جوامع ما برنده ها را بسیار دوست دارند اما واقعا نمی دانند که با بازندهها، که همیشه طبق تعریف تعدادشان خیلی بیشتر است، چه کار باید بکنند.
برای مدتی طولانی، خطابه های راجع به موفقیت و شکست بسیار خوشبینانه بودند. ما در باره جاه طلبی، سرسختی، هرگز تسلیم نشدن و دوباره تلاش کردن میشنویم. اما این طرز صحبت کردن تنها تا مدتی می تواند ادامه داشته باشد. در برخی مواقع این نتیجهگیری ناگزیر خواهد بود که ((این چیزهای دیگر جواب نمی دهند)).
مسئولیت موفقیت و شکست به عهده کیست؟ این روزها، پاسخ به این سوال این گونه است:اگر منصف باشیم، به عهده خود فرد است. به همین دلیل که شکست نه تنها سخت، بلکه فاجعه نیز است. هیچ تسلی بخش متافیزیکی، هیچ امکان برای توسل به ایده (بدشانسی) و هیچ کسی وجود ندارد که بشود تقصیرها را گردنش انداخت. عجیب نیست که نرخ خودکشی در جوامعی که در حال مدرن شدن هستند به صورت نمایی بالا میرود. این جوامع افراد را مسئول سرگذشت خودشان میکند. نظام های شایسته سلار شکست را از یک بد اقبالی به قضاوتی بی سر وصدا درباره سرشت شخص تبدیل میکنند.
اما همه جوامع در همه اعصار به موفقیت و شکست با چنین شدتی نگاه نمیکردند. در یونان باستان، یک احتمالی بسیار جدی پیش بینی شده بود. که عصر ما اغلب آن را نادیده می گیرد: اینکه تو می توانی خوب باشی و در عین حال شکست بخوری. یونانیان باستان برای این که این ایده را به آستانه ناخودآگاه جمعی شان بیاورند، فرم هنری خاصی توسعه دادند:(نمایش تراژیک). آنها جشنوارههای عظیمی برگزار میکردند تا داستانهایی از شکستهای تلخ و اغلب هولناکی را به نمایش بگذارند که انتظار می رفت همه شهروندان در آن شرکت کنند. در این نمایشها افرادی تصویر میشدند که قوانین کوچکی را زیر پا گذاشته، یا تصمیمات شتاب زدهای گرفته، یا با فرد اشتباهی در آمیختهاند و در نتیجه رسوایی یا مرگ حاصل شده است. ماجرا به گونهای نمایش داده میشد که آن چه اتفاق میافتاد تا حد زیادی در دست چیزی باشد که یونانیان به آن (سرنوشت) یا (خدایان) میگفتند. این روش شاعرانه یوناینان برای صحبت درباره چیزهایی بود که اغلب به صورت تصادفی رخ می داد و منطبق بر نیروهای محرکهای عمل می کرد که شایستگی های افراد را منعکس نمیکرد.
تراژدی توضیحی همدلانه به لحاظ اخلاق پیچیده از این است که آدمهای خوب چگونه میتوانند به وضعیتهای فاجعه بار برسند. این دقیقا در نقطه مقابل تصاویر اغراق آمیز روزنامهها و رسانههای اجتماعی امروزه است که در آن عدهای سر و دست می شکنند تا کشانی را که دچار لغزش شدهاند قضاوت کنند. ارسطو فکر میکرد که بیاندازه مهم است مردم کارهای تراژیک را به صورتی عادی تماشا کنند تا در مقابل، با تمایلات قدرتمندشان نسبت به قضاوت و ارزش گذاری دیگران فایق آیند. ارسطو گمان میکرد یک تراژدی خوب باید هم الهامبخش ترحم باشد و هم ترس را القا کند. ترحم نسبت به قرمان تراژدی از فهم این مطلب میآید که با لغزش کوچک چه آسان ممکن است فاجعه رخ دهد و ترس نیز از اینجا است که در مییابیم زندگیهایمان چه راحت میتواند به مسیری غیر قابل کنترل سرازیرشود. اگر چنین حوادثی قرار بود ما را بیازمایند، همهمان احتمالا خیلی زود دچار فروپاشی میشدیم.
منبع: کتاب درباره خوب بودن، آلن دوباتن، مترجم عطا حشمتی، انتشارات کتاب سرای نیک