نتفلیکس چند وقت پیش فیلم «نگهابانانی از دیرباز» (The Old Guard) را منتشر کرد که از تولیدات خودش بود و اقتباسی از مجموعه کمیکی با همین نام. اگر با دیدن این فیلم هوس کردید ابرقهرمانانی را ببینید که فرمولهای همیشگی را رعایت نمیکنند، در اینجا تعدادی از فیلمهای ابرقهرمانی غیرمتعارف را آوردهایم که میتوانید ببینید. از یک کمدی سیاه دربارهی ابرقهرمانانی که هیچگونه قدرت ویژهای ندارند گرفته تا فیلمی که جمعی از کاراکترهای معروف تاریخ ادبیات را کنار هم آورده است.
اقتباس سینمایی متیو وان از کمیکهای مارک میلر در دنیایی میگذرد که در آن خبری از قدرتهای ماورایی و عجیب و غریب نیست. قهرمانهای این فیلم، شهروندانی عادی هستند که خودسرانه به مبارزهی با جرم و جنایت مشغولاند.یکی از آنها نوجوانی دبیرستانی است که تحت تأثیر فیلمهای ابرقهرمانی سراغ آدمبدها میرود و حسابی کتک میخورد و فقط در این فرایند تحمل دردش را بیشتر میکند؛ نه قدرت ویژهای دارد و نه لباسی مخصوص. قهرمانان دیگر فیلم پدر و دختری هستند که برای انتقام مرگ مادر خانواده، طی تمرینهایی شدید و طولانی با انواع و اقسام سلاح و ابزار به جنگ با دنیای خلافکاران میروند.
مثل دیگر فیلمهای متیو وان، این یکی هم اثری خوشریتم و پر انرژی است که تکنیکهای بصریاش را به رخ مخاطب میکشد. ولی همچنین خشونت زیادی هم به تصویر کشیده تا بهخوبی تأثیر این نوع زندگی را روی آدمهای واقعی نشان دهد.
زبرامن مثل بقیهی فیلمهای تاکاشی میکه عجیبوغریب است. داستان دربارهی معلم دبستانی به نام شینیچی ایچیواکا است که سودای ابرقهرمان شدن دارد. زندگی شخصیاش در حال فروپاشی است و او برای فرار از مشکلات عدیدهای که دارد، خودش را شبیه «زبرامن» میکند؛ ابرقهرمانی در یک سریال تلویزیونی که در بچگی شیفتهاش بود. وقتی به دانشآموزی برمیخورد که مثل او عاشق زبرامن است؛ اوضاع پیچیدهتر و عجیبتر میشود. ایچیواکا کمکم قدرتهای ماورایی درون خودش را کشف میکند و متوجه شباهتهای زندگی خود با سریال زبرامن میشود.
هنکاک هم مثل انیمیشن «شگفتانگیزان» (The Incredibles) رویکردی واقعبینانه به ابرقهرمانان و مسائل پیرامونشان دارد و نشان میدهد که اقدامات قهرمانانهی آنها فارغ از این که چقدر جذاب و نجاتبخشاند، چه آسیبها و خساراتی را به مردم و فضای شهری وارد میکند. ویل اسمیت در نقش هنکاک ظاهر شده؛ ابرقهرمانی الکلی که بیشتر به خاطر خساراتی که به دور و برش وارد میکند معروف شده تا به اقدامات قهرمانانه. وقتی جان رِی با بازی جیسون بیتمن را نجات میدهد (که برحسب اتفاق، تخصصش روابط عمومی است) و در حین نجات او یک قطار را از ریل خارج میکند، رِی تصمیم میگیرد به هنکاک کمک کند تا تصویر بهتری از خودش به جامعه نشان دهد و آنقدر منفور نماند. ولی وقتی معلوم میشود ابرقهرمانهای دیگری هم جز او وجود دارند، ماجرا سختتر و پیچیدهتر میشود.
یک موجود قرمزرنگ شاخ و دُم دار که یکراست از دنیای هیولاهای جهنمی آمده. خیلی شبیه قهرمانها به نظر نمیرسد، نه؟ ولی هلبوی از آن ابرقهرمانهایی است که دوستش خواهید داشت. یک دلیلش این است که با ماجراهایی به قدمت تاریخ دستوپنجه نرم میکند و دشمنانش موجوداتی کهن و ترسناک هستند که سروکله زدن با آنها کار هرکسی نیست. خیلی حال و حوصلهی کسی یا چیزی را ندارد و برای همین خیالتان از بابت دیالوگهای کلیشهای و قهرمانبازیهای معمول راحت باشد. شاید خودش را بیخیال نشان دهد، ولی برای مسئولیتی که رویش گذاشتهاند هر کاری میکند.
دنیای هلبوی دنیای موجودات ویژه و جدا افتاده است. اصلا خود هلبوی قرار بوده سرنوشتش این باشد که دروازههای جهنم را باز کند و چندین هیولای باستانی هولناک را روی زمین بیاورد و آخرالزمانی خونین رقم بزند. ولی خوشبختانه زیر دست مرد خوبی بزرگ میشود و حالا روحیهای «انسانی» پیدا کرده است.
حواستان باشد حتما نسخهی گیرمو دلتورو را ببینید که دو قسمت است و در آن «ران پرلمن» نقش هلبوی را بازی کرده است. دیدن نسخهی جدیدتر همهی تصوراتتان را خراب میکند.
این فیلم در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و خیلی جلوتر از زمان خودش بود. الان هم اگر ببینیدش، با این که کمی قدیمی به نظر میرسد ولی باز هم دیدگاهی جدید از فیلمهای ابرقهرمانی به شما میدهد. بن استیلر، هنک ازاریا، پل روبنز، ویلیام اچ. میسی، جنین گاروفالو و کل میچل نقش گروهی از ابرقهرمانهای دسته دو را بازی میکنند که میخواهند خودشان را به سطح بالای ابرقهرمانان برسانند. وقتی معروفترین ابرقهرمان شهر یعنی کاپیتان شگفتانگیز (گرگ کینر) دشمن قسمخوردهی خودش را آزاد میکند تا بهانهای برای مبارزه داشته باشد، نقشهاش برعکس عمل میکند و این تیم ابرقهرمانهای درجه دو فرصتی پیدا میکنند تا خودش نشان دهند.
داستان دبیرستانی است که در آن دانشآموزان را به دو دستهی قهرمان و کمکدست قهرمان (همان sidekick، مثل رابین برای بتمن) تقسیم میکند و آینده شغلیشان بر این اساس تعیین میشود. ویل پسر دو تن از مشهورترین ابرقهرمانهاست و انتظار زیادی از او میرود که جزء دستهی قهرمانان قرار گیرد. ولی چون هنوز هیچ قدرت ویژهای از خودش بروز نداده، او را در گروه کمکدستها میگذارند. در نهایت وقتی قدرتهای درونیاش فرصت بروز پیدا میکنند، مشهور میشود. البته درسی که از این ماجرا میگیرد این است که قدرتهای ماورایی شخصیت انسان را نمیسازد، نحوهی به کارگیری این قدرتهاست که اهمیت دارد.
اگر به دنبال یک فیلم ابرقهرمانی هستید که حس و حال و اتمسفری قدیمیتر دارد و در دورانی میگذرد که ماشینهای بخار عجیبوغریب محبوبیت دارند (اصطلاحا steampunk) موشکزن را ببینید. کلیف سکورد (بیلی کمپل) یک خلبان است که بعد از بستن موشکی استثنایی و فوق سریع به خودش، تبدیل به موشکزن میشود. متأسفانه این موشک اختراع هاوارد هیوز است که از او دزدیدهاند و به همین دلیل موشکزنِ داستان با این که فقط موشک را پیدا کرده و دزد اصلی کس دیگری است، سوژهی تحقیقات FBI میشود.
نیاز به گفتن نیست که غول آهنی چقدر فیلم خوبی است. حتی میتوان گفت غول آهنی بهترین سوپرمنی است که بعد از نسخهی ریچارد دانر ساخته شده؛ با این که دربارهی خود سوپرمن نیست. داستان رُبات غولپیکری که یک دوستی عمیق و جذاب با پسرکی ماجراجو (هوگارت) شکل میدهد. وقتی این غول مهربان و احساساتی در انبار پشت خانهی هوگارت پنهان میشود، او تعدادی از کتابهای کمیکش را میآورد تا برای رُبات قصه بخواند تا خوابش ببرد. به او میگوید که خیلی شبیه سوپرمن است. «اونم مثل تو رو زمین فرود اومده، نمیدونسته باید چیکار کنه و از قدرتاش فقط در جهت خیر استفاده میکرده و هیچوقت کارای شرورانه نمیکرده.»
هوگارت به این غول آهنی دلنازک که ظاهرش شبیه یکی از ضدقهرمانهای کمیک بوکی است، میگوید که او هم جزء آدم خوبهاست، مثل سوپرمن. بهترین قصههایی که از سوپرمن به یاد داریم به ما فهماندهاند که قدرت سوپرمن در نیروهای فرازمینیاش خلاصه نمیشود و تأثیری که روی دنیا و اطرافیانش میگذارد مهم است. همانطور ک مارلون براندو در سوپرمن ریچارد دانر میگفت: «مردم میتونن آدمای خیلی خوبی باشن کال ال، دلشون هم میخواد که باشن. فقط یه چیزی میخوان که راهو نشونشون بده.»
وقتی در لحظات پایانی فیلم، غول آهنی اسم سوپرمن را میآورد، میفهمیم این انیمیشن ماندگار پیامی منتقل میکند که از خیلی فیلمهای زنده عمیقتر و قدرتمندتر است.
این اقتباسی که از آثار آلن مور و کوین اونیل ساخته شده خیلی به منبع وفادار نیست، ولی بامزه و سرحال است و لحظات مفرحی خلق کرده است. موقعیت مرکزی داستان اما مثل منبع اقتباس مانده؛ ماجرای گروهی از شخصیتهای مشهور داستانی – آلن کواترمین، کاپیتان نمو، مینا هارکر، دورین گری، دکتر جکیل و هاید، تام سایر و مرد نامرئی که در کنار هم جمع میشوند تا از شکلگیری یک جنگ جهانی جلوگیری کنند. در مسیرشان با یکی از چالشهای همیشگی ابرقهرمانها مواجه میشوند؛ اینکه قدرتهای ماوراییشان در جهت شر و پلیدی به کار نرود. ضدقهرمان مقابلشان هم یکی دیگر از شخصیتهای شناخته شدهی داستانی است؛ دشمن قسم خوردهی شرلوک هلمز، پروفسور موریارتی.
نبرد بین چند شخصیت نامیرا که در طول تاریخ ادامه دارد. این فیلم فانتزی داستان یک جنگجوی اسکاتلندی با نام کانر مکلود (کریستوفر لمبرت) را روایت میکند که با لقب کوهنشین شناخته میشود. کانر از نسل جنگجویان نامیرایی است که فقط اگر سرش را قطع کنید کشته میشود. دشمن قسمخوردهی او کرگان (کلنسی براون) است و سودای رسیدن به «پاداش» را دارد، چیزی که فقط به آخرین بازمانده از نامیرایان اهدا میشود و واقعا پاداش بزرگی هم هست؛ خردمندی بیپایان و قدرت به زنجیر کشیدن تمام بشریت.