sc Ra
sc Ra
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

درباره جمله : `منو ببخش زندگی خیلی سخته``

در مورد یک مکالمه تلگرامی با یکی از دوستان متن زیر در جواب پست ایشون به نظرم رسید که ارسال نکردم ( بوی فخر فروشی و ... میده), و نمونه ای از دیالوگ فیلم زیر بوده است ( لینک ) و به نظرم رسید شاید گذاشتنش اینجا برای بعضی ها جالب باشه:

والا، صحبت های الان فراتر از اینهاست و صحبت از اینه که: قرار نیست رنج بکشیمو رنج بدیم، قراره شاد باشیم و شادی بدیم. ( برگرفته از صحبت های دکتر هلاکویی ) بر اساس حرف های بالا هم میشه رنج کشیدن و رنج دادن را در حد قابل قبولی درمان کرد و به محض دیدن مشکل با چند صد هزار تومان و حدود ۷ تا تماس تلفنی در لحظه با متخصصین این زمینه با کمک اپلیکیشن های این روزها، ظرف چند ساعت ابعاد قضیه مشخص میشه. ولی چرا اینکارو ‌نمی کنیم، به قول معروف ترس مردم از ناتوانی اونها نیست ترسشون از توانا شدنشونه. چیزی که رخ میده شاید مشاهب حالت زیر باشد: اول دیدن اینکه چه فرصت هایی رو از دست دادیم و حس غم و غصه باشه، برای همین زمانی راه بالا رو استفاده میکنیم که یا موضوع مربوط به شخص دیگری باشه یا دیگه حالتی باشه که درد و رنجش الانش از غم و غصه فرصت های از دست رفته زیادتر باشه. البته حالت های هم هست که رنج می‌دیم و شادی لحظه ای می‌بریم و با چند تا تکنیک که یاد گرفتیم، مثل باد کردن خودمون، سیستم بدن و روان رو مختل میکنیم ولی دوامی نداره و در نهایت وقتی تنها میشیم، مغز و بدن و ... واقعیت رو جلوی چشم میاره که در یک لحظه به همون مدل رنج ببر و رنج بده تبدیل میشه و اغلب هم میرسه سر حالت بالا که باز ترس از فرصت های از دست رفته و ... میشه یک حلقه، که بی‌خبریم از اینکه کلی انرژی توشه و کالای باارزشیه و فکر میکنیم که بیخودی و و بی ارزش، البته احتمالا وقتی بفهمیم که طلای سیاه رو داریم، تا اونو تبدیلش به کالای با ارزش نکنیم حس خوبی نخواهیم داشت، و این تکنیک الان موجوده و مثلاً توی روانشناسی و نورولوژی ازش تحت نام کهن الگو ها و کیمیاگری یاد میشه، توی مذهب میشه اسباب بازی یک عده آخوند برای پول و ...، توی مهندسی میشه بازیافت زباله و توی فیزیک هم میشه انرژی بی نهایت درون یک سیاهچاله که حتی نور رو هم میبلعه و می‌تونه انسان رو به سرعت نور برسونه و زمان رو ثابت کنه، یا ورودی به دنیاهای موازی و یا شروع دنیای جدیدی باشه. البته برای من سوال میشه که اینها چیز خاصی نیست و خیلی ها مثل ماها که اینها رو خودشونم میدونن. به نظرم بازیمون گرفته?? یا از نوع رژیم غذایی بدن و غذای مغزیمونه، یا توهم مخلوق برتر بودن مون هست که بهتره یادمون باشه کد های ممتیکی مانند بالا یه بازی قدیمی‌ها برای ساختن یک نهار برای مغزشون بوده تا توی دنیای پر تلاطم صدها و هزاران سال پیش دوم ‌بیارند و ...
منتها الان اوضاع فرق کرده کلی غذای سالمتر و ... اومده. مثلاً میشه: با چند تا تماس, با متخصص های تغذیه و جستجوی اینترنتی و حدود ۴یا ۵ بار شکست در زمینه انتخاب رژیم غذایی و چند تا سوال پرسیدن توی فروم ها راجب به ایرادهای این رژیم های شکست خورده برای بدن به لحاظ مواد ضروری مورد نیاز بدن و ...، رژیم مغزی سالم میشه، البته مثلاً برای من یک مقداری دوز دکتر هلاکویی اش زیاد شده و بهتره وابستگی رو کم کنم و چند تا کتاب صوتی و یک سری نقد های کار های دکتر رو هم بهش اضافه کنم ? غذا هم که با یک کم هزینه بیشتر و سلیقه، حل میشه. از محصولات کمتر تهاجمی نسب به طبیعت، میشه شروع کرد و احتمالا به تدریج بدن به جای غذای متداول، بر اساس رژیم اطلاعاتی ، با اجرای تناسب در رژیم غذایی مغز همون حس شادی رو در خوردن محصولات کمتر تهاجمی برای بدن ایجاد میکنند. برای استارت اولیه هم معمولا به خاطر افسردگی، میسرش سربالایی خواهد بود که با مد دوقطبی که الان خیلی شایعه میشه مثل شخصیت خردلانی توی دیرین دیرین میشه تغییر مدت و موقعیت جابجایی از افسردگی به شیدایی رو پیش بینی کرد و به محض تغییر و ورود به فاز شیدایی از انرژی درون حلقه استفاده کرد و چند تا تماس و مطالعه توی اینترنت و حتی تولید اثر هنری رو انجام داد و بعدشم رفت خوابید تا افسردگی دوباره بیاد و انرژی ها زخیره بشه تا جهش بعدی،فقط یک کم شبیه کک میشیم؟???
روانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید