ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۳ دقیقه·۴ سال پیش

مغلطه های شیطانی


در داستانها و افسانه ها و اسطوره های قدیمی همیشه شیطان را شخصیتی اغواگر و فریبنده معرفی می کردند. شیطان کسی بود که انسان را گرفتار طمع و وسوسه چیزی می نمود، اما وقتی انسان فریب خورده و به دنبال آن مطلب می رفت نهایتا چیز دیگری که نامطلوب بود نصیبش می شد.

در دنیای واقعی امروز هم مشابه همین قضیه را داریم. پدیده یا مفهومی را طوری برای ما توصیف می کنند و بعد وقتی آن را پذیرفتیم و محقق شد به واقع چیز دیگری از آب در میاید. از جمله به ما می گویند دموکراسی یعنی از بین رفتن فساد و گسترش تنعم و ارتقای سطح رفاه. بعد وقتی دموکراسی را پذیرفتیم و نظام دموکراتیک برقرار شد، می بینیم فساد بدتر شده، فقر بیشتر شده و سطح رفاه به وضع فاجعه باری تنزل پیدا کرده. بعد سوال می کنیم شما که گفتید دموکراسی وضع ما را بهتر می کند، پس چرا بدتر شد؟ پاسخ می دهند: «این بهای آزادی است»!!!! یعنی اول به طمع رفاه و تنعم چیزی را پذیرفتیم، اما بعد که معلوم شد ارتقای رفاهی که در کار نیست هیچ، آن سطح رفاه و امنیتی که داشتیم هم حالا دیگر نداریم، آنوقت می گویند اصلا از ابتدا قرار نبوده برای مادیات مبارزه کنیم! معنویات است که مهم است! رفاه و امنیت ندارید به جهنم، آزادی که دارید!

وقتی از خانم کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در دولت جرج بوش پسر، در مورد خرابی ها و خسارات ناشی از جنگ عراق پرسیدند، او هم همین را گفت. یعنی گفت نیم میلیون کشته و نابودی زیرساخت های عراق ارزشش را داشت، چون باعث شد دموکراسی برقرار شود.

https://www.gsb.stanford.edu/insights/despite-costs-outcome-iraq-has-been-worth-it-says-condoleezza-rice


نمونه دیگرِ همین مطلب را در شعارهای انتخاباتی دولت فعلی داشتیم. گفته شد یارانه ها باید برچیده شوند تا اقتصاد شکوفا شود و دولت با افتخار از مردم مالیات بگیرد. دست و جیغ و هورا، به خیابانها ریختیم که شادی کنیم از اینکه دوران تنگنای اقتصادی تمام شده. گفتند اگر دم کدخدا را ببینیم و برجام را امضا کنیم همه تحریمها برداشته خواهد شد و پاسپورت ایرانی در جهان اجر و قرب و احترام پیدا خواهد کرد. برجام که امضا شد باز به خیابانها آمدیم و قِرِ کمر ریختیم که تمام شد! با آمریکا بستیم!... و بعد آن شد که شد.

اما چه چیزی باعث می شود هر بار اینطور فریب بخوریم؟



مغلطه، خود نوعی علم است. علم مغلطه گویی از دستاوردهای علم روانشانسی است. ذهن انسان محدودیت هایی دارد که باعث می شود به راحتی فریب بخورد. اگر کسی علم مغلطه بداند می تواند طوری سخن بگوید که مخاطب هر اراجیفی را به جای استدلالات دقیق و منطقی بپذیرد. درست مانند شعبده بازی است، با این تفاوت که شعبده بازی در مدیوم تصویر و از طریق قوه بصری ارائه و دریافت می شود، اما مغلطه از طریق مدیوم کلام و از طریق زبان و نوشته ارائه و دریافت می شود.

مغلطه گویی دارای فرم و ساختار مشخصی است. معمولا از سه جزء تشکیل می شود:

1- حقایق و واقعایاتی که ربطی به موضوع اصلی ندارند.

2- مطالبی که تا حدودی با واقعیت مطابقت دارند، اما تنها زیرمجموعه و بخشی از واقعیات هستند که به دقت انتخاب شده اند تا ذهن را به سمت نتیجه گیری خاصی سوق بدهند.

3- مطالبی که غیر واقعی و کذب محض هستند.

با ترکیب این سه جزء و چیدمان مناسب آنها در کنار هم، مغلطه شکل گرفته و اذهان ساده لوح فریب داده می شوند. به عنوان مثال به ساختار این مطلب توجه کنید:

ایران در وضعیت «زوگزوانگ»
وضعیتی در بازی شطرنج وجود دارد که بازیکن شطرنج‌ نه کیش است نه مات و نه پات و نه آچمز
حق حرکت دارد اما آرزو می‌کند ای کاش اين حق را هم نداشت؛ حق حرکات بسیار دارد اما فایده‌ای ندارد چون هر حرکتی بکند با حرکت بعدیِ حریف مات می‌شود به این حالت اصطلاحاً «زوگزوانگ» یا حرکت اکراهی گفته می‌شود.
ایران پس از چهل‌ سال امروز به وضعیتی در صحنه شطرنج سیاست بین‌الملل رسیده، که نه کیش است، نه مات شده و نه در شرایط پات قرار دارد.
اکنون در برجام حضور دارد اما عملاً هیچ حرکتی صورت نمی‌گیرد و هیچ سودی از آن نمی‌برد. بی‌حرکت است اما حق حرکت دارد و می‌تواند این وضعیت را ادامه دهد یا از آن خارج شود ولی نتیجه هر دو انتخاب برایش هیچ است.
می‌تواند FATF را تصویب کند و به شبکه بین‌المللی حساب و کتاب‌های پولیِ بپیوندد و دروازه‌ی پولشویی را ببندد اما مبتلا به مصیبت‌های دیگر می‌شود.
می‌تواند در همین حالتی که الان قرار دارد بماند و نابودی و اضمحلال کشور و مردم را با چشم باز و با توسل به سرکوب نظاره کند و یا لاجرم دست به حرکتی بزند!
نمی‌تواند حرکت هم نکند چون در داخل به شدت تحت‌ فشار است، اقتصادش فروپاشیده است و در آستانه‌ی فروپاشی محتوم اجتماعی‌ است.
بلایای طبیعی و بعضاً خودساخته و ویرانی بخش عظیمی از شهرها و زمین‌های حاصل‌خیز کشاورزی و نارضایتی عمومیِ مردم از خدمات ناقص و بی‌هدفِ دولت و سردرگمی در برابر سیل ویرانگر و خانمان‌سوزی که به زودی میادین نفتی را فرا می‌گیرد و هزاران معضل و مصیبت دیگر که مانند تار عنکبوت گرداگرد این حکومت را فراگرفته، دارد تتمه‌ی مشروعیتش را هم از بین می‌برد و هر لحظه امکان دارد با شورش کور گرسنگان مواجه شود.
حکومت می‌تواند دست به یک حرکت انتحاری بزند، مانند خروج از برجام و دوباره فعالیت هسته‌ای‌اش را از سربگیرد یا یک موشک شلیک کند به طرف اسراییل اما با کدام پشتوانه؟ با کدام اقتصاد؟
با این وضعیت فروش نفت، یعنی نفت در برابر غذا و دارو و در شرایط بغرنج و رنج‌آور اقتصاد داخلی، که هر روز مردم گرسنه‌تر و متلاشی‌تر از پیش می‌شوند.
نظام در بررسی و تصویب لایحه بودجه سال آینده کشور دچار سرگیجه شده است، دچار توهم است چون نمی‌داند اصلاً آیا سال آینده می‌تواند نفتی صادر کند یا نه؟ به چه مقدار و چگونه؟ به کدام کشور متقاضی؟
آیا اساساً مشتری‌ای برایش مانده؟
با توجه به سفر مشکوک اخیر ولیعهد عربستان به سه کشور پاکستان، هند و چین که عمده خریداران نفت ایرانند و تازه به چه قیمتی و اصلأ چه‌گونه پول آن‌ را دریافت کند؟
با این فشار سهمگین تحریمی از سوی ایالات متحده و این‌که اساساً با این رشد تورمی افسارگسیخته و کمبودها از آن‌سو با نارسایی‌ها و اعتراضات جسته و گریخته داخلی چه کند؟
این‌که طی مدت یک سال گذشته چه در تورم نقطه‌ به‌ نقطه چه در تورم سالانه ارزش پول ملی بیش از دویست‌ درصد کاسته شده چه‌گونه می‌تواند حقوق کارمندان را افزایش دهد؟!
اگر هم بخواهد افزایش دهد با کدام منابع؟
مشکل نظام جمهوری اسلامی از آن‌ جایی آغاز شد که سیاست استراتژیک خود را بر خلاف همه‌ی کشورهای دنیا به‌ جای آرایش بر مبنای منافع‌ ملی، بر مبنای سست و غیرعقلانیِ منافع ایدئولوژیک خود تبیین و تعیین کرده است.
حساب و کتاب جمهوری‌اسلامی در مواجهه با جهان خارج نیز نه هیچ‌گاه بر اساس منافع‌ ملی و سنجش سود و زیان آنی مصالح کشور و رفاه مردم کشورش بوده و نه بر اساس مشی آینده‌نگرانه، بلکه همواره این بوده که در رابطه با فلان کشور آیا می‌تواند به گسترش منافع ایدئولوژیک خود دست یابد یا خیر؟!
وگر نه، کیست که نداند فی‌المثل رابطه با دیکتاتوری بدنام به‌ نام بشار اسد و ایضاً با این سوریه‌ی لت‌و‌پارشده تنها موجب زیان ملی و در خطر افتادن منافع‌ استراتژیک و زوال اقتصاد کشور و در نهایت به متلاشی شدن بنیان حکومت خویش می‌شود که هم‌اینک در آستانه آن قرار گرفته است.
این‌که دل بسته است به حمایت دو اختاپوس و راهزن بین‌المللی "روسیه و چین" این دو کشور بر خلاف تصور ما مبنای سیاست خارجی‌شان همواره غایت انتفاع ملی و تأمین منافع‌ کشورشان بوده و اولویت نخستِ تدابیر سیاسی‌شان بهره‌کشی از کشورهای بحران‌زده با حداکثر توان است و اگر گاهی در سطوح کلان بین‌المللی دست به حرکت‌هایی می‌زنند نه با هدف حمایت از ما بلکه با هدف ایجاد توازن قوا و حفظ هژمونی قدرت و صیانت از بازار تجاریِ خود و تامین آن در برابر توان بالای اقتدار آمریکا و اروپاست
گری کاسپاروف معتقد است زوگزوانگ وحشتناک‌ترین وضعیت در بازیِ تماما فکری شطرنج است که یک بازیکن ابله در نهایت بدسلیقگی می‌تواند خودش را در آن وضعیت غیرقابل بازگشت گرفتار کند این وضعیت مرگ‌بار از هر صد هزار دفعه تنها یک بار اتفاق می‌افتد و از تودردناک‌ترین انواع خودکشی‌های شطرنجی ا‌ست

ملاحظه می کنید که هر سه جزء ساختار مغلطه در متن استفاده شده. ابتدا مطلبی را درباره شطرنج گفته که هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد، اما توجه مخاطب را جلب می کند که گویا قرار است مطلب جالبی گفته شود.

وضعیتی در بازی شطرنج وجود دارد که بازیکن شطرنج‌ نه کیش است نه مات و نه پات و نه آچمز حق حرکت دارد اما آرزو می‌کند ای کاش اين حق را هم نداشت...

بعد مشکلات کشور را یک به یک بر می شمارد. این بخش تا حدودی با واقعیات مطابقت دارد، اما نه تمام واقعیات است، و نه حتی خلاصه ای از واقعیات که تصویری کلی در اختیار مخاطب قرار دهد. بلکه نویسنده فقط مشکلات را با هدف سیاه نمایی گزینش کرده و کنار هم قرار داده، طوری که وانمود کند وضعیت کشور سراسر تباهی است و به قول خودش هر حرکتی فقط و فقط وضعیت را بدتر خواهد کرد، و در مقابل البته وضعیت دشمن هم بسیار خوب است و خلاصه هر چه شکست و بدبختی است برای ما و هر چه ظفر و پیروزی است برای دشمن است.

اکنون در برجام حضور دارد اما عملاً هیچ حرکتی صورت نمی‌گیرد و هیچ سودی از آن نمی‌برد. بی‌حرکت است اما حق حرکت دارد و می‌تواند این وضعیت را ادامه دهد یا از آن خارج شود ولی نتیجه هر دو انتخاب برایش هیچ است. می‌تواند FATF را تصویب کند و به شبکه بین‌المللی حساب و کتاب‌های پولیِ بپیوندد و دروازه‌ی پولشویی را ببندد اما مبتلا به مصیبت‌های دیگر می‌شود...

گه گداری هم مطلب کذبی را لا بلای مطالب این قسمت به خورد مخاطب می دهد تا به تدریج ذهن برای پذیرش اکاذیب اصلی آماده شود. مثلا:

حکومت می‌تواند دست به یک حرکت انتحاری بزند، مانند خروج از برجام و دوباره فعالیت هسته‌ای‌اش را از سربگیرد یا یک موشک شلیک کند به طرف اسراییل...

یعنی اولا خروج از برجام را حرکتی انتحاری دانسته، که قطعا مطلب یاوه و بی اساسی است. دوما خروج از برجام را مساوی با شلیک موشک به سمت اسرائیل گرفته، که ادعایی مضحک است. سوما خیلی نرم این تصور را القا می کند که نظام جمهوری اسلامی حاضر است همه چیز را فدا کند تا فقط یک موشک به سمت اسرائیل شلیک کند.

در مرحله سوم، پس از اینکه ذهن مخاطب طی دو مرحله قبلی کاملا آماده شد، ناگهان مطالبی را بیان می کند که بکلی بی سر و ته بوده و سراسر یاوه و کذب است. اصل مطلب هم دقیقا همینجاست. یعنی تمام آن مطالب را گفته تا به همین اباطیل برسد.

مشکل نظام جمهوری اسلامی از آن‌ جایی آغاز شد که سیاست استراتژیک خود را بر خلاف همه‌ی کشورهای دنیا به‌ جای آرایش بر مبنای منافع‌ ملی، بر مبنای سست و غیرعقلانیِ منافع ایدئولوژیک خود تبیین و تعیین کرده است.

این جمله که البته بکلی حرف مفت است، اما نشان می دهد مشکل اصلی و درد اصلی گوینده آن مشکلاتی که تا پیش از این بر می شمرد نیست، بلکه تمام درد و دغدغه اش بر سر سیاست استراتژیک جمهوری اسلامی است.

حساب و کتاب جمهوری‌اسلامی در مواجهه با جهان خارج نیز نه هیچ‌گاه بر اساس منافع‌ ملی و سنجش سود و زیان آنی مصالح کشور و رفاه مردم کشورش بوده و نه بر اساس مشی آینده‌نگرانه، بلکه همواره این بوده که در رابطه با فلان کشور آیا می‌تواند به گسترش منافع ایدئولوژیک خود دست یابد یا خیر؟!

اینجا ناگهان یک اصطلاح جدید خلق کرده که در هیچ تحلیل جدی تا بحال دیده نشده: "منافع ایدئولوژیک". یعنی می خواهد اینطور القا کند که حمایت ایران از فلسطین و لبنان و سوریه فقط و فقط از روی تعصبات مذهبی است و ربطی به منافع ملی ندارد. پیشتر به تفصیل نشان دادیم که این ادعا تا چه حد کودکانه است.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D9%85%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84-djbpk7hqxah9

اما نیت اصلی مغلطه گو این است که مخاطب را با منافع دشمنان ایران همسو کند. بنابراین طبیعی است که وارونه سخن می گوید.

وگر نه، کیست که نداند فی‌المثل رابطه با دیکتاتوری بدنام به‌ نام بشار اسد و ایضاً با این سوریه‌ی لت‌و‌پارشده تنها موجب زیان ملی و در خطر افتادن منافع‌ استراتژیک و زوال اقتصاد کشور و در نهایت به متلاشی شدن بنیان حکومت خویش می‌شود که هم‌اینک در آستانه آن قرار گرفته است.

پس معلوم شد گوینده از کجا آتش گرفته. تمام توانشان را به کار بردند تا در عرصه نظامی ایران را در سوریه شکست دهند، اما نشد که نشد! حالا بعد از شکست در میدان جنگ سخت، تلاش می کنند در عرصه جنگ نرم جبران مافات نمایند.

این‌که دل بسته است به حمایت دو اختاپوس و راهزن بین‌المللی "روسیه و چین" این دو کشور بر خلاف تصور ما مبنای سیاست خارجی‌شان همواره غایت انتفاع ملی و تأمین منافع‌ کشورشان بوده و اولویت نخستِ تدابیر سیاسی‌شان بهره‌کشی از کشورهای بحران‌زده با حداکثر توان است و اگر گاهی در سطوح کلان بین‌المللی دست به حرکت‌هایی می‌زنند نه با هدف حمایت از ما بلکه با هدف ایجاد توازن قوا و حفظ هژمونی قدرت و صیانت از بازار تجاریِ خود و تامین آن در برابر توان بالای اقتدار آمریکا و اروپاست

بله. معمولا بهترین قسمت را برای آخر نگه می دارند. اینجا هم در انتهای سخن هر چه که در دلش مانده بیان کرده. از همراهی روسیه و چین با ایران به شدت خشمناک است. بنابراین همراهی روسیه و چین را یک دستاورد در عرصه سیاست خارجی برای ایران به شمار نمی آورد، بلکه سعی می کند با وارونه گویی طوری وانمود کند که همکاری روسیه و چین به معنی از دست رفتن منافع ملی ایران است، و لابد فقط همکاری با آمریکاست که در جهت منافع ملی است! چون حتما آمریکا مانند روسیه و چین نیست که اختاپوس وار منافع ملی خودش را دنبال کند، بلکه به دنبال گسترش عدل و عدالت و داد در سراسر پهنه گیتی است!

و جمله آخر که واقعا شاه بیت همه مطالبی است که عنوان کرده. می فرماید: "...در برابر توان بالای اقتدار آمریکا و اروپاست". یعنی تمام این اباطیل و اراجیف را به هم بافت که آخر بگوید آمریکا و اروپا اقتدار بالایی دارند و هر کس در مقابل آنها قد عَلَم کند خوار و ذلیل خواهد شد!

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-encuc1a8pkk7

بنابراین، ساختار و فرم مغلطه از شیوه های روانشناسی برای قبولاندن اکاذیب و ارجیف به مخاطب استفاده می کند. اول مطلب درست اما بی ربطی می گوید که وانمود کند گوینده خیلی پربار و پر دانش است. بعد مطالبی را بر می شمارد که احساس استیصال و عجز و نا امیدی را در مخاطب ایجاد کند. وقتی ذهن مخاطب آماده شد، اصل مطلب را که سراسر بی پایه اساس است به عنوان واقعیات به خوردش می دهد.

در زمان خدمت سربازی خاطرم هست همین مطلب هر روز در پادگان آموزشی اتفاق می افتاد. اکثر بچه ها جوانانی بودند که برای اولین بار از خانه و خانواده دور شده بودند و به همین سبب به شدت دلتنگ مادر و پدر و خانواده. لذا دایم چشمشان به این بود که یک نفر بیاید و خبر بدهد که به زودی شما را به مرخصی می فرستند. عده ای رند هم بودند که این مطلب را دریافته و هر از چند گاهی شایعه درست می کردند که قرار است مرخصی بدهند! آن بندگان ساده دل خدا هم هر بار فریب خورده و غرق احساسات می شدند و در نتیجه اینطرف شایعه سازان قاه قاه به ریششان می خندیدند، و حتی گاهی شیرینی مژدگانی هم دریافت می کردند. مژدگانی برای دادن خبر کذب و دروغی که خودشان ساخته و پرداخته بودند! مخاطبشان هم آنقدر ساده دل بود که پول را میداد یا لباسشان را مجانی می شست یا یک شیفت اضافه نگهبانی می داد، به شوق اینکه فقط این مرخصی درست بشود و به سمت شهرستان محل سکونتش بشتابد.

در مقیاس بزرگتر هم دقیقا همین پدیده را مشاهده می کنیم. افرادی که به دلیل ضعف های شخصی توان تحمل مشکلات را ندارند، یا به هر دلیلی نسبت به حکومت فعلی احساس تنفر دارند، لذا به دنبال رندی می گردند تا دروغ و دغلی سر هم کرده و آنها را از واقعیت و جهان واقعی برهاند. در نتیجه هر کس به هر ترتیبی به حکومت و رهبران نظام بد و بیراه بگوید با او همراه و همصدا شده و اهمیتی نمی دهند خطوط فکری و شعارها و مطالباتی که به همین راحتی می پذیرند و تکرار می کنند در عالم واقع چه عواقبی برای خود و مملکتشان خواهد داشت.


به قول سعدی:

نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن شنیدن رواست تا به خلاف آن کار کنی که آن عین صواب است.
حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن
که بر زانو زنی دست تغابن
گرت راهی نماید راست چون تیر
از او برگرد و راه دست چپ گیر


مغلطهتحلیلمستنداخبارروشنگری
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید