سپهر عدوانی
سپهر عدوانی
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

استارت آپ در ایران، یک هایپ، یک حباب یا یک واقعیت

استارت آپ در ایران مدت زیادی نیست که شروع شده ولی تو همین مدت رشد بالایی به خودش دید. شرکت هایی مثل دیجی کالا و اسنپ تونستن که با دست گذاشتن روی مشکلات مهم، سرمایه زیادی رو به سمت خودشون جذب کنند و الهام بخش استارت آپی های بسیاری باشند. ولی آیا همین موضوع انتهای ماجراست؟

داستان قبلی رو تا اونجا پیش بردم که دیگه مدتی تونستم به خودم و ذهنم استراحت بدم که مسیر بعدی زندگی ام رو با تفکر بیشتری پیاده سازی کنم. اون موقع کوچیک بودم (آدم 23 ساله کوچیک محسوب میشه؟) و آرزوهای بزرگی در سر داشتم. فکر میکردم که دیگه راه خودم رو پیدا کردم و این تصمیمی که گرفتم بهترین چیزیه که میتونه برام اتفاق بیوفته. تصمیم گرفتم استارت آپ خودم رو داشته باشم. اگه تا حالا استارت آپ داشتین یا تو فکر ایجادش بوده باشین، میدونین که یک ایده یک دفعه به ذهن آدم نمیرسه. حاصل کلی خاطره، اتفاق و تفکر در هم پیچیده ست که یک دفعه یه نفر با خودش میگه: "اگه فلان چیز رو درست کنم، میتونه به این مشکلات پاسخ بده." خب حالا میخوام براتون بگم که ایده استارت آپ من چی شد که شروع شد.

همسر بنده اهل ارومیه ست. (راستی خودم هم شیرازیم.) برای مناسبت های مختلفی که ممکنه خانواده شون داشته باشن، مهمونی، تولد نوه، تولد همسر، شب یلدا یا هر جشن دیگه ای، ضیافت بزرگی معمولاً برپا میشه. توی این ضیافت ها، غذا یکی از نکات اصلیه که البته باید هم باشه. مسئولیت پخت این غذاها با مدیریت یک نفر انجام میشه که در خانواده همسر بنده این فرد، ربیعه خانم هست و لازمه همین جا از غذاهای لذیذ ایشون تشکر کنم. یکی از موضوعاتی که در مورد ایشون در کنار غذای دلپذیرشون برجسته است، اینه که ایشون آشپزخونه خودش رو نداره. هر مراسمی باشه خودش، یا اگه بزرگ باشه به همراه کمک، در آشپزخونه صاحب مجلس مشغول به پخت غذا میشه. این موضوع باعث شد من با خودم به این فکر بیوفتم که تهیه یک آشپزخونه مجهز برای همچین فردی چقدر میتونه هزینه داشته باشه. این شد که اینور اونور شروع کردم پرسیدن و جستجو کردن تو اینترنت که میانه راه به این فکر افتادم که امثال ربیعه خانم بازم باید وجود داشته باشه و میشه راهکاری درست کرد که افراد فقط به غذا درست کردنشون بپردازن و بقیه رو به امثال من برای فروش بسپرن. در همین راستا داشتم با یکی از دوستانم صحبت میکردم که گفت یک شرکت همین الان در حال انجام این کار هست و چند ساله داره کار میکنه، اسمش هم مامان پزه. حالا اینکه چی شد با وجود ناامیدی اولیه تصمیم به ادامه کار گرفتم و 6 ماه هم روش با چند تا از دوستان کار کردم و حتی در انتها موفق به فروش غذا هم شدیم. سوالی که اینجا شکل میگیره اینه که آیا زمانی که ایده از سمت من شروع شد، کمی جلوتر از خودم را داشتم میدیدم؟ اصلاً توجهی داشتم که چه راه سختی رو در پیش دارم یا صرفاً جذابیت مسیر من رو به سمت خودش کشوند؟ همین جذابیت و عدم تحلیل موجب ایجاد هایپ و حباب میشه. حبابی که هم اکنون در فضای استارت آپی ایران وجود داره. حبابی که نمونه های زیادیش در طول تاریخ شکل گرفتن. یکی از مهم ترین و بزرگ ترین ها، حباب دات کام هست. در ادامه به صورت کوتاه در مورد این حباب و سقوطی که در پی داشت نوشتم:

زندگی کنونی رو میتونین بدون اینترنت تصور کنین؟ این روزها تمام وجه های زندگی ما به اینترنت متصل میشه، روابط مون، حمل و نقل مون، غذا خوردن مون. شیوع اینترنت موضوع خیلی قدیمی ای نیست، اواخر دهه 20ام بود که جنون اینترنت داشت شکل تازه ای به خودش می گرفت. با دست یافتن به نسل جدید اینترنت و رشد سریع شرکت های اینترنتی مثل Amazon و eBay، کارآفرینان بسیاری گول این جادوگر عظیم رو خوردند. خیلی ها کارشون رو رها کردن، خیلی ها هم دانشگاه شون رو رها کردن تا از این اقیانوس بزرگ سهمی داشته باشن. حتی سرمایه گذاران با تجربه هم در هیاهوی ایجاد شده غرق شدن و سرمایه خود رو وارد این صنعت کردند، صنعتی که روز به روز بزرگ تر میشد. بازار بورس نزدک (NASDAQ) که شامل خیلی از همین شرکت های بزرگ اینترنتی بود، با بالاترین نقطه خود در طول چند سال رسید و از مقدار 1000 در سال 1995 تا 5000 در سال 2000 بالا رفت.

https://flatworldbusiness.wordpress.com
https://flatworldbusiness.wordpress.com


ولی همان طور که در شکل فوق نیز میبینیم، دیری نپایید که این حباب تشکیل شده از این انتظارات غیرواقعی و بسیار خوش بینانه ترکید و نزدک سقوط کرد. نزدک 78% از ارزش خود را از دست داد، بسیاری از شرکت ها ورشکست شدند و سرمایه گذاران سرمایه خود را از دست دادند. چقدر سرمایه؟ گفته می شود در طول سقوط دات کام که تا سال 2004 ادامه پیدا کرد، سرمایه گذاران نزدیک به 5 تریلیون دلار از دست دادند. شرکت هایی نیز در این مدت جان سالم به در بردند که آمازون یکی از آن ها بود. حال دو دلیل عمده می توان برای چنین سقوطی نام برد:

1- سرمایه گذاران و کارآفرینان بدون توجه به احتمال جریان نقدی شرکت را به وجود آوردند. این افراد تصور می کردند که با ایجاد شرکت های مختلف اینترنتی، بستر اینترنت بزرگ و بزرگ تر خواهد شد و در نتیجه آن، هر شرکت چند برابر می گردد. موضوعی که به آن توجه نکردند این بود که هر شرکت باید به تنهایی جریان نقدی ایجاد کند تا به ابزاری برای بزرگ شدن اینترنت منجر گردد. این در حالی است که سرمایه گذاری بسیار خوش بینانه افراد بر روی این شرکت ها به اندازه ای بود که باید در مدت 5 سال، سالانه 80% در تولید جریان نقدی رشد می کردند که امکان پذیر نبود.

2- سرمایه گذاران و تحلیل گران از ضرایب بسیار بالایی برای ارزش گذاری استارت آپ ها و شرکت های اینترنتی استفاده کردند. در واقع تحلیل و آنالیز آن ها بسیار خوش بینانه بود و همین موضوع موجب ایجاد حبابی بزرگ شد تا در نهایت به از بین رفتن سرمایه و آرزو بینجامد.

حال ارتباط با موضوع استارت آپ من؟ زمانی که من کار استارت آپی رو شروع کردم هیچ چیز نمیدونستم. دانش اولیه رو هم از کلاس هایی که دانشگاهمون به صورت رایگان گذاشته بود کسب میکردم و هر چیزی که نیاز پیدا میکردم رو همون موقع میرفتم میخوندم یا میپرسیدم. این باور درونی رو داشتم که میتونم موفق بشم. باوری که از دیدن شرکت های موفق دیگه به وجود اومده بود. همه کسانی هم که در دوران سقوط دات کام بودن شرکت های موفق رو میدیدن و خودشون رو به راحتی یک میلیونر تصور میکردند. در حالی که موضوع اصلاً به این راحتی نیست. رالف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن، یکی از خطاهای شناختی به نام خطای بقا. خطای بقا یعنی افراد دایماً احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند. هیچکس داستان افراد شکست خورده را نمیخواند (یا لااقل بیشتر افراد) همه دوست دارند خود را مانند فرد موفق ببینند در حالی که احتمال موفقیت بسیار بسیار اندک باشد. گویی احتمال را حس نمی کنیم. چیزی که من در چند سالی که در فضای استارت آپی و آی تی ایران کار کردم، این موضوع بود که افراد بی گدار به آب می زنند. اندکی تحلیل، اندکی آنالیز و یا دریافت مشاوره از بزرگان می تواند به راحتی نشان دهد که مسیر پیش رو اشتباه است، احتمال موفقیت کمی نزدیک به صفر است ولی کو گوش شنوا.

از این صحبت ها نمیخواهم این برداشت صورت گیرد که استارت آپ زدن اشتباه است. برعکس، بدون استارت آپ ها چرخ این صنعت نوپا نمیچرخد. ولی بدانیم که حد و حدود ما کجاست. بدانیم که احتمال پیروزی ما کم است و در صورت شکست خوردن ناامید نشویم. بدانیم که برای پیروزی در این مسیر، باید نه تنها افراد موفق بلکه افراد شکست خورده را هم مطالعه کنیم. مطالعه کنیم و مطالعه کنیم و بیش از هر کسی نسبت به صنعت و حیطه خود آشنا باشیم تا احتمال موفقیت خود را اندازه ای نگهداریم که ادامه مسیر همچنان روشن به نظر برسد.


به امید روزی دیگر

یاهو

هایپحباباستارت آپکارآفرینی
سلام، سپهر هستم. شریف مدیریت خوندم و بعد از فارغ التحصیلی به همراه همسر گلم اومدیم استانبول. ایشون دکتری میخونه و من هم کار می کنم. در این بین، می خوام از تجربه های زندگی ام بنویسم. کاملاً خودمانی : )
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید