آرزو میکنم هیچ وقت سراغش نروی و دچارش نشوی!
شب ها بخوابی وروزها بیدار باشی .
آرزو میکنم همیشه لحظه های واقعی ات را حس کنی .
همیشه آنچه چشم هایت میبینند ببینی وآنچه گوش هایت میشنوند بشنوی .
هر زمان که دوستانت بسیار بودند احساس تنهایی نکنی و هر زمان که رهایت کردند تنها شوی .
برایت روزهایی آروز میکنم که تو قبلا هرگز آنها را تصور نکرده باشی. میخواهم همیشه به داشته هایت راضی باشی و هیچ گاه طعم بهتر و بدتر از آنچه داری را نچشیده باشی.
همیشه آنقدر در حال تکاپو باشی که هیچگاه مجال فکر کردن نیابی!
آخر میدانی...
میگویند اگرآدم جرات خیال پردازی داشته باشد معجزه های زیادی رخ میدهد اما من معتقدم
خیال ابزار رنج است!
اگر روزی دچارش شوی، شب ها بیداری و روزها خواب.
چشمهایت چیزهایی میبینند که هرگز در واقعیت وجود ندارند و گوش هایت حرف هایی را میشنوند که هرگز گفته نشده اند.
دستانت دستانی را لمس میکند که هرگزنگرفته ای ! و قهوه ات کنار کسانی یخ میشود که هرگز کنارت نبودند.
دیگر مهم نیست چه اندازه زندگی ات آرام است ، تو آرامش رادر جای دیگر و جور دیگری میطلبی.
وقتی خیال خیال پردازی رهایت نمیکند در جهنم زندگی ات حتی بهشت را متصور میشوی . میتوانی با آرزوهایت رنگش کنی و هر روز به خیال آن از خواب بیدار شوی . وجودت وقف رویایت میشود و خیالت کم کم تو را میفرساید.
خیال همان ابزار رنجی است که تسکین میدهد اما روزی زیر آوار خیال پردازی هایت می مانی و مردم دیوانه
می خوانندت.
و چه بسیار دیوانه هایی که جهانی را ساختند! شاید برای همین هست که مولانا سرود :
نیست وش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان