در چند سال گذشته اهمیت تجربه کاربری بسیار زیاد شده است. از این رو قصد داریم تا با تولید محتوا و به اشتراک گذاشتن تجربه های شخصی به بهبود این دانش کمک بیشتری کنیم. ما در سناریوت، مقالات مرتبط با تجربه کاربری را به اشتراک می گذاریم. حتما به سایت ما سر بزنید. قصد دارم تا امروز در رابطه با یک مبحث مهم در رابطه با طراحی و تیم طراحی و مشکلات آنها، صحبت کنم. در ادامه بیشتر با سندرم فراری آشنا می شویم.
در چند سال گذشته متوجه شده ام الگویی در حال ظهور است. تجربه بسیاری از طراحی های عالی را دیده ام که نتوانسته است موفق شوند. متوجه شده ام که در بین طراحان، نویسندگان و محققان یک رفتار و گرایش وجود دارد که در ایجاد این مشکل نقش دارند. بسیاری از اوقات طراحان بزرگ روش های بصیرت آمیزی را به کار گرفته اند و راه حل های خارق العاده ای را فقط برای یافتن سهامداران متوقف کرده اند. تفکر طراحی موضوعی است که طراحان باید به آن اهمیت دهند.
من اولین بار این الگوی رفتاری را در خود مشاهده کردم و امیدوارم که این مشاهدات به شما کمک کند آن را بشناسید و درگیر مشکلاتی مثل مشکل من نشوید.
فراری بزرگترین تیم فرمول یک تاریخ است. آنها در مسابقات و قهرمانی های زیادی پیروز شده اند و بیش از هر تیمی رکورد دارند. این امر ناشی از سابقه زیاد این تیم در ورزش بوده. با این وجود به سطحی از توانایی در ورزش خود رسیده بودند که هیچ تیمی دیگر نرسیده بود.
دهه ها از موفقیت چشمگیری برخوردار بودند. در حقیقت از سال 2000 تا 2004 فراری کاملاً بر این ورزش سلطه داشت. به حدی که FIA قوانین را چندین بار تغییر داد تا فقط به تیم های دیگر فرصت دهد. این روش هم کارساز نبود! فراری چنان دانش ساخت موتورهای قدرتمند را به دست آورده بود که نمیشد جلوی آنها را گرفت. زمان طلایی برای هواداران فراری بود.
سپس داستان به شکلی دیگر پیش رفت. خارج از دنیای F1 همه دنیا دچار تحول شد. اکنون دوران اوج موتور های هیبریدی بود، بنابراین این ورزش عوض شد و فراری دچار مشکل شد. اونا عقب موندن، چون در تلاش بودن کاری را که از سال 1939 انجام داده بودند، تغییر دهند. اونا در مسابقات و در موفقیت ها به سرعت پیشی گرفتند.
همه ما قبلاً داستان هایی از این دست شنیده ایم. این داستانی درباره اخلال و تحول نیست. این همون چیزیه که متعاقباً به نظر من جالبه و اینجاست که میتونیم الگو رو تشخیص بدیم.
فراری یک مارک تجاری است که با طراحی خوب ساخته شده. بنابراین اونا تصمیم گرفتن راه جدیدی رو در پیش بگیرن. راهکار مهندسی خود را توسعه دادند و تعداد زیادی طراح "5 ستاره" را استخدام کردند. استعدادهای برتر از سراسر جهان را شکار کردند. با این وجود فصول بعدی برای تیم مثمر ثمر نبود. تفکر طراحی جدیدی را اتخاذ کرده بودند - طراحی های جدیدی را انجام می دادند که تیم های برنده انجام می دادند و از جدیدترین ابزارها استفاده می کردند. اما مدام با اتومبیل خود مشکل داشتند. همه داده ها یک ماشین با عملکرد بالا را پیش بینی می کردند، اما در مسابقات، نامنظم، غیر قابل اعتماد و سرعتشان کافی نبود.
برای فرجام یافتن مشکل، فراری تحقیقات داخلی را آغاز کرد. پس از صرف میلیون ها دلار، سرانجام مشکل را پیدا کردند:
تیم های مهندسی و تیم های آیرودینامیکی، موتور تازه طراحی شده را درک نمی کردند.
موتور هیبریدی جدید آنها در استودیوی تازه تاسیس شده با طراحان جدید در منطقه دیگری از ایتالیا طراحی شد. برای ایجاد نوآوری و رهایی از میراث طراحی های قدیمی موتورهای فراری، آنها یک استودیوی جدید طراحی موتور ایجاد کردند. این یک استودیوی زیبا و جدید بود که پر از درخشان ترین ذهن ها بود و از راه های کاملاً ابتکاری استفاده می کرد. از ترس اینکه سرعت آنها را کم کند یا آنها را به "تفکر قدیمی" بکشد، از بقیه مشاغل، دعوت نشد.
آیا این داستان برایتان آشنا نیست؟!
موتورهای جدید به خوبی ادغام نشده بودند و قابل درک نبودند.
بله، سرنشینان تیم در جلسات طراحی بوده اند، اما استودیوی طراحی موتور هرگز به طور کامل در کار غوطه ور نشده بود و در نهایت شکست خورد.
چه نتیجه ای می توان از سندرم فراری گرفت؟ در بخش بعدی مشکلات به وجود آمده از سندرم فراری را در تیم های طراحی بررسی میکنیم و راه حل رفع این مشکل را بیان خواهیم کرد.
حتما به ما سر بزنید.