این نوشته ادامه نوشته های قبلی هست فقط اسمش فرق میکنه چون محتواش آموزشی تر خواهد بود.
داستان به اینجا رسید که آگهی استخدام هلدینگ آموت رو در یکی از کانال های دیجیتال مارکتینگ دیدم و برای ادمین اون پیام فرستادم که من میتوانم در زمینه های تبلیغات و آنالیز و بهبود اون کمکتون کنم و باعث بشم با هزینه کمتری تبلیغات انجام بدید !
نکته مهمی که فکر میکنم در جلب توجه شون دخیل بود صحبت کردن تخصصی من در زمینه کاری که می تونم بکنم بود همچنین گفتم "من نمی توانم مدیر دیجیتال مارکتینگتان باشم چون دانشجو هستم و تنها میتوانم پاره وقت کار کنم."(با اینکه اونا یک مدیر دیجیتال مارکتینگ همه کاره میخواستن)
- مدیر روابط عمومی شون پیامم رو که دید گفت رزومه تون رو میتونید برام بفرستید!
نکته مهمی که خیلی روی استخدام شدن تاثیر دارد رزومه تونه .
وقتی گفت رزومه سریع رفتم وارد لینکدینم شدم و سعی کردم یک دستی به سر و روش بکشم...(لینکدین مکانی مناسب برای ساخت پروفایل حرفه ای متخصصان حوزه های کسب و کار، مهندسی و گاها غیر مهندسی است)
من از خیلی قبل هم به فکر پروفایل هام بودم و در جاهای مختلف پروفایل داشتم و فکر میکنم برای استخدام شدن این خیلی مهم است که وقتی اسمتان را گوگل میکنند بتوانند به راحتی شما را پیدا کنند.
خلاصه به مدیر روابط عمومی لینک پروفایل لینکدینم رو دادم و گفتم" در اینجا میتونید رزومه منو ببینید ".(ریز و درشت کار هایی که کردم از کارآموزی گرفته تا چیزایی که یاد گرفتم رو توش اضافه کردم و حسابی کامل بود.)
پس از اینکه بررسی کرده بودن ازم خواستن تا برم دفتر شرکت و یک تایمی رو باهم ست کردیم.(دقیقا یادمه قبل از یکی از کلاس هام بود و مجبور بودم خیلی سریع برم و بیام.)(قبل ازاینکه من برم شرکتشون تمام سایت ها و شبکه های اجتماعی شون رو بررسی کردم و متوجه بودم حدود کارشون چطوریه و چه مشکلاتی دارن...)
لباس رسمی پوشیدم و راه افتادم. زودتر از تایمی که قرار بود اونجا باشم رسیدم که خوب فکر میکنم یه جورایی نشان دهنده ولع من برای این کار بود. توی شرکت ازم در مورد اهداف و خواسته هام از زندگی پرسیدن و درمورد تعریفم از موفقیت همچنین در مورد فضای کار مناسب و شخصیتم... خیلی جالب بود اصلا از توانایی هام سوالی به اون صورت نشد و بیشتر سوالات بینشی بود...(منم که خوب معمولا خیلی به این چیزا فکر میکنم و تونستم خیلی خوب جوابشونو بدم.)
همه چیز خوب پیش رفت با 3 نفر مصاحبه کردم و مناسب شناخته شدم (قرار شد از 15 بهمن که ترم جدیدم شروع میشه شروع به کار کنم در اونجا) و در مرحله آخر که برای قرارداد میخواستم برم گفتن یک ضامن باید داشته باشم که سفته 30 میلیون تومنی بده... منم که ضامنی توی مشهد نداشتم و باید از بابام خواهش میکردم بیاد مشهد گفتم مشکلی نیست ولی باید قبلش پیش نویس قرارداد بهم بدید تا بررسی کنم و بابام تایید کنن و بعد بیان مشهد برای ضمانت ولی قبول نکردن و گفتن ما پیش نویس نمیدیم و منم گفتم پس منم با این شرایط نمیتونم باهاتون همکاری کنم...
کلا همه چیز به هم ریخت و کار لغو شد . من دوباره متمرکز شدم روی درسم و امتحانات پایان ترم بعد از امتحانات پایان ترم دوباره باهام تماس گرفتن گفتن پیش نویس رو به کجا بفرستیم ما منتظر بودیم امتحانات پایان ترمت تموم بشه تا پیش نویس رو برات ارسال کنیم.
خلاصه که پیش نویس رو فرستادن و بررسی کردم و به توافق رسیدیم و بابامم اومد و ضامن شد (خیلی روی قرارداد حساس بودم و پیش یک قاضی و یک وکیل هم بردم و سرش کلی با شرکته بحث کردم، شما هم اگه قرار داد داشتید حتما این کار رو بکنید.)خلاصه مشغول به کار شدم در اونجا...
این بود داستان استخدام شدنم. نکات مهمش رو این پایین دوباره میگم...
پست های بعدیم با مدتی تاخیر گذاشته خواهد شد و خلاصه چندتا کتابی خواهد بود که چندی پیش خوندم. داستان دیجیتال مارکتر شدن من همینجا به پایان میرسه چون از این جا به بعد من یک دیجیتال مارکتر بودم دیگه :)
امیدوارم داستانم تونسته باشه در این مسیر کمکتون کنه...