یک هفته است میخواهم متن ویرگول اپیزود یازدهم پادکست کنارش، چشیدنِ طعم وقت را بنویسم. با وجود اینکه به شدت به این اپیزود علاقه دارم و صحبتهای رام را عمیقا درک کردهام اما انگار مانعی سر راهم قرار دارد و نمیگذارد تا بنویسم. فعلا از ادامه صحبت درباره این مانع میگذرم تا بعدتر به آن بپردازم.
تصاویری که برای کاور این قسمت انتخاب کردم مرتبط است با دو واژهای که رام از آن در اپیزود صحبت میکند. تذکار و تکرار.
اگر بخواهم در یک جمله هر کدام را یکبار دیگر معنا کنم میتوانم بنویسم که تذکار به خاطر آوردن است و زندگی در گذشته و تکرار، دوباره انجام دادن است و زندگی در آینده. برای تذکار تصویری از فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک را انتخاب کردم. یکی از فیلمهای محبوب همیشگیام که ایده بی نظیری دارد و برای آنها که ندیدهاند داستان را لو نمیدهم اما مسئلهای شبیه به تذکار که در حرفهای رام بود در این فیلم برجسته است. برای تکرار اما انتخاب سختتر بود. به تصاویری از فیلمهای مختلف چون fountain ، her، هابیت ... فکر کردیم اما هیچکدام من و رام را راضی نمیکرد. سرانجام از جهان سینما دل کندیم به هنرهای دیگر فکر کردیم و من یاد نقاش مهمی به نام موریس اشر افتادم. اشر در اکثر آثارش با کانسپت تکرار کردن و لوپ، نقاشیهای خارقالعادهای کشیده است. از این لوپهای اشری در سینما بسیار استفاده شده است مثلا پله معروف فیلم اینسپشن از یکی از نقاشیهای موریس اشر گرفته شده است یا فرم دو فیلم ماهی و گربه و هجوم ساخته شهرام مکری اساسا برگرفته از فرم نقاشیهای موریس اشر است و خود شهرام مکری هم بارها به این علاقهاش اشاره کرده و فیلمهای خود را ترجمان بصری کارهای اشر در مدیوم سینما میداند.
در حال جست و جو بین نقاشیهای اشر بودم تا مناسبترینش را بیابم که ناگهان اینترنت،گوگل و Related Searchs به دادم رسیدند و تصویری از اینستالیشن مارینا آپولینو هنرمند سرشناسی که نمیشناختم را برایم آورد که انگار اثرش را برای کانسپت تکرار کیرکگور و صحبتهای رام ساخته است. هر چند که آن هنرمند با کانسپت دیگری این اثرش را ساخته که مرتبط با چیزی به نام Optical Art است(درباره این موضوع به زودی یک لینک در کانال تلگرام پادکست کنارش خواهم گذاشت) اما من و رام فکر میکنیم که جوابی بهتر از این تصویر برای مفهوم تکرار نمیتوانستیم بیابیم.
متن ویرگول درباره کاور اپیزود یازدهم باید اینجا تمام شود اما شاید بی میلی و بدون اشتیاق بودنم در جملاتی که نوشتم برای خوانندگان احساس شود. حالا میخواهم برگردم به نقطه شروع نوشتهام و از مانعی حرف بزنم که مرا از نوشتن این مطلب باز میداشت یا حالا که نوشتم باعث شده است تا متن انقدر خنثی و بیهیجان شود.
اساسا اپیزود یازدهم، درباره این است که دو کانسپت تذکار و تکرار جوابگو نیست و آن چیزی که باید درک شود زیستن در زمان حال است. همانجا که ابوسعید ابوالخیر و داستان قرمه سبزی و زندانی و همه چیزهایی که رام گفت وارد میشود. و وقتی از زیستن در زمان حال صحبت میکنیم به مفاهیمی چون Carpe diem و Seize The Day میرسیم که معلم دوست داشتنی فیلم انجمن شاعران مرده آقای جان کیتینگ با بازی مرحوم مغفور رابین ویلیامز بیان میکرد.(جالب این است که Carpe diem را رام یادش بود و Seize the Day را من و بعد از سرچ کردن متوجه شدیم که یکی هستند) اما مسئله دقیقا اینجاست که اینجانب،سپهر اُمیدوار نویسنده این متن و تصویرگر کاور پادکست کنارش، در این برهه از زندگی و در این مقطع حساس کنونی و حتی تا به امروز به دلایل فراوانی هنوز نتوانستهام به طور کامل در زمان حال زندگی کنم.اگر بخواهم چرایش را بگویم باید به خودم بازگردم و بنویسم که شاید این از معایب احساساتی بودن من است که همواره به فکر بازگشت به گذشته و زیستن درلحظههای خوشی است که از دست دادمش(تذکار) و از سویی دیگر شاید از معایب ذهن ایدئالیست من است که همواره به فکر ساخت موقعیتی بینقص و آرمانی بزرگ درآینده است(به نوعی تکرار).
این نچشیدنِ طعم وقت سالهاست که مرا اذیت کرده و من درک و تجربه درستی از این نوع زندگی یا این نگاه نداشتم و هنوز هم ندارم. چند بار به دروغ به سمتش حرکت کردم اما هنوز ذرهای به آن نزدیک نشدم و این مسئله همان مانع ذهنی مهمی است که اجازه نوشتن این مطلب را به من نمیداد.
حالا که فکر میکنم به نظرم میآید که شاید اینبار که نوشتمش رسیدن به درک این زیستن در لحظه برایم سادهتر شده باشد. شاید...
پادکست کِنارش را می توانید از طریق لینک زیر و یا اپلیکیشنهایی مانند اپل پادکست،کست باکس، اسپاتیفای، ساوندکلاود گوش دهید.