ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعیعلوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۱ دقیقه·۲ روز پیش

آسیب شناسی شکست سنگین رهبری

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مد ظله) رهبری است که در ابتدای کار به دلیل معروف بودن به شخصیتی ضعیف بر جایگاه مقام رهبری نشانده شد و سالها در ساختار سیاسی ایران و نظام عملا جایگاهی نمادین داشت. لیکن به تدریج بر قدرت و اقتدارش افزوده شد تا جایی که می توانست برخی مانورهای سیاسی کلیدی و تعیین کننده انجام دهد.

اوج اقتدار رهبری در مقطع سقوط رئیسی بود که تا زمان کودتای موسوم به «جنگ 12 روزه» ادامه یافت، و ناگهان در 23 خرداد 1403 از اوج تاریخی به حضیض تاریخی خود سقوط نمود.

با نگاه به گذشته، تنها دو مورد از مانورهای سیاسی آیت الله خامنه ای قابل نقد و انتقاد جدی است و در سایر موارد همیشه موضع گیری های حکیمانه و بصیرانه ای داشته اند. اما وقتی شخصی در جایگاه حساسی همچون رهبری نظام قرار می گیرد، حتی یک اشتباه هم تبعات بسیار سنگینی به بار خواهد آورد. و آیت الله خامنه ای دو بار اشتباه کردند.

اولین مورد در سال 88 بود که بر اثر شرط بندی اشتباه روی احمدی نژاد، موجب بروز شکاف و اختلاف میان رهبری و آیت الله هاشمی رفسنجانی شد و اگر چه در آن مقطع رفسنجانی تضعیف گردیده و ظاهرا بر اقتدار رهبری افزوده شد، لیکن نهایتا افول رفسنجانی موجب قدرت گرفتن نیروهای سرکشی شد که بعدا به اسم مافیای کاسبان تحریم معروف شدند.

رهبری تلاش کرد این اشتباه را با احیای جریان اصلاح طلبی و میدان دادن به حسن روحانی جبران کند. اما روحانی فاقد هوش و ذکاوت سیاسی آیت الله هاشمی بود و علیرغم دستیابی به توفیقاتی در توافق برجام، نهایتا میدان را باخت و در پایان دوره دوم دولت او شاهد قدرت گرفتن بی سابقه رانت های کاسب تحریم بودیم.

البته رهبری تلاش کرد عدم توفیق حسن روحانی را به طریق دیگری جبران نماید و این بود که در خرداد 1402 رئیسی سقوط کرد و مسعود پزشکیان وارد میدان شد.

خصوصیت ویژه پزشکیان این است که هیچ وزن سیاسی نداشته و از ابتدا هم قرار نبوده چهره ای تاثیر گذار باشد. پزشکیان در واقع یک پروکسی یا مهره نیابتی است که قرار بوده امکان اداره کشور توسط هسته سخت نظام را فراهم کند. و به همین دلیل تا زمان کودتای 23 خرداد کم و بیش شاهد برخی حرکت های موثر از جانب دولت بودیم که از آن جمله رفع فیلترینگ، جلوگیری از اجرایی شدن قانون عفاف و حجاب (با کمک شورای عالی امنیت ملی)، و حرکت در راستای حذف رانت گازوئیل و حتی مذاکره با آمریکا بودیم. اما دقیقا از 23 خرداد به بعد که هسته سخت نظام به کلی متلاشی شد، پزشکیان هم تبدیل به یک عروسک خیمه شب بازی گردید که نخ های متصل به آن رها شده و کسی آن را نمی جنباند.

اینجاست که اشتباه دوم آیت الله خامنه ای مطرح می شود.

اکنون با نگاه به گذشته واضح است که موضع رهبری در مواجهه با انتخاب مجدد دونالد ترامپ و مخالفت علنی با مذاکره مستقیم همگی ناشی از ارزیابی غلط بوده و نتیجه ای جز پایین کشیده شدن رهبری از اوج اقتدار به اوج حضیض نداشت.

رهبری متوجه تفاوت ماهوی ترامپ دوم با ترامپ اول نشد، و به همین دلیل متوجه چرخش خیره کننده آمریکا از نولیبرالیسم به سمت ملی گرایی نشد، و لذا خصوصیات نظم جدید را درست تشخیص نداده و نتیجتا موضعی گرفت که نتایجی بر خلاف نتایج مورد انتظار وی داشت.

اولا، رهبری با ارزیابی غلط از توان هسته سخت نظام و نیروی سیاسی اطلاح طلبان و با دست کم گرفتن قدرت مافیای سپاه و کاسبان تحریم که از طرفی سالها رانت های نجومی دریافت کرده و از طرف دیگر به مافیاهای جهانی متصل بودند، تلاش کرد با آمریکا وارد چانه زنی شود. غافل از اینکه کارت ها و اهرم فشارهایی که تصور می کرد در اختیار دارد همگی پوچ بودند.

ثانیا، رهبری احتمالا بر اثر بمباران اطلاعاتی و القائات اطرافیان، تفاوت آمریکای جدید با آمریکای پیش از ترامپ را تشخیص نداده و چنین تصور می کرد که نرمش در برابر ترامپ موجب خواهد شد ایران به سرنوشت لیبی دچار شود. غافل از اینکه دوران لیبی سازی تمام شده و آمریکای جدید نه تنها علاقه ای به نا امن سازی کشورها و نابودی دولت ملت ها ندارد، بلکه از ثبات و امنیت کشورها بسیار بیشتر سود می برد. نا امنی و فروپاشی کشورها با هیچکدام از اولویت های جدید آمریکا سازگار نیست.

نتیجتا یک فرصت تاریخی از دست رفت. رهبری زمانی که در اوج اقتدار بود می توانست مانند ولادیمیر پوتین از چرخش خیره کننده آمریکا استقبال کرده و خود را در موقعیتی قرار دهد که ابتکار عمل را در دست بگیرد.

لیکن موضع لجوجانه و عنودانه در مقابل ترامپ و رد کردن امکان مذاکره مستقیم (اگر چه با مذاکره غیر مستقیم و ابراز تمایل به توافق در پشت پرده همراه بود) نهایتا رهبری را در موضع ضعف قرار داده و ابتکار عمل را از وی ربوده و در دستان مافیای سپاه قرار داده است.

به عبارت دیگر، رهبری به دنبال مذاکره و توافق با آمریکا و ترامپ بود، اما با ارزیابی غلط از کارت ها و اهرم های فشار در اختیار خود، تلاش کرد از موضعی قوی وارد مذاکره شده و با ترامپ چانه زنی نماید. ولی ترامپ با حمایت از مافیای سپاه کاری کرد که رهبری از اوج اقتدار به اوج ضعف سقوط کرده و آن توهم اقتدار ناگهان محو گردد.

اشتباه راهبردی این بود که رهبری به دنبال «نرمال» کردن ایران درون نظم نولیبرال بود و به همین دلیل با سقوط رئیسی زمینه بازگشت اصلاح طلبان را که با همین مرامنامه تعریف شده اند فراهم کرد. غافل از اینکه دوران نولیبرالیسم به سر رسیده و همین حرکت امکان چرخش سوپرانقلابیون به سمت ترامپ در پشت پرده و باز تعریف خود به عنوان یک نیروی محافظه کار ملی را فراهم نمود.

نکته ظاهرا متناقض دیگری که با نگاه به وقایع به چشم می آید، پرهیز آیت الله خامنه ای از موضع گیری قاطع و رهبری مقتدرانه و با اعتماد به نفس است. یعنی زمانی که رهبری در اوج اقتدار خود بود و به اندازه ای احساس اعتماد به نفس داشت که شاهد اتفاق تاریخ ساز و خیره کننده ای در حد سقوط رئیس جمهور بودیم، لیکن در خصوص تعامل با آمریکا و خصوصا ترامپ بسیار دست به عصا عمل کرده و حاضر به انجام یک حرکت متهورانه و دلیرانه و توام با شجاعت که از صفات مورد انتظار از رهبر است نشد.

موضع رهبری به سیاق گذشته طوری بود که امکان انکار سیاست هایی که دنبال شده و به نتیجه مطلوب نرسیده اند همچنان میسر باشد. به این صورت که مانند برجام که موضع علنی رهبری «بی اعتمادی به آمریکا» بود و موضع عملی حمایت از روحانی و ظریف برای توافق با آمریکا، در مورد اخیر هم موضع علنی دهن کجی به آمریکا بود و موضع عملی مذاکرات عمان.

هدف از این موضع دو پهلو، باز گذاشتن راه بازگشت و خراب نشدن پل های پشت سر بود. لیکن همین موضع دو پهلو دست مافیای رقیب را هم باز گذاشت تا از طرفی حمایت ترامپ را جلب کرده و از طرف دیگر رهبری را وادار نمایند از همان مسیری که آمده بود به عقب باز گردد.

و اکنون رهبری در مخمصه ای گرفتار شده که او را به سمت همسویی با شعارها و آرمان ها و ارزش های نولیبرال های حاکم بر حزب دموکرات آمریکا رانده اند. در حالی که مافیای سپاه خود را متحد طبیعی جریان ترامپ و سازگار با نظم ملی گرایی نوین تعریف نموده است.


نگاهی به فعالیت رسانه های پروپاگاندای مافیای سپاه این مطلب را به خوبی نشان می دهد.

به عنوان مثال، کانال یوتیوبی «آزاد» مناظره ای میان هاشم آقاجری و علیرضا شجاعی زند برگزار می کند. آقاجری با هوچیگری و بدون تقید به چارچوب های منطقی به شخص آیت الله خامنه ای و همچنین ساختار کلی نظام جمهوری اسلامی می تازد. و شجاعی زند تلاش می کند با تمسک به چارچوب های نظری به دفاع از نظام بر خیزد.

از نگاه مخاطب عام، آقاجری «حرف دل مردم» را می زند (که واقعا هم می زند) و شجاعی زند مشغول «ماله کشی برای رژیم» است (که واقعا هم هست). ولی کسی به نیت رسانه «آزاد» که این مناظره سخیف را برگزار و منتشر کرده شک نمی کند. کسی متوجه نیست این مناظره بی سر و ته که در معرض انظار و افکار عمومی قرار گرفته چه کارکردی دارد.

صحبت های «شجاعانه» و «دلیرانه» آقاجری و دهن کجی های علنی وی نسبت به رهبری:

اولا، موجب تحریک و تهییج افکار عمومی اقشار سبک مغز جامعه شده و از این طریق فشار را بر رهبری افزایش می دهد.

ثانیا، به دلیل هل دادن این اقشار به موضع تضاد با رهبری، به صورت پسینی موجب هل دادن جریان سیاسی اصلاح طلبان به سمت تضاد با رهبری می شود.

ثالثا، وقتی دهن کجی های احساسی و بی منطق و بی سر و ته (اما پر هیجان) از سوی آقاجری، در کنار «ماله کشی» های چارچوب دار و دارای منطق درونی (و در عین حال بی ربط و پرت از واقعیات دنیای بیرونی) از طرف شجاعی زند کنار هم قرار می گیرند، یک اقلیتی از جامعه که همان قشر ارزشی است را به سمت حمایت از نظام و رهبری می کشاند.

و به این ترتیب برایند سه کارکرد فوق این می شود که ارزشی ها به قشر نخبه و فکور و منطقی تبدیل می شوند و اصلاح طلبان و هوادارانشان به عوام و شعبان بی مخ های باج گیر و لات و چاقو کش تبدیل می شوند. نتیجتا رهبری از جریان سیاسی اصلاح طلب تفکیک شده و در انحصار جریان سیاسی ارزشی و سوپر انقلابی گروگان گرفته می شود.

مضافا اینکه اگر هم جریان قدرتمند صاحب رانت تصمیم بگیرد از رهبری و نظام به طور کلی عبور نماید، مشروعیت لازم برای آن هم از طریق همین «مناظره ها» در افکار عمومی ایجاد شده و عوام و کسانی که برای امثال هاشم آقاجری جیغ و صوت و هورا می کشند به «انقلابیون» جدیدی تبدیل می شوند که به همان اندازه انقلابیون نسل 1357 ساده لوح و سواری دهنده خواهند بود. و همین مطلب هم اهرم فشار دیگری است که برای هل دادن رهبری به سمت جریان سوپر انقلابی کنونی استفاده می شود، تا مبادا هوس چرخش به سمت «مردم» به سرش بزند!

به همین ترتیب، «آزاد» مناظره دیگری میان شیما قوشه، که یک زن فمینیست دو آتشه است، با ابوالفضل اقبالی، که از طراحان قانون عفاف و حجاب است، برگزار نموده است.

وقتی به صحبت های دو طرف دقت می کنیم، مشخص است شیما قوشه به این مناظره دعوت شده تا آبروی خود و فمینیست ها و حامیان سیاسی آنها را ببرد!

ادعاهای بی اساس و استدلال های ایدئولوژیک و متناقض و اتهام زنی هایی که کاملا از جنس شعارهای جلف و سطحی و تکراری نولیبرال ها و مارکسیست های فرهنگی و فعالان رسانه ای نزدیک به حزب دموکرات آمریکا است، در مقابل مچ گیری های دقیق و بجا از طرف مقابل (که البته آن هم نهایتا به یک نتیجه گیری بی ربط می انجامد) موجب می شود دقیقا همان کارکردهای سه گانه مذکور در مورد قبل حاصل گردد.

و جالب اینجاست که جریان سیاسی اصلاح طلب با بی خردی مثال زدنی و همیشگی خود، به حمایت از شیما قوشه برخاسته و همان خط نولیبرالیسم و همسویی با آرمان ها و ارزش های حزب دموکرات آمریکا را دنبال می کند. آن هم با تکنیک نخ نمای روایت یکسویه و گزینشی از سخنان، و خام دستی مثال زدنی در استفاده از آن!


جالب است در شرایطی که ترامپ با قدرت مشغول سرکوب جریانات انحرافی و مروجین همجنسبازی است، مسابقه فوتبال ایران در جام جهانی در شهر سیاتل آمریکا قرار است در فضایی «رنگین کمانی» و مملو از نمادهای «غرور» همجنسبازان برگزار شود!

می شود حدس زد این تقارن جالب چندان هم تصادفی نبوده و به مواضع فمینیستی اخیر رهبری که توام با «مقاومت» در برابر آمریکا و «تسلیم نشدن» در برابر زیاده خواهی های ترامپ بوده نیمچه ارتباطی داشته است.

به عبارت دیگر، شاهد این روند هستیم که سوپرانقلابیون و مافیای سپاه خود را به عنوان یک نیروی محافظه کار سنتی و سازگار با ملی گرایی مورد نظر آمریکا در نظم جدید تعریف کرده، و اصلاح طلبان و رهبری به سمت پافشاری بر آرمان ها و ارزش های تاریخ مصرف گذشته نولیبرال و همسویی با حزب بازنده دموکرات هل داده شده اند.

اخیرا مصاحبه ای توسط پیمان جبلی، رئیس صدا و سیما که از نزدیکان سعید جلیلی و جریان سوپر انقلابی است انجام شده. صرفنظر از محتوای صحبت های وی، تصویر بزرگی که در تابلوی پشت سر وی تعبیه شده بسیار جالب است و بوی لحن تهدید و چشم غره علیه رهبری به شدت از آن به مشام می رسد.

ضعیف شدن موضع رهبری از این مشاهدات فهمیده می شود. و هنگامی که آن را کنار ضعف ذاتی رئیس جمهور فعلی می گذاریم، پر واضح است که اصلاح طلبان بازی را باخته اند و آینده ایران را همین برادران سوپر انقلابی رقم خواهند زد.

و البته توافق با آمریکا و لغو تحریم ها اجتناب ناپذیر است. لذا دوران کاسبی تحریم به پایان رسیده و به زودی مافیای کاسب تحریم از شیوه های علنی و مشروع به کسب رانت حلال خواهد پرداخت!

باید دید در نظم جدید ایران به دهه 60 باز خواهد گشت یا به دهه 50.

رهبریاصلاح طلبانافکار عمومیحزب دموکراتملی گرایی
۱۳
۱۴
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید