رضا طهماسبی
رضا طهماسبی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

نزدیک تر از لب به تکلم

گیسو به گل آراسته ای، لب به تبسم

خاموشی و در خامشی ات صوت و سخن گم

می خوانی ام اما نه بدان سان که خلایق

می بینمت اما نه بدانگونه که مردم

از جسم رها نیستی اما ز لطافت

افزون تر از آنی که درآیی به تجسم

دور از منی آنگونه که عقل از دل و با من

اندوه تو نزدیک تر از لب به تکلم

لب باز مکن تا که ندانند خلایق

آن میوه ی ممنوعه نه سیب است نه گندم

خاموشی ات اینگونه که دریای معانیست

بر خاکِ  تکلّم چه نیازی به تیمم

رضا طهماسبی

شعرغزل معاصرشعر معاصررضا طهماسبی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید