به خاطر داریم در سال 92، مجری های تلویزیونی پیش و پس از پخش مناظرات آنچنان محتاطانه درباره نامزدها و مباحثشان صحبت می کردند که انسان ناخود آگاه یاد رمان معروف 1984 و جامعه بسته دوران استالین می افتاد. اظهار نظر مجری ها با بیانی کاملا مثبت، و بطوری بود که کوچکترین شائبه طعنه یا نقد یا انتقاد به یک یا چند یا همه نامزدها از آن استنباط نشود. مشخص بود پس از تجربه تلخ انتخابات 88، صدا و سیما بسیار دست به عصا حرکت می کرد مبادا جامعه مجددا به اغتشاش کشیده شود.
البته نه در سال 92 و نه چهار سال بعد در انتخابات سال 96 جامعه به اغتشاش کشیده نشد. اما نتیجه انتخابات طوری رقم زده شد که سایه شوم بی تدبیری و نا امیدی بر کشور مسلط گردیده و اغتشاشات دیماه 96 و آبان 98 رقم خورد. لذا عملا ثابت شد راه دادن غربگرایان به درون ساختار قدرت، و بازی دادن اصلاح طلبان حتی در صورتیکه با آرای اکثریت مطلق مردم هم باشد، نهایتا حاصلش همان آشوب و اغتشاشی است که قرار بود از آن جلوگیری شود.
اولین چیزی که در مناظره دوم انتخابات 1400 جلب توجه می کرد تغییر رفتار مجری های تلویزیونی بود. پیش از شروع مناظره، مجری ها از ضرورت پایبندی نامزدها به مسایل اخلاقی گفته و ابراز داشتند که امیدواریم نامزدها سعی کنند به سوالاتی که پرسیده می شود پاسخ داده و وارد مسایل انحرافی و غیر اخلاقی نشوند!
این تغییر چشمگیر صدا و سیما از لحن خنثی در سال 92 به لحن انتقادی در سال 1400، نتیجه اعتماد به نفسی است که به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی تسلیم طلبان غربگرا بدست آمده و حاصل تجربه عملکرد نیروهای همسو با اپوزیسیون و محک خوردن پیامدهای ناشی از سیاستها و اصول و ارزشهای این گروه است.
اولین نکته جالبی که از همان ابتدای مناظره مشخص شد این بود که طبق پیش بینی، محسن رضایی که قبلا ادعا می کرد در ائتلاف با نیروهای انقلابی وارد میدان شده، رسما از مدار این ائتلاف فرار کرد و احتمال کنار رفتنش به نفع نامزدهای دیگر را منتفی دانست. در طول مناظره هم چند بار زیر آتش توپخانه زاکانی قرار گرفت، که با توییت «اشتباهی» یاران زاکانی به اوج خود رسید.
علت فرار و تک روی رضایی را اینطور می شود تحلیل کرد که احتمالا خودش متوجه شده که قطعا نامزد منتخب جناح ملی (انقلابی) نیست.
نکته مشابه دیگر عملکرد سعید جلیلی بود که ناگهان از آن چهره شکیبا و صبوری که در مناظره اول به نمایش گذاشته بود به جایی رسید که زبان به انتقاد از صدا و سیما و شیوه برگزاری مناظره گشود. جلیلی اعتراض می کرد که با این شیوه مناظره، مردم نمی توانند برنامه های نامزدها را با هم مقایسه کرده و نامزدی که بهترین و کاملترین برنامه را دارد انتخاب کنند.
تو گویی مردم مانند اساتید ممتحن در جلسه دفاعیه تز دکترای نامزدهای انتخاباتی نشسته اند تا با شیوه علمی و بررسی دقایق و ظرایف برنامه های ارائه شده، به هر نامزدی نمره داده و هر کس نمره بیشتری بدست آورد انتخاب شود!
یعنی جلیلی هنوز متوجه نشده ماهیت و واقعیت انتخابات و آرای عمومی چگونه و به چه ترتیبی است. طبیعتا همین کج فهمی و درک غیر واقعی موجب شده تا جلیلی هم نتواند آنچنان اقبال عمومی پیدا کند که او را به گزینه اصلی جناح ملی (انقلابی) تبدیل نماید. جلیلی این را متوجه شده که در این انتخابات بازنده است، و به همین دلیل نسبت به شیوه برگزاری مناظره ها اعتراض می کند.
این مطلب دو نکته را مشخص می کند:
اولا، جلیلی تیم رسانه ای بسیار ضعیفی دارد که با درک غلط خود از عرصه مدیریت افکار و دیپلماسی عمومی، او را در چنین وضعیتی قرار داده اند. این سوال مطرح می شود که وقتی جلیلی نتوانسته چند مشاور کارآمد در عرصه رسانه را دور خود جمع کند، از کجا معلوم در سایر زمینه ها مشاوران قابل اعتمادی داشته باشد؟
ثانیا، انتقاد جلیلی از یک منظر دیگری قابل تامل و وارد است. عرصه انتخابات اساسا عرصه تبلیغات و دیپلماسی عمومی است، نه ارائه برنامه های جامع و انتخاب مدیرانی که توان اجرای آن برنامه ها را داشته باشند. یعنی ممکن است یک فرد نالایق و بی برنامه تنها با تکیه بر شگردهای رسانه ای بتواند آرای مردم را به خود جلب کرده و در بالاترین جایگاه اجرایی کشور قرار گیرد، که نمونه اش را در هشت سال گذشته دیده ایم.
ای بسا اگر به جای نظام ریاستی در ایران نظام پارلمانی برقرار بود، جلیلی می توانست نخست وزیری بسیار کارامد و توانا باشد. اما قطعا هرگز قادر به تسخیر جایگاه ریاست جمهوری از طریق صندوق رای نخواهد بود.
علاوه بر رضایی و جلیلی، قاضی زاده هاشمی هم از شیوه برگزاری مناظره انتقاد نمود. هر سه نفر می دانند شانسی برای پیروزی در این انتخابات ندارند. البته رضایی هنوز تسلیم نشده و تا روز آخر تقلا خواهد کرد. اما به احتمال زیاد، جلیلی و قاضی زاده انصراف خواهند داد.
عملکرد همتی نسبت به مناظره قبلی بسیار ملایم تر بود. تا حدود زیادی از موضع تهاجمی خارج شده و به موضع تدافعی افتاده بود.
مهر علیزاده تلاش می کرد همچنان به همان شدت مناظره اول تهاجمی عمل نماید. اما از آنجا که از همان تاکتیک های تکراری که در مناظره قبلی بکار برده بود استفاده می کرد، طرف مقابل کاملا دستش را خوانده و بدلش را می دانست.
بعنوان مثال، مهرعلیزاده مجددا اتهام دروغ خود در خصوص محدودیت سواد آیت الله رئیسی در حد شش کلاس را تکرار کرد. با این امید که این بار هم رئیسی اعصابش بهم ریخته و به هذیان گویی بیافتد. اما رئیسی به سادگی با یک توضیح چند ثانیه ای از کنار این موضوع انحرافی و حاشیه ای عبور کرد و تمرکزش را روی انتقاد از وضع موجود و تاکید بر ناکارآمدی جریان سیاسی مهرعلیزاده و همتی بعنوان مسببان وضع موجود گذاشت.
به همین ترتیب، وقتی رئیسی اشاره کرد که برخی هموطنان آذری زبان او را مورد لطف و عنایت خود قرار داده اند، مهرعلیزاده با تاکید بر اینکه «زبان آذری» غلط است و باید می گفتی «زبان ترکی»، تلاش کرد رئیسی را وادار کند در دفاع از حرف خودش چیزی بگوید و یک بحث حاشیه ای جدید براه بیافتد و دو قطبی فارس و ترک درست شود.
اما رئیسی بکلی از کنار این بحث انحرافی گذشت و هیچ پاسخی نداد. این پاسخ ندادن موجب شد تا نتیجه صحبت مهرعلیزاده به جای تخریب چهره رئیسی پیش ترک زبانان، موجب تخریب چهره خود مهرعلیزاده پیش غیر ترک زبانان و حتی بسیاری ترک زبانان وطن پرست شود.
صحبتهای همتی و مهر علیزاده ثابت کرد جناح سیاسی غربگرا بکلی با مشکلات و مسایل جامعه ایران بیگانه اند. نکته ای که به خوبی مورد بهره برداری پنج نامزد دیگر قرار گرفت.
نکته جالب اینجاست که وقتی به دلیل کارنامه سیاه اقتصادی دست این جناح کاملا خالی شده، نهایتا به همان شعارهایی متوسل می شوند که گویا مستقیما از طرف حزب دموکرات آمریکا دیکته شده! مسایلی مانند انتخاب پنج وزیر زن در کابینه، تلون قومیتی در دولت، پذیرش FATF، و تاکید بر تداوم مذاکره و تعامل با آمریکا.
در مقابل، پاسخ قاضی زاده در خصوص حضور زنان در کابینه دقیقا حاوی همان نگاه و منطق و شیوه تفکری بود که برخاسته از فرهنگ غالب در جامعه ایرانی است. همین یک نکته کافیست تا تشخیص بدهیم کدام جناح ملی و کدام غیر ملی و ضد ملی است.
بعلاوه اشاره رئیسی به اینکه عده ای در جایگاه نامزد ریاست جمهوری مقابل دوربین صدا و سیما و پر بیننده ترین برنامه آن هر حرف و دهن کجی و هوچیگری دلشان بخواهد می کنند و کسی هم به ایشان کاری ندارد، اما باز ادعا می کنند آزادی نیست و کشور دیکتاتوری و استبدادی است و صداهای مخالف خفه شده اند!
عملکرد دولت مطبوع جریان فکری تسلیم طلب غربگرا در کنار شعارهای آزادی خواهی و طلبکارانه آنها ثابت می کند مشکل مملکت ما کمبود آزادی نیست، بلکه آزادی بیش از حد و باز گذاشتن دست جریانات وطن فروش و وابسته به منافع فراملی و غیرملی و ضد ملی است. کمتر کشوری در جهان مداخله و مشارکت قدرتهای خارجی در فضای سیاسی و اجتماعی خود را با عنوان «آزادی» تعبیر می کند!