جامعه را می توان به سه قشر تقسیم نمود:
1- یک قشر سفید که تحت هر شرایطی از حاکمیت و نظام حمایت و در انتخابات ها شرکت می کنند. این قشر معمولا به گزینه هایی رای می دهند که بیشترین مقاربت را با خط مشی های رهبری داشته و هیچ اصطکاکی با کلیت نظام نداشته باشند.
2- یک قشر سیاه که تحت هر شرایطی فقط سیاهی می بینند و خواسته ای جز نابودی و سقوط حاکمیت و نظام ندارند. این دسته تنها در صورتی در انتخابات شرکت می کنند که گزینه ای با خط مشی و سیاست در جهت نابودی نظام و با بیشترین اصطکاک در برابر مواضع و خطوط رهبری موجود باشد.
3- یک قشر خاکستری که نه تعلق خاطری نسبت به نظام دارند و نه عناد و دشمنی با آن. این دسته با توجه به شرایط به سمت دو قشر دیگر می غلطند.
عزیزی مطلبی نوشته بود به این مضمون که عملکرد شورای نگهبان در رد صلاحیت جریان اصلاح طلبان اشتباه بوده و عواقب بسیاری برای نظام و کشور ببار خواهد آورد.
من پاسخ دادم:
با شما موافق نیستم. خود شما می فرمایید:
«بحث این نیست که آیا آقای لاریجانی صلاحیت دارد یا نه. من میگویم آقای لاریجانی بی صلاحیت. اما ایشان نماینده خواستههای بخشی از جامعه بود. با حذف وی یعنی بخشی از جامعه از ساختار سیاسی ایران حذف شده اند و برای پیگیری مطالبات خود گزینهای ندارند.»
نکته دقیقا همینجاست. آن بخش از جامعه ایران که امروز لاریجانی نماینده خواسته هایشان بود، در حقیقت خارجی های مقیم ایران هستند. اینها نباید گزینه ای داشته باشند و نباید امکان پیگیری مطالباتشان فراهم باشد. هشت سال مطالبات اینها پیگیری شد و نتیجه اش را دیدیم. هشت سال پیش اوضاع فرق میکرد. بسیاری از ایرانیان فریب خورده بودند و منافعشان را درست تشخیص نمی دادند. اما آنهایی که بعد از تجربه هشت سال دولت روحانی کماکان لاریجانی را نماینده خواسته های خود می دانند قطعا خارجی های مقیم ایران هستند.
بنده هم قویا معتقدم اینبار حتی لاریجانی و جهانگیری هم نمی توانستند اکثریت آرا را کسب کنند. اما کوتاه بینی است اگر مساله را به نتیجه یک انتخابات محدود کنیم. سعید حجاریان گفته: «بیانیه اعلام مواضع شورای نگهبان آغاز عملیات اجرایی طرح انتصاب نخستوزیر در لفافه انتخابات ریاست جمهوری است؛ امید آنکه نتیجه این عملیات انطباق مسئولیتها و اختیارات باشد.»
اتفاقا حجاریان موضوع را درست تشخیص داده، هر چند آن را طوری کنایه آمیز بیان کرده که انگار دولت روحانی بسیار دولت کارامد و خوبی بوده و تنها به دلیل کمبود اختیارات چنین فاجعه ای را رقم زده!
این انتخابات و افتضاح عظیمی که دولت تسلیم طلب غربگرا پدید آورده بهترین فرصت هست برای حذف کامل جریان تسلیم طلب غربگرا از عرصه سیاسی ایران، چه نخبگانشان و چه پایه اجتماعیشان.
اینکه امام فرمودند اجازه دهید مردم اشتباه کنند در جای خود درست است. اتفاقا نرمش رهبری و فراهم کردن امکان انتخاب دولت روحانی با رای مردمی که شعار «رای من کو» و «مرگ بر دیکتاتور» می دادند در همین راستا بود. اما حالا وقتش رسیده تا از تجربه کسب شده استفاده کنیم و کشور را به مسیر عقلانی و درست و در راستای منافع ملی (و نه مردمی) هدایت کنیم.
آن عزیز پاسخ داد:
ما نباید فقط جلوی پامون رو ببینیم بلکه باید چند متر اون طرف تر رو هم ببینیم.
جناب رئیسی با این اتفاق وضعیت خیلی بدی برای رهبری اینده خواهد داشت شاید موفقیت با درصد آرای بالای ۸۰ درصد بتونه ایشون رو مصنوعا موفق نشون بده اما همه میپرسن چرا این اتفاق افتاد؟ چی شد؟ اون رد صلاحیتها چی بود؟ چرا اینقدر مشارکت پایین بود؟
نکته دیگه اینه که مردم باید بفهمن اون بخش از جامعه که لاریجانی و روحانی نماینده شونن چقدر کم بودن. نکتهای که اصلاح طلب ها همیشه به اون استناد میکنن اینه که اگر مشارکت بالا باشه ما همیشه پیروزیم. همین ایده باعث شعار ما بی نهایتیم شده.
در حالی که سال ۸۸ دیدیم چه اتفاقی افتاد. اینبار هم میشد یکبار برای همیشه به توهم این افراد پایان داد هم اصلاح طلبها هم طرفداران احمدی نژاد.
البته حجاریان (که کارنامه اش جلوی چشم ماست) انگار نمیدونسته نخست وزیر رو انتصاب نمیکنن. اما اگر این اتفاق هم بیفته به نظرم اتفاق خوبیه اما مشکل اینجاست که هیچ همتی و نشانهای از اون رو نمیبینیم.
من انتهای این مسیر رو تحجر میبینم. اینبار همون افراد در قالب انقلابی و با تندرویهایی مثل تندرویهای دهه ۶۰ میان و مناصب رو میگیرن و با سرکوب مردم دوباره باعث به حاشیه روندن تفکرات واقعی انقلاب میشن.
راه حل برای این مشکل، روشنگری و شفاف سازی برای مردمه. نه حذف حل مساله. باید برای مردم به صورت شفاف توضیح داد تا اونها با دید باز مسیر رو پیدا کنن.
من گفتم:
کاملا مخالفم.
1- اینکه دلمان را به این خوش کنیم که در این انتخابات جناح غربگرا اقبالی نخواهد داشت دقیقا یعنی جلوی پایمان را ببینیم و چند متر آنطرفتر را نبینیم.
2- آیت الله رئیسی برای موفقیت آینده در جایگاه رهبری نیازی به مشارکت بالا و رای مردم ندارد. مساله مهم یکدست شدن ساختار قدرت و توانایی ایشان در ایجاد اجماع میان نخبگان درون حاکمیت هست. وقتی دوگانگی قدرت وجود داشته باشد امکان رسیدن به عملکرد مناسب وجود نخواهد داشت. وقتی عملکرد مناسب نباشد مقبولیت مردمی هم پایین خواهد آمد. از طرف دیگر اگر ساختار سیاسی یکدست و همسو با منافع ملی باشد قطعا عملکرد بهتری خواهد داشت. وقتی عملکرد درست باشد مقبولیت هم به دنبالش خواهد آمد.
3- بگذارید اصلاح طلبان هر چقدر دوست دارند فریاد بزنند «ما بی نهایتیم»! با وضعیتی که دولت مورد حمایتشان درست کرده کسی این یاوه ها را باور نمی کند. اتفاقا الان بهترین زمان برای حذف این جریان منحوس از عرصه سیاسی است.
4- منظور حجاریان، اشاره به دوران قبل از انقلاب هست که نخست وزیر توسط پادشاه عزل و نصب می شد، که به عقیده بنده به مراتب بهتر از ساختار ریاست جمهوری فعلی بود.
5- من هیچ دلیل منطقی نمی بینم که حذف نیروهای غربگرا از نظام سیاسی منجر به بروز تحجر و تندروی شود. این همان دروغ و فریبی است که غربگرایان دایما تکرار می کنند و البته هیچ پایه اساسی هم ندارد. سرکوب غربگرایان و وطن فروشان شاید، اما سرکوب مردم عادی به هیچ عنوان.
6- دیدیم که در طول سی سال گذشته تقریبا همیشه مردم گزینه اشتباه را انتخاب کردند. تشخیص مصلحت های ملی پیچیده تر از آن است که به مردم واگذار شود و در هیچ کجای دنیا هم به این شکل نیست که هر کسی بتواند در فرایند سیاسی بالا بیاید و در معرض انتخاب مردم قرار گیرد. باید یک هسته از نیروهای ملی قدرت را در انحصار داشته باشند و رجوع به آرای مردم در جهت انتخاب مسایل سلیقه ای باشد، نه مسایل ناموسی کشور. اینکه اجازه بدهیم هر وطن فروشی با عوامفریبی رای کسب کند و بعد مسئولیت تمام خسارات را به مردم و رای دهندگان حواله کنیم شرافت سیاسی نیست، بلکه رذالت و خباثت و بی شرفی است.
گفت:
۱- اگر اقبال داشته باشن که یعنی داریم بر خلاف نظر مردم کاری میکنیم. هیچکس بهتر از من صلاح من رو نمیدونه چه کسی میتونه ادعا کنه که بهتر از من میفهمه که چه چیزی برام خوبه؟ اگر هم اقبال ندارن که بیاین نشون بدین. چرا میترسین.
۲-دو رئیس جمهور قبلی با تمام اشکالاتی که داشتن تنها به خاطر یک عامل خارجی در سالهای آخرشون نابود شدن. چه تضمینی وجود داره همین سناریو برای جناب رئیسی رخ نده؟ بله با سرکوب میشه چند صباحی حکومت کرد اما این حکومت پابرجا نمیمونه. کشوری که نخبگانش به صورت گله وار دارن مهاجرت میکنن مشخصه که پیشرفت نمیکنه. حالا شما بهشون بگو خارجین. ما برای پیشرفت نیاز به نیروی انسانی متخصص داریم و با این شرایط نمیتونی داشته باشیم.
۳-اگر یاوه میگن پس بذارید بیان و بلوف شون رو بخونید. اتفاقا با اینکار هر یک رایی که به صندوق ریخته نمیشه به عنوان یک رای به نفع اصلاحات حساب میشه. الان سال ۸۲ نیست که اصلاحات انتخابات رو تحریم کرد. اوضاع خیلی فرق کرده.
۴-نظری ندارم
۵-شما رو ارجاع میدم به اول انقلاب که نظیر همین حجاریان و اکبرگنجی و معصومه ابتکار چکار میکردند. وقتی فضای سرکوب آماده باشه عدهای میان و از این فضا استفاده میکنن برای بدنام کردن جبهه انقلاب. بعد خودشون رو تواب جا میزنن و میگن ما با اون افراطی ها فرق داریم. مهم اینه که فضای سرکوب ایجاد نشه که این افراد نتونن استفاده کنند.
۶- از فردا وقتی جهانگیری و روحانی میگن نذاشتن کار کنیم هیچکس نمیتونه مخالفشون حرف بزنه. چون مردم میبینن که بله نظام اینها رو انداخت بیرون. پس دلش باهاشون نبوده. در این شرایط کی میتونه با اونها مخالفت کنه؟ لاریجانی مثل بقایی نیست که با رد صلاحیتش هیچ اتفاقی نیفته. لاریجانی چند ماه پیش نماینده رهبر در مذاکرات ایران و چین بود. ۱۲ سال رئیس مجلس بود. در آموزش و پرورش و سپاه فعالیت کرده. نکته دیگه اینکه مردم همیشه اتفاقا بهترین انتخاب رو کردن. تنها زمانی که میتونستن انتخاب بهتری داشته باشن سال ۹۲ بود. وگرنه سال ۶۸ هاشمی تنها گزینه بود. سال ۷۲ هاشمی بهترین گزینه بود. سال ۷۶ خاتمی اگر انتخاب نمیشد ناطق رای میاورد و الان با ریاست جمهوری مادام العمر هاشمی روبرو بودیم. سال ۸۰ کی رو انتخاب میکردن؟ شمخانی یا احمد توکلی؟ سال ۸۴ دوباره هاشمی؟ یا معین؟ سال ۸۸ میرحسین؟ میبینی که در بین انتخابهایی که مردم داشتن اتفاقا همیشه بهترین گزینه انتخاب شده.
من گفتم:
1- به فرض که اقبال هم داشته باشند و نظر «مردم» این باشد که همچنان تا نابودی کامل و تجزیه کشور به همین رویه «تدبیر و امید» ادامه دهیم. در اینصورت موافق نظر «مردم» عمل کردن بزرگترین خیانت به همان مردم خواهد بود.
2- حذف جریان غربگرا به معنی سرکوب نیست. این بزرگترین دروغی است که از بس تکرار شده خیلی ها بدون فکر و اندیشه آن را می پذیرند. تداوم سیاست های غربگرایانه و نولیبرالی نتیجه ای جز ویرانی و مهاجرت گله وار نخبگان فکری و فنی به خارج از کشور ندارد. چه این سیاست ها بر اثر رای «مردم» پیاده شوند و چه بصورت اقتدارگرایانه. از طرف دیگر، تنها راه جلوگیری از مهاجرت گله وار نخبگان پایان دادن به حضور نیروهای نولیبرال در بدنه حاکمیت است، ولو بصورت اقتدارگرایانه.
3- بله الان سال 82 یا 88 نیست. جریان اصلاح طلبان و غربگرایان بطور کامل سرمایه اجتماعی خود را از دست داده اند. به همین دلیل الان بهترین زمان برای شلیک کردن تیر خلاص به شقیقه جریان نولیبرال غربگراست.
5- عرض کردم، حذف نیروهای غربگرا به معنی حاکم شدن فضای سرکوب نیست. این ادعا از ردیف همان یاوه هایی است که درباره دیوارکشی در خیابانها می گفتند.
6- جهانگیری و روحانی دو دوره کامل فرصت داشتند هر گلی می خواستند به سر کشور بزنند. جلوگیری از برگزاری دور سوم دولت روحانی نمی تواند برای اینها چنین حقی بوجود بیاورد که بگویند «نگذاشتند ما کار کنیم»!
در سال 92 و 96 قطعا مردم بدترین گزینه ها را انتخاب کردند. در دوره های قبلی هم گزینه های دیگری بود که احتمالا بهتر از گزینه منتخب مردم عمل می کردند.
اینکه بگوییم مردم بطور معجزه آسایی همیشه بهترین گزینه را انتخاب می کنند مانند این است که بیاییم و بساط مدرک دکترا و نظام پزشکی را جمع کنیم و بگوییم نباید با این ساز و کارها عمل جراحی قلب باز را در انحصار چند پزشک خبره جراح قلب و عروق قرار دهیم و اجازه دهیم مردم خودشان تشخیص دهند چه کسی بهتر قلبشان را عمل می کند!
بعلاوه، این ادعا که «چه کسی بهتر از من نفع من را تشخیص می دهد» یعنی دچار شدن به یک مغلطه بزرگ تعمیم فرد به جمع. مجموع مصالح فردی الزاما در بعد اجتماعی مصلحت و خیر جمعی نخواهد بود. این فلسفه لیبرالیسم است که از اساس غلط و اشتباه است و قبلا به آن اشاراتی کرده بودم.
گفت:
۱-مردم شاید خواستار نابودی ایران باشن. هیچکس نه من نه شما و نه هیچکس دیگر نمی تواند در مقابل خواست توده ها مقاومت کند.
۲-تنها راه مقابله با خروج سرمایه فکری از کشور دخالت دادن مردم به صورت موثر در روند حکمرانی در کشور است. هیچ خارج نشینی نمیگوید به خاطر وجود نولیبرالها مهاجرت کرده است اکثر آنها وقتی دیدند صدایشان شنیده نمیشود و جا برای پیشرفت ندارند مهاجرت کردند.
۳-بله زمان مناسب برای شلیک تیر خلاص است اما با این کار اتفاقا به آنها تنفس مصنوعی داده شد تا سال ۱۴۰۸ با قدرتی به مراتب بیشتر باز گردند.
۵- این احساسی نیست که در میان مردم حاکم شده است. چیزی که قاطبه مردم تصور میکنند این است که حق رای از آنها گرفته شده است و بسیاری از آنها کاندیدای خود را در بین افراد نمیبینند. احتمال مشارکت پایین در انتخابات نیز بر این مدعا صحه خواهد گذاشت. بسیاری از همین امروز نتیجه انتخابات را معلوم میدانند و حتی از میان جامعه مذهبی نیز عده کثیری انگیزهای برای رای دادن ندارند. هر یک رایی که داده نشود، یک رای به حساب اصلاح طلبان است. این کار تماما به سود اصلاح طلبان تمام شد شاید شما چون داخل ایران نیستید این جو سنگین را مشاهده نمیکنید.
۶-در بعد اجتماعی بله. در بعد اجتماعی این که این بزرگراه عرضش چقدر باشد حق با شماست. من نمیتوانم بگویم عرض آن ده متر باشد یا صد متر. اما در بعد فردی من میتوانم بگویم چقدر مالیات بدهم. همچنین من باید بتوانم این خواستهها را دنبال کنم. از چه طریق؟ وقتی تمام راه ها برای من بسته شده است چگونه میتوانم حق خود را دنبال کنم؟ اتفاقا این است که موجبات خروج سرمایههای فکری را فراهم میکند. اگر سیستم به گونهای بود که خواستهها و نظرات مردم به صورت فعالانه شنیده میشد و ترتیب اثر داده میشد مردم نیز به فکر مهاجرت نمیافتادند. هیچکس حاضر نیست مشکلات و مصایب حاصل از مهاجرت را بپذیرد.
شما اینجا نیز دجار مغلطه شدید. مگر انتخاب سیاستگذار مثل پزشک قلب و جراح است؟ اتفاقا این نظر تکنوکراتهای طرفدار هاشمی است که میگفتند فقط افراد خاص باید وارد سیاست شوند و مثال جراح و پزشک را هم میزدند. خیر مردم حق دارند مطالبات خود را دنبال کنند. هرچقدر هم که این مطالبات از نظر من یا شما اشتباه باشد. اگر میتوانیم اقناع کنیم بهتر است این کار را بکنیم اما اگر از روی تعصب و این که تا بوده همین بوده بخواهیم مردم را از چیزی که به آن مایل اند منع کنیم این حکومت داری نیست. در مورد انتخابات گذشته هم گفتم. شما بگو سال ۸۴ به چه کسی رای میدادیم؟ هاشمی؟ سال ۸۸ به چه کسی؟ موسوی؟ یا محسن رضایی؟ سال ۷۶ چطور؟ به ناطق؟ سال ۸۰؟ احمد توکلی؟ یا شمخانی؟ این که مردم همواره بهترین گزینه را انتخاب کردند معجزه آسا نیست. این یک اصل پذیرفته شده است که اکثریت خطا نمیکنند. شما اگر تصویر بزرگتر را ببینید متوجه میشوید اتفاقا انتخاب سال ۹۶ روحانی باز هم به نفع این تصویر بزرگ بود با تمام مشکلاتی که وجود داشت. اگر سال ۹۶ رئیسی انتخاب میشد اگرچه احتمالا این مشکلات کمی تخفیف پیدا میکرد اما از آنجایی که ریل مشکلات از چهار سال اول قرار داده شده بود باز هم شاهد چنین فاجعهای بودیم. پس اگر تصویر کلان را ببینیم باز هم متوجه میشویم که انتخاب روحانی بهترین انتخابی بود که میشد داشت. مردم مجبورند از میان آنچه به آنها عرضه شده انتخاب کنند. اگر مشکلاتی در کشور مشاهده میکنیم مشکل از مردم نیست. مردم چاره دیگری نداشتند بجز انتخاب اینها. مشکل از ساختار است. تا وقتی به این جمعبندی نرسیم هرگز نمیتوانیم چارهای برای کار بیندیشیم.
من گفتم:
1- این حرف هم کاملا غلط است و هم به نظر بنده خائنانه.
2- بخش اعظم خارج نشینان هرگز سودای ورود به عرصه سیاسی را نداشته و ندارند. اکثرا مهاجران به دنبال ارتقای معیشت و فرصت های شغلی و حرفه ای هستند.
3- پیش فرض این حرف این است که دولت بعدی به سیاق دولت روحانی کشور را اداره کند. اگر وضعیت اقتصادی و معیشتی ارتقا پیدا کند نه در سال 1408 و نه هیچ زمان دیگری غربگرایان قادر به بازگشت به عرصه سیاسی نخواهند بود. اتفاقا اگر شورای نگهبان اصلاح طلبان را حذف نمی کرد نشانه این می بود که دولت رئیسی هم قرار نیست کار خاصی در بهبود اوضاع انجام دهد.
5- مشارکت پایین آنقدر که شما تصور می کنید وحشتناک نیست. دفعات قبل که مشارکت بالا بود چه اتفاقی افتاد؟ اگر مشارکت پایین می بود و کشور درست اداره می شد قطعا میزان رضایت عمومی به مراتب بیشتر از امروز بود.
6- این مساله ای که شما می گویید ربطی به حذف غربگرایان از صحنه سیاسی ندارد. باید احزاب سیاسی ملی شکل بگیرند که هنوز نگرفته اند.
اداره یک مملکت و امر سیاست ورزی بسیار حساستر از عمل جراحی قلب است.
می فرمایید «این یک اصل پذیرفته شده است که اکثریت خطا نمیکنند»، لابد در دو دوره گذشته هم خطا نکردند! دست بردارید دوست عزیز!
گفت:
1-شما میتونید مخالف باشید اما اصل قضیه تغییر نمیکنه. این اصل اساسی دنیاست که هیچ ارادهای بالاتر از اراده توده ها نیست. ابزار سرکوب تنها میتوانند این اراده را به تاخیر بیندازند اما نمیتونن اون رو تغییر بدن. ابزار سرکوب محمدرضا شاه در کنار رونق اقتصادی دهه ۴۰ تونست کمی نابودی حکومت پهلوی رو به تاخیر بندازه اما نتونست جلوش رو بگیره در مورد هر حکومت دیگهای هم همینه. هیچکس نمیتونه اراده اش رو به توده ها تحمیل کنه.
۲-لزومی نداره فرد وارد سیاست بشه. فقط حس کنه به حرف و خواسته اش احترام گذاشته میشه. وقتی که یک متخصص توی این کشور هست اما رئیس جمهور یا وزیر یا وکیل حرفش رو قبول نمیکنن نتیجه چی میشه؟ طرف میگه گور بابای مملکت بریم یه جایی که حداقل حرفمون گوز باقالی فروش نباشه.
۳-برای پاسخ به این حرف دولت احمدی نژاد رو مثال میزنم. دولت احمدی نژاد در بسیاری از مولفههای معیشتی بالاتر از سایر دولتها بود. اما دیدیم که باز هم مردم از او رویگردان شدن. چرا؟ یک عامل خارجی. چه دلیلی وجود داره که تصور کنید یک عامل برونزا باز هم باعث نابودی معیشت کشور نمیشه؟ اینجاست که میگم نباید جلوی پاتون رو نگاه کنید بلکه باید هزار کیلومتر جلوتر رو هم نگاه کنید.
۵-مشارکت پایین یعنی مردم دیگر اعتمادی به نظام ندارند. یعنی مردم به این جمع بندی رسیدهاند که خواستههای آنها دیگر نه برای حکومت نه هیچکس دیگر اهمیتی ندارد. مشارکت پایین یعنی مردم از حکومت رویگردان شدند و تنها دلیلی که به سرنگونی حکومت فکر نمیکنند این است که هنوز آلترناتیوی ندارند. مشارکت پایین وحشتناک است. وحشتناکتر از آنچه که شما فکرش را میکنید.
۶-اداره سیاست ورزی درست و غلط ندارد. صرفا در مورد منافع است. منافع من یا منافع شما. هرکس باید در فضای سیاسی منافع خود را جست و جو کند. من مالیات پایین میخواهم. کارگر ابزار چانهزنی و تضمین شغلی میخواهد، جوان رشد و پیشرفت میخواهد. پیر آرامش و آسایش میخواهد. هیچ فردی در دنیا و در تاریخ بشر نمیتواند تمام اینها را به یکباره به تمام افراد بدهد. به همین خاطر است که احزاب شکل میگیرند تا هرکدام پیگیر خواسته های قشر به خصوصی از جامعه باشند. از این رو سیاست ورزی هیچ شباهتی به جراحی قلب ندارد.
در سال ۹۶ توضیح دادم که چرا خطا نکردند. و در سال ۹۲ هم مردم از سر لجبازی به روحانی رای دادند. به همین خاطر است که نگران شدهام. این رفتار لجبازی را افزایش میدهد و مردم رو باز هم به سمت انتخاب احساسی میکشد. باز هم به کاندیداهای سالهای گذشته نگاه کنید. میبینید که مردم همیشه از بین کاندیداها بهترین انتخاب را داشتهاند.
گفتم:
1- ذهن شما هنوز درگیر شعارهای انتزاعی طرفداران دموکراسی است. انسان عقل گرا همیشه اعتبار هر نظریه سیاسی را در عرصه تاریخ می سنجد.
در سالهای 92 و 96 قطعا انتخاب مردم اشتباه بود و هر چقدر شما سعی کنید آن انتخاب های غلط را تطهیر کنید، اکثر همین مردم امروز این موضوع را کاملا قبول دارند که انتخابشان کاملا اشتباه بوده و فریب خوردند.
در دوره های قبلی بنده با قطعیت عرض نمی کنم گزینه های دیگر بهتر بودند، اما کسی نمی داند اگر فی المثل به جای احمدی نژاد در دور اول قالیباف یا در دور دوم محسن رضایی انتخاب می شد، هزینه هایی که کشور داد از آنچه دیدیم بیشتر یا کمتر می شد. لذا اینکه ادعا می کنید «این یک اصل پذیرفته شده است که اکثریت خطا نمیکنند» کاملا بی اساس است.
روایت شما از تاریخ بسیار شعار زده است. بله شاه بی عُرضه بود، اما بعد از انقلاب آیت الله هاشمی را داشتیم که بصورت اقتدارگرایانه اراده خود را بر کشور تحمیل کرد و با اجرای مهندسی اجتماعی، بافت جامعه را طوری تغییر داد که عرصه سیاسی بکلی زیر و رو شد. در تاریخ جهان موارد متعددی داشته ایم که یک حکومت اقتدار گرا توانسته خواست خود را بر جامعه تحمیل کرده و در طول زمان مطالبات عمومی را با خواست خود همسو نماید.
در مورد ایران، شیوه اقتدارگرایانه تنها شیوه برون رفت از وضعیت نامطلوب فعلی است. با دموکراسی صد سال دیگر هم فرجی حاصل نخواهد شد.
2- عرض کردم، این مطلبی که شما می فرمایید در جای خود درست است، اما ربطی به حذف جریان غربگرا از عرصه سیاسی کشور ندارد. هیچ دلیلی ندارد که بپذیریم تنها غربگرایان می توانند با نیروهای متخصص در بدنه اجتماع پیوند برقرار کنند.
3- دولت احمدی نژاد همان نسخه نولیبرالی را با طعم و بوی عدالت خواهی دنبال می کرد. اساس سیاستها به قدری نولیبرالی بود که حتی از بانک جهانی تقدیر نامه هم دریافت کرد! اگر دولت بعدی چنین سیاستی را دنبال کند قطعا به همان سرنوشت دچار خواهد شد. نولیبرالیسم هرگز با منافع ملی سازگار نیست. حتی اگر سعی شود با طعم و بوی عدالت اجتماعی آن را تلطیف کنند!
5- در بسیاری از کشورهای غربی مشارکت در انتخابات در حد بیست سی درصد یا حتی کمتر هم می شود و کسی هم ککش نمی گزد. عرض کردم، مشارکت در انتخابات محاسن و دستاوردهای خودش را دارد، اما مساله اساسی مشارکت در انتخابات نیست. مشارکت بالا هم داشته باشید وقتی کشور را بد اداره کنید نتیجه اش می شود آبان 98. همان بهتر که مشارکت پایین باشد، اما کشور درست اداره شود.
6- سیاست ورزی بسیار فراتر از پیگیری این مطالباتی است که اشاره کردید. یک جراح قلب جان یک یا چند بیمار در دستانش است. یک سیاست ورز با جان و مال یک ملت بازی می کند. تمام این مطالبی که در مورد مشارکت مردم در فرایند سیاسی اشاره کردید در مورد جراحی قلب هم می شود گفت، و آنجا خیلی راحت مشخص می شود اینها چرند و باطل است.
شما همینجا حرف خودتان را نقض می کنید. از یکطرف ادعا می کنید «اکثریت هرگز اشتباه نمی کند و مردم همیشه بهترین انتخاب را دارند» و از طرف دیگر می گویید نگران هستید مردم به سمت انتخاب احساسی بروند! بنده که نفهمیدم آخر موضع شما کدام است. بالاخره مردم اشتباه می کنند یا نمی کنند؟ اگر اشتباه نمی کنند که چرا نگران هستید؟ اگر اشتباه می کنند هم که باید انتخابها محدود شوند تا جلوی اشتباه گرفته شود.
از اینجا به بعد بحث بصورت صوتی و گفتگو ادامه پیدا کرد. اما محورهای اصلی همان مطالبی بود که در نوشته های بالا منعکس شده.
اساسی ترین نکته ای که موجب خطا در تشخیص و تحلیل اوضاع و احوال و ریشه های مشکلات اجتماعی می شود همان تفاوت میان جوامع همگرا و واگراست.
اولا، دموکراسی تنها در شرایط همگرایی اجتماعی کارایی پیدا می کند.
ثانیا، این امکان وجود دارد که جوامع واگرا بطور موقتی حول موضوع یا مطالبه ای همگرا شوند. گاهی اوقات چنین مطالباتی در جهت منافع ملی بوده و گاهی بر ضد منافع ملی است. بعنوان مثال، جنبش ملی شدن صنعت نفت در زمان نخست وزیری دکتر مصدق یکی از مصداق های همگرایی موقت در جامعه ذاتا واگرای ایران بود که اتفاقا همسو با منافع ملی هم بود.
مثال دیگر تمایل به معکوس کردن کامل تمام ریل گذاری هایی بود که در دوره احمدی نژاد اجرا شده بود، بخصوص توسعه صنعت هسته ای که بطور خارق العاده ای یک اجماع ملی برای نابود کردن آن شکل گرفت. این یکی از مواردی بود که همگرایی موقت در جهت ضدیت با منافع ملی رخ داد.
سیاستمداران ملی و وطن پرست و با شرافت از همگرایی های موقتی که در جهت منافع ملی رخ می دهد نهایت استفاده را می کنند تا قدرت در دست یک هسته از نخبگان ملی قبضه شود و تا جای ممکن از بروز اجماع و همگرایی موقت بر ضد منافع ملی جلوگیری شود، و اگر چنین همگرایی موقتی شکل گرفت، با استفاده از اهرمهای قدرت در برابر این اجماع ها مقاومت کنند تا زمانی که همگرایی موقت بطور طبیعی به واگرایی گذار کرده و به این ترتیب حرکت کلی جامعه همچنان در همان جهت همسو با منافع ملی ادامه یابد.
ارزش و غایت مطلوب تحقق منافع ملی است، نه تحقق دموکراسی و مطالبات عمومی. لذا دموکراسی تا زمانی که در جهت منافع ملی حرکت کند قابل قبول و پذیرش است و چنانچه در جهت ضدیت با منافع ملی و نابودی کشور حرکت کند باید دور ریخته شود.