چند روز پیش کتاب پیرمرد و دریا را برداشتم و شروع به خواندن کردم. کتاب از سری کتابهای انتشارات خوارزمی با جلد سخت و طراحی ساده زرد.
ابتدا با تورق کتاب خیال کردم تمامی کتاب به داستان پیرمرد و دریا اختصاص دارد و با یک مقدمه کوتاه از نجف دریابندری روبرو هستیم. اما هر چه پیش رفتم دیدم که مقدمه خواندنی نجف دریابندری بسیار طولانی است.
تقریبا نیمی از حجم کتاب مقدمه ای است که مترجم در مورد همینگوی و آثارش نوشته. مقدمهای که عیار کاربلدی و عمق دانش دریابندری را نشان میدهد. به عنوان یک خواننده نه چندان عمیق شکلی که دریابندری به آثار و شخصیت همینگوی میپردازد بسیار شیرین و دوست داشتنی است. تسلط او به سبکهای نویسندگی همدوره همینگوی برایم خیره کننده بود.
نکته خیلی جالب این است که تحلیل او به همینگوی نه به مثابه یک کل بلکه به صورت یک وجود تاریخی و پویا مینگرد و آن را تحلیل میکند. بالا و پایین شخصیت و همچنین نثر همینگوی را به خوبی میشکافد. برای همین است که عنوان مقدمه را "ارنست همینگوی: یک دور تمام" گذاشته است.
در خلال این مقدمه اشاراتی هم به داستان کوتاههای همینگوی میکند. برای خود من اشاره ای که به داستان تپههایی مانند فیل سفید میکند خیلی جالب بود. این داستان را قبلا خوانده بودم ولی با اشاره ای که در مقدمه به آن شد، رنگ و بوی دیگری یافت.
در قسمت پایانی مقدمه دریابندری تمرکز را به سمت خود داستان پیرمرد و دریا بازمیگرداند.
یک سوالی که معمولا ما میپرسیم این است که آیا پیرمرد و دریا یک داستان تمثیلی است یا صرفا روایت یک اتفاق برای پیرمرد است؟ یکی از وجوه شاهکار بودن پیرمرد و دریا این است که در مرز هر دو این تلقیها می ایستد.
نقل قولی از برنارد برنسون می کند که به نظرم بسیار درخشان است: "هیچ هنرمند واقعی سمبول سازی و تمثیل پردازی نمیکند - و همینگوی یک هنرمند واقعی است - اما از هر اثر هنری سمبل و تمثیل میتراود. این شاهکار کوتاه و نه کوچک چنین است".
خود همینگوی در مورد داستان می گوید: "دریا مساوی است با دریا، پیرمرد با پیرمرد و پسر با پسر" اما اگر بتوان این را خوب از کار دربیاورم هر معنایی میتوانند داشته باشند.
پیرمرد و دریا اثری است صیقل خورده تا حد اعلا. اثری که با هر مخاطبی می تواند ارتباط شخصی بر قرار کند و شبکه ای از تمثیل را برای هر مخاطبی شکل دهد.
برای خود من قلاب علاقه ام به داستان وقتی گیر کرد که پیرمرد ناتوان از محافظت از ماهی اش در میان کوسه ها یا به قول دریابندری بمبکها، تقدیر خود را می پذیرد و به ساحل میرسد. قهرمان بی ادعایی که پیروز شده اما مدالی با خود نیاورده و این پیروزی برایش آورده ای در دنیای بیرون نداشته. این وضعیت پیرمرد برایم بسیار شکوهمند جلوه کرد.
زبان ساده و سر راست پیرمرد، درگیری اش با نگرانیهای به نظر پیش پا افتاده شخصیتش را دوست داشتنی کرده بود.
برای خود من سانتیاگو یکی از شخصیتهای به یاد ماندنی در زندگی خواهد بود.