موبایلتون پیدا کنید. مثلا من اگه قرار باشه بیشتر از 24 ساعت از خونه دور باشم، امکان نداره لپتاپم رو با خودم نبرم. یا در هر وضعیتی اگه موبایلم پیشم نباشه، معمولا دچار استرس میشم. گاهی حتی از سر بیکاری، ترلو رو باز میکنم و مرتبش میکنم.
یه وقتایی بود که حتی توی باشگاه یا موقع خواب هم گوشیم رو سایلنت نمیکردم و اینترنتم هم روشن بود تا هیچ زنگ، تماس و نوتیفیکیشنی رو از دست ندم. و این اتفاق اگه برای طولانی مدت تکرار بشه، تاثیرات خیلی بدی روی سلامتیتون میذاره؛ چه سلامتی جسمی و چه ذهنی.
دو روز در ماه (پشت سر هم) رو اختصاص میدم به دوری از لپتاپ و موبایل. موبایلم خاموش میشه و میره توی کشوی میزم. لپتاپ هم از جلوی دست برداشته میشه.
استفاده از این سیستمها حتی برای بازی، کتاب خوندن، فیلم دیدن و غیره هم مجاز نیست. و اگه خیلیییی نیاز داشته باشم، یک بار در روز موبایلم رو روشن کنم تا یه سر به سوشال مدیا بزنم یا هر کار دیگهای.
این دو روز دوری، تمرکز و انرژی یک ماه کاری رو تامین میکنه. احتمالا تا امتحانش نکنید، باورتون نمیشه چه تاثیر شگفتانگیزی روتون میذاره.
نکته: من معمولا تعطیلات تقویمی رو برای این کار در نظر میگیرم که خیالم راحت باشه کارفرماها هم تعطیلن و احتمالش خیلی کمه که بهم نیاز داشته باشن.
اشکال نداره اگه یکی دو بار از این سیستم خارج بشید. مثلا ممکنه یه ماهی از سال باشه که حجم کاریتون خیلی بالا باشه. حتی اگه تا سر توی باتلاق اعتیاد به کار فرو رفتید، خودتون رو سرزنش نکنید. هر نوع overthinking یا سرزنش و خودتخریبی، اوضاع رو خرابتر میکنه. توی این مسیر، با خودتون مهربون باشید.
خب، اینم از این.
باور کنید خیلی مهمه قدر زندگی، خودتون و سلامتیتون رو بدونید و همهی وقتتون رو برای کار نذارید. دنیا خیلی قشنگتر از این حرفاس.
اگه از آدمهایی که پا به سن گذاشتن، بپرسید که حسرت چی رو میخورن، امکان نداره بگن حسرت میخورن چرا یکم بیشتر کار نکردن. اما خیلیها حسرت میخورن که جوونی و سلامتیشون از دست رفته و اونطور که باید، زندگی نکردن و با عزیزانشون وقت نگذروندن. شاید با همین تغییرات کوچیک، شما در آينده جز این دسته نباشید.
راستی! اگه روش دیگهای هم برای حفظ تعادل کار و زندگی میشناسید و امتحان کردید، خوشحال میشم بنویسید.