سدنا موسوی
سدنا موسوی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سلام من را به خدا برسان...

و دلتنگم

دلتنگ موهای سفیدت

یادت است کوچک بودم

میگفتند برایت نامه بنویسم و روی قبرت بگذارم میخوانی

برایت نوشتم با شوق و سر قبرت خواندم و گذاشتم که اگر خوابی بعد بخوانی

گفتم نکند لالایی باشد و بخوابی و جوابم را ندهی

میدانم

یک کودکی که سنش تک رقمی است مگر میداند مرگ چیست؟

نمیدانستم اما میدانستم رفتی سفر سفر هم نه

گفتند نیستی و دیگر نمیایی یادم است من تک رقمی چقدر گریه میکردم

هر تلاشی که میکنم برای توست

میدانم صدایم را هر جمعه میشنوی

امروز جمعه هس و من دوباره بیادت هستم

جمعه بود که از پیشمان رفتی و دیگر ندیدمت

بدن تنومندت بلندی قدت پیشانی بلند و لبخندی که هرگز از لبانت پر نمیکشید:)

اری یادم است چقدر نیرومند بودی یادم است کمکت کردم بخوانی

یادم است در کنار تو میخوابیدم و پیشانی ام را میبوسیدی

هشت سال است که نیستی

و من هر جمعه غمگینم

جمعه رفتی و جمعه های من همیشه در فکر تو تمام میشود


چرا رفتی؟

میخواستم خاطره های بیشتری از تو داشته باشم

هر جمعه قلب من راهم پیش خود میبری

نمیدانم فرشته بودی یا شایدم جبرییل؟

که دل همه را گرفتی و بردی؟

هیچک دیگر ادم سابقش نیست حتی پدرم

ولی من تلاش کردم باشم تا شاد باشی:)

میخواستم تورا به کسانی نشان بدهم که حال برایم عزیز هستند و بگویم اری این فرشته من است

بی شک همه عاشقت میشدند

زیبا و درخشان بودی یادم است

خدا خیلی تورا دوست داشت میخواست در بهترین جا باشی

چقدر دلم برایت پر کشیده یادم است اولین نامه ام را با

سلام بی بی شروع کردم ......... و اخرش سلام من را به خدا برسان و کمکم کن قهرمان جهان شوم پایان یافت :)

چقدر میخواهم حال اینجا میبودی

بچه هایت چقدر ناراحتند منی که نوه ات هستم هرروز به یادتم

هر ثانیه و مخصوصا موقع اسکیت کردنم

دلم برایت پر کشیده حیف که نیستی و مهربانیت را نشان دوستانم بدهم

کمک هایی که برای دوستانت میکردی و عشقی که میدادی و سر یک تاج گل چقدر خوشحال شده بودی:)

دلم هوایت را کرده

میپرستمت جبرییل من

بی بیدلنوشهویرگولرویای مندرخانه بمانیم
مردمان خوب پیوسته درحال افزودن بر توانشان هستند:)من یک عدد هستم اما در بی نهایت وجود دارم^^
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید