«گندم»
نویسنده: م،مودبپور
با یک فضای عاشقانه و کمی معمایی شروع میشود.
راوی، که یک پسر جوان است، از لحظهای میگوید که برای اولین بار چشمش به دختری بهنام گندم افتاده.
با توصیفهایی شاعرانه از چهره و نگاه او، حسِ یک کشش ناگهانی و خاص را منتقل میکند.
محیط اطراف، مثل خیابان یا مکانی که اتفاق افتاده، کمی توصیف میشود تا تصویر روشنی در ذهن خواننده شکل بگیرد.
لحن، ترکیبی از شوخطبعی و حسرت است؛ انگار راوی هم جذب دختر شده و هم از همان اول حس کرده که این آشنایی ساده نخواهد بود.
