یک کسب و کار اینترنتی چطور شروع میشه ؟
خوب، خیلی مختصر بگم : با دهن سرویسی و پشت کار :)
این نسخهای از آنچه برای من اتفاق افتادهس و الزاما اینطور چالشها و مشکلات برای شما اتفاق نمیافته.
خوب از کجا شروع کنم ؟
بذارید بگم من چه مسیری رو رفتم.
آقا من مدتها درگیر ساخت اپلیکیشن موبایل بودم، کلی دوره رفتم، کار میگرفتم و خودمو فریلنسر میدونستم، حتی آموزش میدادم، چند جا کار ثابت کردم و همیشه مسیرم میخورد به وب، نمیدونم چرا، ولی همیشه حس دافعه نسبت به HTML و Css و مخصوصا php داشتم (یکی از دلایلش این بود که تو دانشگاه با Asp.net کار کردم و باهاش یه برنامه ثبتنام هنرجو برای کلاسهای پدرم نوشتم که با استقبال خوبی از طرفش رو به رو نشد :دی) خوب، در نهایت متوجه شدم اشتباه میکردم.
بعد از مدتی که به خاطر محدودیتهای اپل با زبان سویفت دیگه نتونستم چیزی توسعه بدم و پولی هم نبود، گفتم اصلا بیخیال کدنویسی، همه که نباید برنامهنویس بشن و باهاش پول دربیارن. کلا رفتم استخدام یکی از isp های سرشناس شدم و پشتیبانی ADSL و این مخابرات و اون مخابرات و هزارجور کار جدید مربوط به شبکه، مدتی خوب بود چون فیلد جدیدی بود، تا همهچیز رو یادگرفتم و هیچ ...
دیگه چیزی نبود یادبگیرم، دیگه همه کار من شده بود ترابلشوتینگ و یه کار حوصله سر بر، درضمن خورد تو اون دوره که تو شرکتهای خصوصی داشت جا میافتاد که حالا دو سه ماه تاخیر در پرداخت هم اونقدرا هم بد نیست، بعد ماجرای هفتتپه و اینا ... اگه یادتون باشه.
خلاصه،بیخیال شدم،استعفا دادم و باز رفتم سر خونه اول.
سال ۲۰۱۳ با وردپرس کار کرده بودم،برای پدرم سایت زده بودم،چنتا برای خودم و دوستان، قبلش هم با جوملا کار میکردم، یه مدتی هم برای یکی از شرکتهای ساخت وبسایت کمی محتوا تولید کردم که خوب پیش نرفت،طرف میگفت باید مقدماتی از این کار بدونی و آکادمیک ننویس و عملا متخصص seo باید باشی و ...
در نهایت درگیر ارشد هم بودم و بیخیال تولید محتوا شدم کلا.
اما در نهایت گفتم بذار برم یه دوره آموزش سایت با وردپرس، حوصله کد زدن حقیقتا نداشتم، برای همین گفتم از این که آسونه شروع کنم، دوره اول ساخت سایت با وردپرس بدون کدنویسی رو دیدم، حال داد، دوره دوم ووکامرس بود، خیلی حال داد، رفتم دیدم دوره طراحی ۰ تا ۱۰۰ داره که عملا میشه قالب وردپرسساخت و اینطوری فرانت و یاد میگیری و نهایتا با ۴ تا کد php میتونی با وردپرس ارتباط بگیری، چیزی که من یادگرفتم این بود که میشد psd رو تبدیل به قالب وردپرس کنی که خیلی کیف میداد (psd فایل فتوشاپه که اول ظاهر سایت و طراحی میکنی، بعد با html و css میاریش رو براوزر و نهایتا میتونی با javascript بهش کمی حال بدی و با php از حالت استاتیک درش بیاری و ببریش رو مدیریت محتوای وردپرس و مدیریتش کنی) .
در نهایت عاشق wordpress و سادگیش شدم، بعد از حدود ۲ سال و نیم کد نزدن، تمرینهاش دستمو روان کرد، و کمی اعتماد به نفس داد، میدونم html زبان برنامهنویسی نیست، ولی خوب (به قول اصفهانیها) حالِش همون حاله.
چنتا کار گرفتم، در کنارش دورها رو کامل میکردم و عملا روی فتوشاپ و موارد قبلی که گفتم به اضافه امنیت و سرعت سایت و نهایتا seo بیشتر تسلط پیدا میکردم که به فکرم رسید من که دارم برای این و اون فروشگاه میسازم، چرا خودم برای خودم نسازم؟! تو ذهنم گفتم بابا بیخیال، الان چی بفروشم، چطور کالا رو بفرستم، چطوری جنس جور کنم و هزارجور اما و اگر و ...
دو سه تا ایده فروشگاهی داشتم (از شما چه پنهون، اصلا اولش یه ایده استارتآپی داشتم که رفتم سراغ وب ، ولی خوب، به قول مهدی زارع همه ما کلی استارتآپ شکستخورده داریم)، دنبالش رفتم، دیدم عملا کسی به من که خیلی پولی در بساط ندارم جنس نمیده، اونم عمده، همه میگفتن اول برو جنستو بخر، بعد ببین میتونی بفروشی بعد بیا ببینیم چکارهای.
من تکنولوژی و گجت دوست دارم، مثل شما، چند جا صحبت کردم با این و اون که برند چینی بیاریم و بفروشیم، دیدیم واردات دهن سرویسی داره، کارت بازرگانی میخواد ،سفر دور و دراز میخواد و ...
خلاصه باز نمیدونستم باید چکار کنم و داشتم بیخیال ایده کسب و کار اینترنتی و فروشگاه میشدم، پروژه هم که میگرفتم، بهم استرس میداد، کار که میخواستم برای ساخت سایت بگیرم، مدام نگران این بودم که طرفد اذیت نکنه، قرارداد امضا کنه، هی وقت و بیوقت زنگ نزنه بگه اِل شد و بِل شد، وقتی هم که کار میگرفتم مثلا ۱ ماهه، انقدر به خودم فشار میآوردم که عملا ۳ روزه اصل کار و مینوشتم و خوب به طرف نمیشه گفت که سایتت ۳ روزه اوکی شده، طرف میگفت پس گرون گرفتی و مکافاتهای دیگه. این فشار و عجله خودمم خستم میکرد.
خلاصه، سرتونو درد نیارم، تو یه جمعی بودیم، یکی از آشناهای خیلی خوبمون (آدم حسابی واقعی) شروع کرد راجع به شغل خودش و فروش تشک و برند رویا و ... صحبت کردن،
رو به من کرد و گفت: سپنتا ! از سایت و اینا سر در میاری ؟
گفتم: من؟ بابا اصلا کار من سایت و فروشگاه اینترنتیه.
گفت: اِ ؟ چه خوب، فلانی که از همکارای شرکت بوده و پسرش رفته پول داده، سایت ساخته، داره تشک میفروشه و کارش گرفته و ... تو هم اگه میتونی و بلدی سایت و بزن یه گوشه کار و بگیر.
من با خودم گفتم: سپنتا !!! این موقعیتی که میخواستی، کار و بچسب.
خلاصه منم افتادم دنبالش، پیگیر شدم،با کلی شامورتی بازی عکس محصولات و جور کردم و سعی کردم با فوتوشاپ یه تصویر محصول قابل تشخیص در کنار رقبا بسازم، از همون آشنامون یه دونه کاتالوگ گرفتم، رفتم راجع به محصولات خوندم و براش کلی محتوای یونیک نوشتم و سعی کردم سئو خوبی داشته باشه، ۵۰ بار تماس گرفتم با شعب شرکت ،مشکلات ارسال مشخص شد و کلی به این در و اون در زدم برای هماهنگی ارسال، خلاصه، قالب و زدم، تصاویر رو راست و ریس کردم، و بعد از حدود دوماه اولین مشتریها که طبیعتا آشناهامون بودن سر رسیدن و بعدش کم کم، مشتریهای واقعی :)
شروع کردیم تبلیغات و کار رو بزرگتر کردیم و سود و سرازیر کردیم تو تبلیغات ادز و پوش و ریتارگتینگ و ...
هرچیش هم میموند میخوردیم که نمیریم :))) البته شرایط مثبت بود و سعی کردیم پیشرفت کنیم.
خلاصه، الان ۱ سال و نیمی هست که سایت تشک آنلاین و دارم و بی کمک نبودم.
فربد جودیان، دوست خوبم خیلی کمکم کرد، دیجیتال مارکترِ و الان داره دیتا ساینتیستی میشه برای خودش.
تو این داستان، خیلی وارد جزئیات نشدم که از حوصله خارج بشه، در ضمن، برای شروع نوشتنم تو ویرگول دیگه چالشها و مشکلات اصلی و روزهای بیپولی و نا امیدی رو نگفتم، اتفاقا همین الان تو شرکت داریم با یه چالش خیلی بزرگ در زمینه تامین محصول دست و پنجه نرم میکنیم، شاید بعد براتون تعریف کنم، ولی اینو بهتون بگم که کمی انگیزه بگیرید، تو ۱ سال اول چند برابر دوره کارمندیم درآمد داشتم، البته که بیشتر هم کار کردم، یه جورایی با کار هدفمند میشه زودتر موفق شد(سخن بزرگان شد).
الان هم امیدوارم بتونیم سال دوم هم ادامه بدیم و کلی تارگت فروش و ... رو بزنیم٬ تیممون هم بزرگتر خواهیم کرد.
در ضمن، دم استاد خوبم رضا حسینیراد هم گرم که بدون دورههای خوب این عزیز الان احتمالا من همچنان کارمند بودم یا داشتم با مشتری سر و کله میزدم.
حالا که نوشتن رو شروع کردم، سعی میکنم هر از چندگاهی از مشکلات، چالشها و نقطه نظراتم برای کسبوکارهای مثل خودمون بنویسم، پس اگر با این پست حال کردید خوشحال میشم نظرتونو بدونم.