بیا آغوشت تنها پناه تنهایی شبانه ام است،،، چرا تنها،؟ چرا مسافر جاده ی عشق شدی، و همسفرت را صدا نمیکنی، اینجا هستم، ایستاده ام به انتظار،،، آن دستان گرمت،، کمی جلوتر بیا دراز کن دستت را،،، من بیتابانه منتظرم
نمیتوانم برایت عاشقانه بگویم،، نمیشود،، ذهنم درگیر
دوست داشتنت،، وزبانم الکَن میشود، وقتی نگاه میکنم به چشمانت، ولی تو حرف هایم را از نگاهم از لبخندم، از اشتیاق دیدارت که فریاد میزند، بخوان، گاهی نگفتن و دیدن بهتر از گفتن وندیدن است،،، ساحل