ویرگول
ورودثبت نام
sedighe_hoseini2002
sedighe_hoseini2002
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

روزنوشت 1: ماجرای من و تشک خوشخواب غول‌پیکرم


آمدم زیر تخت‌خوابم را جاروبرقی بکشم که دیدم زورم به تکان دادن ِ تشک خوش‌خوابم که برای خودش غول مرحله‌ی آخر است، نمی‌رسد؛ اما مگر از رو می‌رفتم؟ هر طور بود تکانش دادم و درگیر و دار این تکان‌ دادن‌ها، نفهمیدم چه شد و کدام نیروی مسخره‌ای به کفی تخت وارد شد که پایه‌هایش شکست و من فقط صدای تق و خرد شدنش را شنیدم!


خب عالی شد!


حالا مانده بودم در چارچوب تخت، غول مرحله‌ی آخر (تشک خوش‌خواب) جلویم به پهلو بین زمین و هوا معلق بود و نه راه پیش داشتم نه راه پس! گیر افتاده بودم بین تشک و پنجره‌ی اتاق! حتی از ذهنم گذشت از پنجره خودم را پرت کنم پایین و به این زندگی پایان بدهم که ناگهان: «وحی آمد کاین چه فکر باطل است؟!»


تشک هیچ‌جوری تکان نمی‌خورد و فکر می‌کردم تا ابد قرار است همان‌جا بمانم و نجات‌دهنده هم مثل همیشه در گور خفته است. تقلا بی‌فایده بود. هر تکانی که می‌خوردم بیشتر فرو می‌رفتم. یا می‌خوردم به دیوار یا تشک یا جاروبرقی! دیگر به این‌جایم رسیده بود. (می‌دانید که کجایم؟)


همان‌جا زدم زیر گریه! وضعیت به‌غایت مضحکی بود، به خصوص که آینه‌ی اتاقم هم انگار از خبرگزاری چی‌چی‌سی (اقوام بی‌بی‌سی) سر رسیده بود و داشت از این مراسم گزارش لحظه به لحظه و زنده تهیه می‌کرد و فرو می‌کرد توی چشم‌هایم.


نتیجه‌اش این شد که به شدت احساس درماندگی کردم، یک دل سیر گریه کردم و بعد هم گفتم حالا که این طور شد اصلاً امروز نمی‌روم سر کار تا درس عبرتی شود برای سایرین!


حالا هم تشک غول‌پیکرم را گذاشته‌ام روی زمین در چارچوب تخت و واقعا خنده‌دار شده! بعد هم رفتم سایت «خدمت از ما» برای پایه‌های تخت، دنبال یک نجار چیره‌دست گشتم که توی رزومه‌اش همکاری در پروژه‌ی «ساخت و ساز کشتی نوح» هم به ثبت رسیده باشد تا بتوانم با خیال راحت ساخت پایه‌های تختم را به دست‌هایش بسپارم، الکی که نیست.


صدیقه حسینی |روزانه‌‌ها

https://t.me/abrakaneh

تشک خوشخوابنجاریخدمت از ما
کپی‌رایتر و یوایکس‌رایتر - یک نویسنده‌ی تمام‌وقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید