ویرگول
ورودثبت نام
SAY
SAY
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

یوزپلنگانی که با ما دویده‌اند . . .

عکس را محمد تخش در Unsplash منتشر کرده است
عکس را محمد تخش در Unsplash منتشر کرده است

یوزپلنگانی که با من دویده‌اند نام مجموعه داستانی از بیژن نجدی است که سال‌ها پیش نشر مرکز ( 25 سال پیش) و زمانی که نجدی زنده بود منتشر کرد و نامِ این مجموعه تکه‌ای از شعرِ ابتدایِ کتاب هم بود. شعر را پیش‌تر و ظاهرا اول بار مجله گردون به نام وصیت چاپ کرده بود و این نوشته در ویرگولِ SAY هم نام‌اش را از همین شعرِ آقای نجدی وام گرفته تا همان‌طور که او در اشاره‌های شعرش اشاره می‌کند در این نوشته به چیزی اشاره کنیم که برای همه‌مان مرئی نیست اما وجود دارد. در ما پدید می‌آید و در ما می‌ماند. مانند نمایِ ساختمانی که ممکن است هر روز از مقابلِ آن بگذریم اما از وجودِ آن آگاه نباشیم و از آن در روان‌شناسی مدرن به نام هیجان و کنترل هیجان نام می‌برند. با این نوشته هم‌راه باشید تا از این بخش‌های نامرئی بیش‌تر بگوییم.

آموزش‌های زیادی در مورد تن‌گفتار وجود دارد، آموزش‌هایی که به هر کس مخاطبِ آن باشد می‌گوید که هیجان را باید کنترل کرد و برداشتِ همه‌ی ما از کنترل سرکوب است. ما آن چه وجود دارد را سرکوب می‌کنیم در حالی که اگر کسی احساس خشم می‌کند، کسی که دچار ترس است، کسی که نسبت به دیگری احساس دوست داشتن می‌کند و هر هیجان دیگری که در ما وجود دارد نباید سرکوب شود. ما باید بتوانیم آن را پالایش کنیم.

وقتی ما هیجانی را سرکوب می‌کنیم خیال می‌کنیم آن را کنترل کرده‌ایم، اما ساختار حافظه هیجانیِ ما با ما هم‌عقیده نیست. مرکز مغزی مرتبط با هیجان، احساس‌های سرکوب شده را در خود ذخیره می‌کند و در یک زمان غیر قابل پیش‌بینی با شدت بسیار بالایی آن را در قالب دست‌گفتارهای جایگاه آرزومندی نشان می‌دهد و لطفا بدانید همین ترکیبِ ساده جایگاه آرزومندی خود توضیح مفصلی می‌طلبد اما ما در این یادداشت مختصر تنها می‌توانیم اشاره کنیم که جایگاه آرزومندی همان ناحیه قفسه سینه است و بودائیان و ادبیاتِ عامه‌ی ما در مورد آن بسیار پیش از امروز با شیوه‌ی خود توضیحاتِ زیادی داده‌اند اما این‌ها باشد برای جست و جوهایِ شما، برگردیم به احساس‌های سرکوب شده که به شکل صورت‎‌بندی‌هایی که چندان خوشایند نیست و گاهی پیامدهای ناگوارِ آن غیر قابل کنترل، بیان می‌شود. مشت زدن، هل دادن، به طرف خود کشیدن و شکل‌های دیگر رفتارهای تهاجمی و تدافعی نشانگر آن است که فرد به یک‌باره در حال خالی کردن احساساتِ خشم و ترسِ خود در یک دعوا یا مواجه با یک تهدید است.

وقتی ما دست‌های خود را به سمت سینه می‌بریم (جایگاه آرزومندی) به راحتی ضربان قلب خود را حس می‌کنیم، در این حالت و در زمانِ هیجان‌های مختلف میزان تنفس افزایش می‌یابد و اگر کسی احساس هیجانی خود را در این جایگاه بیان کند به سرعت موجب ایجاد انرژی بیشتر می‌شود، آن‌قدر که می‌تواند فرد را به مرز برانگیختگی برساند که ما به آن هیجانی شدن می‌گوییم. بیان هیجان‌هایی مانند خشم و ترس با ترشح بسیار زیاد اِپلی‌نفرین و نوراِپی‌نفرین هم‌راه است و شادی و خوشحالی با ترشح بالای سروتونین در این جایگاه ارتباط مستقیم دارد. هرچند اگر دست‌ها از این ناحیه دور شوند تنفس ما به شکل طبیعی باز می‌گردد و ضربان قلب کاهش می‌یابد. برای درک بهتر اهمیت این موضوع تنها کافی است به ورزش‌های رزمی فکر کنید که حتی در ساده‌ترین حالتِ ایستادن قرن‌ها است که دست‌ها برای تغییرِ بیش‌تر وضعیت هیجانی در جلوی سینه (جایگاه آرزومندی) قرار می‌گیرند.

ما برای مدیریت هیجان‌های خود در جایگاه قفسه سینه نیاز داریم نسبت به بیان آن‌ها بردبار و شکیبا باشیم، نه این که بخواهیم آن‌ها را کنترل کنیم. بردباری با زمان رابطه‌ای مستقیم دارد و ما نمی‌توانیم زمانِ مورد نیاز را کم یا زیاد کنیم. همان‌طور که نمی‌توانیم از یک فنجان چای انتظار داشته باشیم چون مربوط به ما است بلافاصله سرد شود، از هیجان‎ها هم نمی‌‎توانیم انتظار داشته باشیم بلافاصله تغییر کنند و باید به این موضوع هم توجه کنیم که هیجان دارای بعد زمان است، یعنی به صورتی زنده در یک دستگاه زمانی مدام تغییر می‌کند و به همین دلیل است که مثلا اگر یک حادثه ناگوار برای ما شکل گرفته، با گذشتِ زمان و حتی از یاد بردن‌اش از بین نمی‌رود. چرا که هیجان بسیار شبیه به انرژی است و از قوانینِ انرژی طبیعیت می‌کند و این یعنی آنچه فکر می‎‌کنیم از یاد برده‌ایم از نوعی به نوعِ دیگر تبدیل می‌شود و در قالب تن‌گفتارهای نه چندان خوشایند بروز پیدا می‌کند. بروزِ دیرهنگامی که ممکن است تیک عصبی، لکنت زبان و ریزش مو باشد از خاطره‌ای که دیگر به یاد نداریم و هیجانِ ناشی از آن را درست پالایش نکرده‌ایم.

برای مدیریتِ هیجان ما باید ابتدا افکارمان را پالایش کنیم، اگر این کار را انجام دهیم هیجان درون ظرف روانیِ ما خواهد نشست و نامِ این مهارت بردباری است. ما باید در زمانِ هیجان میزان تنفس و ضربان قلب خود را آرام کنیم تا بتوانیم با این روش زمان لازم را برای فکر کردن و جمع‌کردن افکار خود نسبت به بیان احساسی هیجان‌ها را به دست آوریم. ما باید بتوانیم زمانی که از چیزی ناراحت شده‌ایم، عصبانی هستیم یا ترسیده‌ایم ابتدا به افکارمان سامان دهیم تا بتوانیم هیجان‌های متناسب را در آن بگنجانیم، بیان کنیم و این بخش ناپیدا را سرکوب نکنیم.

ما برای بهتر زندگی کردن باید مهارت‌های بیش‌تری بیاموزیم و شناخت هیجان‌ها، شناختِ خودمان می‌تواند شروعِ این راه باشد.

هوش هیجانیsayبیژن نجدیسرکوبخودشناسی
آنچه می‌شنوید واقعی است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید