رابطه پول با خوشبختی چیست؟ چه میزان پول از نظر شما برای سعادت انسان کافی است؟ آیا با پول می شود هر چیزی را خرید؟ مرزهایی اقتدار پول کاهش می یابد یا افزایش؟ اگر با افزایش این مرز هم نظرید این افزایش خوب است یا بد؟
افزایش مرز اقتدا پول
همیشه پول به معنای عام آن یعنی دستاورد های مادی یک سوال جدی در ذهن بشر بوده نمونه ای از این سوالات را در بالا یادداشت کردم؟ جواب روشن یا عمومی برای این سوالات وجود ندارد یا حداقل من جواب روشنی برای این سوالات ندارم. یکی از فرضیات ذهنی من این است که به مرور در طی این سالیان حوزه اقتدار پول افزایش یافته است. نسبت به گذشته، قلمروهای جدیدتری در تسخیر پول در آمده است. این اقتدار از حالت تعادل خارج شده و موجب آسیب به جنبه هایی مختلفی از زندگی فردی و اجتماعی ما شده است. که در ادامه نمونه از این آسیب ها را بیان می کنم.
کار و شغل
یکی از آسیبها اقتدار پول حوزه کار است. امروزه فاکتور منفعت مادی سایر جنبه های کار را تحت الشعاع خود قرار داده است. ما با کار خود زندگی می کنیم. هر روز ساعات متمادی از زمان خود را صرف کار می کنیم با انتخاب یک کار، ناخواسته شبکه اجتماعی جدیدی ایجاد می کنیم با افراد جدیدی وارد رابطه می شویم. با مفاهیم خاصی وارد ارتباط می شویم. مثال یک معلم با دانش آموزان و والدین آنها و سایر معلمین وارد رابطه می شود و با مفاهیمی از قبیل درس، یادگیری، تربیت، ... سر کار دارد. یا یک کارمند بانک با سپرده گزاران، بازاریان، وام، قسط، چک و... سرکار دارد. هر کدام از ما ترجیحات خاص خودمان را داریم برخی از مشاغل با روحیات ما سازگارتر است و کار در برخی برایمان عذاب آور است. با اقتدار حوزه پول این جبنه ها در انتخاب کار به حاشیه می رود و مبنا انتخاب شغل صرفا جنبه مادی آن می شود. به همین دلیل این روزها افراد زیادی را شاهدیم که از کارشان راضی نیستند. یا به طرق مختلفی به دنبال فرار از کار و مسئولیتهای خودشان هستند.
رابطه ها
ورود پول به فضای رابطه های ما نیز مشکلات جدی به وجود آورده است. امروزه زمانی که در یک جلسه خواستگاری شرکت می کنید به نظر می رسد دو تیم مذاکره کننده اقتصادی در حال بحث و گفتگو هستند. رابطه ها و ازدواج ها در بسیاری از مواقع به جای اینکه بر پایه عواطف، درک متقابل، احساسات و ... شکل بگیرد بر پایه مناسبات مالی و اقتصادی شکل می گیرد. موارد زیادی را به شخصه سراغ دارم که صرفا کارمند بودن خانم مبنای ازدواج بوده است بعدا خانم و آقا هم را ملاقات کرده اند. یعنی اگر خانم شاغل نبود احتمالا مراحل بعدی آشنایی اتفاق نمی افتاد. نتیجه این گونه ازدواج ها هم تا حدودی مشخص است. گاهی این رابطه اقتصادی نمی تواند نیازهای عاطفی، جنسی و غیره طرفین را برآورده کند نتیجه طلاق های واقعی، عاطفی یا خیانت ها.
نظام ارزشی
سومین جایی که با اقتدار بیش از حد پول آسیب می بیند نظام ارزشی جامعه است. ارزشها پاسداران منافع عمومی در مقابل منافع فردی است.مثال فرد به جای گرفتن رشوه که منفعت فردی است ترجیح می دهد شرافتمندانه رفتار کند و رشوه را رد کرده و عملی را انجام ندهد که به منافع عمومی آسیب برسد. اما زمانی که پول قدرتمند می شود مقاومت افراد جامعه در مقابل آن کاهش می یابد در نتیجه هر آسیبی به منافع عمومی با کمک پول امکان پذیر می شود. افزایش جرایم مالی، آسیب به منافع عمومی، محیط زیست و ... نمونه هایی از تضعیف نظام ارزشی جامعه است.
نتیجه
به نظر من علت اقتدار بیش از حد پول در جامعه در نتیجه تضعیف ذهن کنجکاو و چرا جوی ماست. زمانی که ما در مورد ارزش ها و اهداف رایج جامعه شک نمی کنیم و هر آن چه جریان عمومی درست می پندارد را می پذیریم نتیجهی جزتودهوار عمل کردن باقی نمی ماند دویدن دنبال بقیه بدون آن که بپرسیم به کجا می رویم. گاهی لازم است از خود بپرسیم براستی با بدست آوردن پول قرار است چه عملی انجام دهیم؟ چه اندازه از کسب مادی برای ما کفایت می کند؟ تا کجا می توانیم اقتدار پول را بر زندگی خود بپذیریم؟ آیا با خرید کردن کالاها و مصرف کردن بیشتر می توانیم عطش روحی خود را پاسخ دهیم؟
اصل فرضیات این پست نیز بر پایه نظر شخصی است هر گونه انتقادی بر آن وارد است و خوشحال می شوم نظر شما دوستان را نیز بدانم.