sedighe_hoseini2002
sedighe_hoseini2002
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

ازدواج، یک کاسه سوپ و بروکراسی‌های اداری

دیشب سوپ درست کردم و بعد زنگ زدم به خانم میم که دوست دوران خوابگاهم بوده و حالا یکی دو خیابان آن‌طرف‌تر زندگی می‌کند، گفتم بیاید پیشم که با هم سوپ بخوریم! حالا قبل از این که ادامه‌ی روایت را بگویم باید یک پرانتز باز کنم و توضیح بدهم که از نظر من سوپ، آن هم سوپ‌هایی که من می‌پزم، غذاست!

یکی از رویاهایم راه انداختن رستوران «سالاسوپ» است، اسمش را هم از ترکیب دو واژه‌ی سالاد و سوپ ساخته‌ام و توی این رستوران هم قرار است انواع سالاد و سوپ را با روش‌های خلاقانه‌ی خودم درست کنم، می‌دانید که؟ من عاشق تغییر دادن دستورپخت‌ها و خلق چیزهای خوشمزه‌ی جدیدم!... بگذریم!

خانم میم آمد و با هم سوپ خوردیم، یک قاشق سوپ یک پاراگراف حرف تا این که خانم میم جمله‌ی ترسناکی گفت. این که صدیقه اگر من یا تو ازدواج کنیم دیگر نمی‌شود تو زنگ بزنی و من نیم‌ساعت بعد این جا باشم!... من گفتم چرا نشود؟ بعد هم با بی‌خیالی خندیدم و گفتم: معلوم است که می‌شود....

اما خانم میم گفت آن وقت باید خیلی چیزها را در نظر بگیری! شرایط خودت، همسرت، زمان و کلی چیزهای ریز و درشت دیگر! بعد تازه شاید بشود بدون برنامه‌ی قبلی و یک‌دفعه‌ای بلند شوی بروی خانه‌ی دوستت سوپ بخوری!

این‌ها را که گفت من با کاسه سوپی در دست مات و مبهوت مانده بودم و حتی لقمه‌ای که داشت از گلویم پایین می‌رفت با شنیدن این حرف‌ها در نیمه‌ی راه ایستاد، مردد مانده بود برود پایین یا نرود!... و بعد من تا آخر شب به این فکر می‌کردم که ازدواج عجیب چیز عجیب و پیچیده و ناشناسی‌ست، آن قدر که می‌تواند خوردن یک کاسه سوپ با دوست چند خیابان آن‌طرف‌تر را هم وارد بروکراسی‌های حوصله سر بر اداری کند. می‌دانید؟

صدیقه حسینی | یادداشت‌ها

کانال تلگرام: ابرکانه

صدیقه حسینیازدواجمشکلات ازدواجآشپزی خلاقانه
کپی‌رایتر و یوایکس‌رایتر - یک نویسنده‌ی تمام‌وقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید