یکی از خطاهای بزرگ ذهن این است که در ایامی که بیکار هستیم برای آینده تعداد زیادی قول به دیگران میدهیم، مسئولیت میپذیریم، قرار سفر میگذاریم، کلاس ثبت نام میکنیم و هزار مشغله دیگر برای خود ایجاد میکنیم. این خطر برای کسانی که در حالت عادی زیاد فعالیت میکنند و مسئولیت میپذیرند، در ایام بیکاری بسیار بیشتر در کمین است. آنها بعد از چند روز استراحت دیگر نمیتوانند راحت بنشینند و حوصلهشان سر میرود و فکر میکنند باید کاری کنند؛ پس برای آینده قول همکاری میدهند، برای خود برنامهریزی میکنند و با خود فکر میکنند که کارهایشان را در هفته مرتب میکنند و به همه آنها هم میرسند ولی واقعیت با روی کاغذ خیلی فرق میکند.
ما در برنامهریزی روی کاغذ چند چیز خیلی ساده را در نظر نمیگیریم که کماهمیتترین و ناشیانهترین آنها ترافیک است! مخصوصاً اگر در شهرهای بزرگی چون تهران زندگی کنیم و بین کارها و مسئولیتهایمان فاصله جغرافیایی وجود داشته باشد.
یکی دیگر از عوامل خانواده است. بسیاری از ما برای روابط خانوادگی و دوستی خود برنامهریزی نمیکنیم و وقت خود را با «کارهای اصلی» پر میکنیم و برای عزیزانمان در سایر اوقات، هر چه که ماند، وقت میگذاریم.
خطای بزرگ دیگر غفلت از مشغله ذهنی است. ما معمولاً در تقویم و رنامه هفتگی خود فقط به ساعتها توجه میکنیم و حواسمان به رسوب تفکر و دغدغههای مرتبط با هر کار در ذهن و جان خود نیست.
یکی دیگر از فرضهای سادهشونده در برنامهریزی این است که فکر میکنیم همیشه از لحاظ جسمی سالم خواهیم بود یا خواهیم ماند. ما بر اساس وضعیت جسمی امروز خود آینده را تصور میکنیم در حالی که باید برای ورزش و سلامت جسمی خود وقت و برنامهای باکیفیت طراحی کنیم. نتیجه غفلت از این موضوع این میشود که برای بدن خود وقت کافی نمیگذاریم و به مرور بدنمان تحلیل میرود. شاید وزنمان زیاد نشود، ولی عضلات، نفس و حتی شادابیمان به مرور افت خواهد کرد.
سخن بزرگان: ورزش فوق برنامه نیست. به ورزش نگو کار دارم، به کار، خانواده، دوستدختر، همسر و ... بگو ورزش دارم.
اینها رمزهای «ناموفقیت» من در برنامهریزی و نظم دادن به زندگی بودند. امیدوارم که یا به آنها گرفتار نشوید، یا در دورهای کمهزینه سرتان به سنگ بخورد.
پ.ن: رموز ناموفقیت خود در برنامهریزی را در بخش نظرات به این پست اضافه کنید تا حتی اگر شده به اندازه یک ساعت از تلف شدن وقت یک انسان بکاهید.