
داستان در مورد چهار شخصیت اصلیه: دو موش به نامهای “اسنیف” (Sniff) و “اسکوری” (Scurry) و دو آدم کوچولو به نامهای “هم” (Hem) و “هاو” (Haw). این چهار نفر توی یه هزارتو دنبال پنیر میگردن. پنیر توی این داستان نماد هر چیزیه که ما توی زندگی دنبالش هستیم: شغل، رابطه، پول، سلامتی یا هر چیز دیگهای که برامون ارزشمنده.
یه روز، پنیر این چهار نفر توی یه ایستگاه خاص تموم میشه. موشها که موجودات سادهتری هستن، بلافاصله دست به کار میشن و دنبال یه ایستگاه پنیر جدید میگردن. اما آدم کوچولوها، به خصوص “هم”، خیلی سخت میتونن با این تغییر کنار بیان. اونها فکر میکنن که حقشون بوده که پنیرشون همیشه اونجا بمونه و از اینکه جاش عوض شده، خیلی عصبانی و ناامید میشن.
“هاو” که کمی منطقیتره، کمکم متوجه میشه که باید تغییر رو قبول کنه و دنبال پنیر جدید بگرده. اون با ترس و تردید، سفرش رو شروع میکنه و در طول مسیر، درسهای مهمی در مورد تغییر، ترس و باور به خود یاد میگیره.