#ساحل
#ساحل
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خسته از این همه درد

خداوندا چه دنیایست
دلی پر درد و آهی سرد
گهی افسرده گه آرام
پُر از تنهایی وحسرت
وآهی سرد وقلبی زار
گهی خنده، گهی گریه
پـُر از درد غریبی درد بی درمان
وطن جان است، وطن مام است
وطن آن نور ایمان است
دلم بهر غریبی خودم بسیار می سوزد،،
میان پونه و نسرین،،. ذخایر در ذخایر مام من دارد،،
ولی برگو چرا ماها پریشانیم
چرا اصلا به زندانیم
خداوندا تو میدانی؟
تو از درد دل ماها خبر داری؟
مدد کن جان من ما دوستت داریم
چرا ما خسته احوالیم
کمی دریاب جانانم
بکن رحمی که حیرانیم
محبت را امید ومهربانی را
تفضل کن خدای من
به این قلب های نا آرام
ترحم کن خدای من
نما لبخند را تو مهمان لبان ما
که نور عشق برتابد ز اعجازت ??


✍?جوانی را بدیدم در زمین دل تنگ وافسرده
رُخش زرد و دگر یا هـو نمی گوید
فقط گاهی نگاهی از، سر تردید کند، بر خویش
وگوید با بسی تردید خدا آیا هنوزم هست؟
چرا پس من نمی بینم
گمانم سوی مکه یا مــَنی رفته،
خدایا در کجا رفتی؟
چرا من را نمی بینی؟
چرا از حال زار من نمی پرسی؟
نما رُخ را که اینک سخت دل تنگم
زمینت را ببین یارب
بسی بخل و حسد در برگرفته مهربان من
زمین، تنگ آسمان تنگ، و
هوایی بهر استشمام نمی باشد،،
چرا باران نمی بارد؟ چرا یارب،
طبیبی بهر درمانم نمی باشد،
من و این قلب افسرده،
من و اندوه بی پایان
رُخـم از رنج یارانم بسی
زرد و پلاسیده
و درد مشترک روح و
دلم را سخت افسرده،
۴۰۲/۰۵/۱۹
#آذریان_زابل

دردمام وطنشاعرانهامید
همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید