بسیاری از ما هنوز تصور می کنیم در یک نظام دموکراتیک، احزاب و گروه های مختلف آزادانه برنامه های خود را ارائه کرده و مردم با توجه به سوابق و برنامه های ارائه شده، بهترین گزینه را آزادانه انتخاب کرده و نتیجه هر چه بود همه یا لااقل بخش اعظم مردم خوشحال و راضی خواهند بود.
غافل از اینکه این تصور کودکانه و ساده لوحانه هرگز و در هیچ کجای دنیا مصداق بیرونی نداشته و ندارد.
در عالم واقع، کلیه جریانهای رقیب در هر نظام دموکراتیکی و در هر کجای جهان که باشد، همیشه نماینده منافع و مطالبات قشر بخصوصی از جامعه خود بوده و با حمایت همان قشر یا اقشاری که پشت سرشان قرار گرفته اند وارد فرایند مبارزات سیاسی می شوند.
لیکن جوامع دموکراتیک دو دسته اند. یکی جوامع همگرا، یعنی آن جوامعی که منافع اقشار و طبقات مختلف اجتماعی لااقل کم و بیش در یک سمت و سو قرار می گیرد. و دیگری جوامع واگرا، یعنی آن جوامعی که منافع و مطالبات اقشار و طبقات اجتماعی در آنها در تضاد و تقابل با هم قرار گرفته و موجب تنش و اصطکاک می گردد.
آن تصویر کودکانه ای که از دموکراسی در اذهان ما نقش بسته، ناشی از برداشتی سطحی و ساده انگارانه از کیفیت جوامع همگراست. در جوامع واگرا فرایند دموکراتیک همیشه پر تنش، غیر عقلانی، و بر پایه احساسات بوده، و در صورت تشدید واگرایی نهایتا نتیجه هر چه باشد بخش اعظم مردم جامعه ناراضی و معترض خواهند بود.
جامعه ایران جامعه ای واگراست. این واگرایی در مناظره انتخاباتی که دیروز برگزار شد بخوبی قابل مشاهده بود.
در یک جناح عبدالناصر همتی و کاندیدای پوششی وی مهرعلیزاده قرار داشته، و در طرف دیگر آیت الله رئیسی و زاکانی. مابقی نامزدها مابین اینها قرار گرفته و هر کدام نماینده جریان سیاسی خاص خود هستند.
همتی و مهرعلیزاده تلاش می کردند تمام پنج نفر نامزد دیگر را در یک سبد قرار داده و کاندیدای پوششی برای آیت الله رئیسی جلوه دهند. هدف از این کار ایجاد یک دو قطبی کاذب است که یک طرف را «کاندیدای مورد نظر حاکمیت» معرفی کرده و طرف دیگر را «کاندیدای مورد نظر مردم» جا می زند. یعنی دو قطبی حاکمیت علیه مردم!
از سوی دیگر، اینکه وانمود شود رئیسی نامزد اصلی است و با چهار یار کمکی به مصاف دو (یا احتمالا یک) نامزد آمده، موجب نوعی مظلوم نمایی شده و تداوم همان شگرد همیشگی نولیبرالهایی است که از طیف چپ سیاسی با نولیبرالیسم همگرا شده اند. مشابه این مظلوم نمایی را در جنبش «جان سیاهپوستان مهم است» در آمریکا دیدیم که دقیقا چند ماه پیش از انتخابات آمریکا شکل گرفت و دوقطبی «حاکمیت علیه مردم» را بر ضد ترامپ شکل داد. همچنین مشابه همین مظلوم نمایی را در جنبشهای فمینیسم و حمایت از همجنسبازان مدتهاست مشاهده می کنیم، به اینصورت که در فرهنگ و قاموس نولیبرال غربی، زن و همجنسباز همیشه بطور پیشفرض در جایگاه مظلوم، و مرد و غیرهمجنسباز در جایگاه ظالم قرار می گیرند.
در انتخابات سال 2016، پس از هشت سال که اوباما با شعار حمایت از حقوق زنان و همجنسبازان و مهاجران در آمریکا روی کار بود، هیلاری کلینتون بعنوان نامزدی که قرار بود راه اوباما را ادامه دهد همچنان طوری در مصاحبه ها و تبلیغات صحبت می کرد گویا در طول هشت سال گذشته عده دیگری قدرت را در دست داشتند و اجازه نمی دادند حقوق این گروه های اجتماعی احقاق شود! انگار این مظلومیت و ستمکشی نیروهای چپ نولیبرال تحت هیچ شرایطی از میان نمی رود. حتی وقتی تمام اهرم های قدرت در اختیار آنها قرار می گیرد.
و البته این مظلومیت بهترین توجیه است برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و عدم پذیرش عواقب ناشی از سیاستهایی که این فرقه سیاسی پیگیری و اجرا می کنند.
تردیدی نیست که کارنامه سیاه دولت روحانی موجب بی آبرو شدن هر نامزدی می شود که همسو با این دولت شناخته شود. لذا جای تعجب نیست که هر دو نامزد همسو با روحانی، اصرار دارند خود را مجزا از دولت روحانی جلوه دهند.
مهرعلیزاده ادعا می کند می خواهد «دولت سوم خاتمی» را تشکیل دهد و نه دولت سوم روحانی. انگار نه انگار که همین خاتمی هر دو بار بطور علنی و صریح و تمام قد از انتخاب روحانی حمایت کرده بود.
و همتی هم ادعا می کند با روحانی اختلاف نظر داشته. هر چند با وجود این «اختلاف نظر»، باز هم صریح و بی پرده اعلام می کند وعده هیچ تغییر بخصوصی را در صورت انتخاب شدن خود نمی تواند بدهد، یا بعبارت دیگر اگر مردم به او رای دهند همین آش خواهد بود و همین کاسه!
وقتی جریان سیاسی غربگرا کارش به جایی رسیده که حتی دیگر قادر به دادن وعده سر خرمن هم نیست که لااقل خلق الله مدتی دلشان خوش باشد و شبها در خواب پنبه دانه ببینند و از نان و پنیر و خاویار و الکسیس صحبت کنند، مطمئنا هر گونه بحث و مناظره درباره عملکرد و کارنامه این جریان سیاسی موجب باخت محتوم و محکومیت نامزدهای این جریان در برابر افکار عمومی خواهد شد.
بنابراین، چه استراتژی بهتر از توسل به شگرد همیشگی غربگرایان و اصلاح طلبان و چپ های نولیبرال؟! در راستای همین استراتژی بود که همتی و مهر علیزاده از همان ابتدای مناظره، صحبتهای خود را با دهن کجی به صدا و سیما و طفره رفتن از پاسخ به سوالات مجری، و در عوض خواندن انشاء و خطابه شروع کردند.
وقتی شخصی می داند در مباحثه منطقی قطعا بازنده است، طبیعتا تلاش خواهد کرد تا بحث را به حاشیه کشانده و با هوچیگری منطق وارونه خودش را جایگزین منطق عقلانی و خردمندانه نماید.
همتی و کاندیدای پوششی وی مهرعلیزاده از ابتدا تا انتها تلاش کردند با وارد کردن اتهامات بی اساس و سخیف و احمقانه، طرف مقابل را وادار نمایند به جای پرداختن به نقاط ضعف دولت روحانی و جریان فکری و سیاسی حامی او که این دو نماینده اش هستند، در عوض به دفاع از خود و پاسخ به اتهامات وارده به خود بپردازند.
بعنوان مثال، مهرعلیزاده تعمدا رئیسی را متهم کرد که تنها شش کلاس سواد دارد! قطعا مهرعلیزاده خوب می دانست ادعایش تا چه اندازه احمقانه و کذب است. لیکن نکته دقیقا همینجا بود که این ادعا، ولو کذب، موجب می شد تا رئیسی وادار شود به جای پرداختن به نقاط ضعف دولت فعلی، از خودش دفاع کرده و دچار تعریف از خود شود.
به همین ترتیب، همتی رئیسی را متهم به نداشتن مدرک تحصیلی در رشته اقتصاد کرد. تا جاییکه حتی این ادعای احمقانه و به شدت دروغ را مطرح کرد که «در دنیا این مساله حل شده و اقتصاددانان در جایگاه ریاست جمهوری قرار می گیرند»!
احتمالا نقطه اوج این استراتژی جایی بود که ادعا کردند مقصر اصلی رکود و نابودی تولید و کارخانجات نه دولت، بلکه قوه قضائیه بوده!!
اتفاقا این استراتژی چندان ناموفق هم نبود. رئیسی در چند مورد به دام طرف مقابل افتاد و صحبت هایی در تایید خودش مطرح کرد که قطعا موجب مخدوش شدن چهره او شده است. بعنوان مثال مطلبی که درباره دو میلیون فالور در فضای مجازی عنوان کرد.
محسن رضایی نقطه مقابل مهرعلیزاده و همتی بود. بر خلاف ادعای این دو، محسن رضایی قطعا کاندیدای پوششی رئیسی نیست. رضایی نه برنامه ها و اهدافی که برای خود تعریف کرده چندان سنخیتی با برنامه ها و اهداف رئیسی دارد، و نه اساسا نماینده و برخاسته از طیف سیاسی رئیسی است. رضایی دست پرورده هاشمی رفسنجانی است و از نظر سیاسی تفاوت چندانی با شخص روحانی ندارد. لیکن به دلیل سابقه طولانی مدت فرماندهی کل سپاه، در ویترین اصلاح طلبان و روحانی جایی پیدا نکرده و لذا از اقبالش همین مطلب موجب شده امروز بتواند از موضع انتقاد علیه دولت روحانی وارد کارزار شود.
اما صرفنظر از برنامه ها و اهداف بحث انگیز خود محسن رضایی، لااقل در فن مناظره به این حد از پختگی رسیده که دست حریف را خوانده و فن بدلش را بزند!
رضایی از همان ابتدا با لحن تند و انتقاد شدید علیه عملکرد دولت روحانی شروع کرد و بلافاصله همتی را نماینده روحانی معرفی کرد. در طول مناظره هم فریب شگردهای حریف را نخورد. بعنوان مثال، وقتی همتی با طعنه به رضایی گفت «چرا سربازان آمریکایی را گروگان نمی گیری تا برای کشور ارز آوری شود»، رضایی پاسخش را با برگرداندن نوک پیکان انتقاد نسبت به شخص همتی و دولت روحانی ارائه کرد.
بر خلاف جلیلی که از ابتدا تا انتها کلی گویی کرده و به خیال خودش برنامه هایش را برای مردم توضیح میداد، رضایی بصورت مصداقی و با زبانی که برای عموم مردم ملموس و قابل فهم باشد صحبت می کرد.
سعید جلیلی نامزدی است که از نظر بسیاری بهترین و کاملترین برنامه را ارائه داده. لیکن بهترین و کاملترین برنامه در کل تاریخ جهان هم که باشد، تا زمانی که شخصی فن بیان و شیوه سخنوری را نداند هرگز قادر نخواهد بود در هیچ انتخابات ریاست جمهوری در ایران پیروز میدان شود.
جلیلی نه از فن مناظره و شگردهای رسانه ای چیزی می دانست و نه صاحب کلام نافذ و گیرایی بود که بتواند مخاطب را مجذوب و همسو با خود کند. اولین و اصلی ترین ابزار کار یک رهبر سیاسی زبان و کلام اوست. رهبری که از این ابزار بی بهره باشد حتی اگر بزرگترین فیلسوف تاریخ هم باشد و بهترین برنامه ها را هم ارائه کرده باشد، قادر به اجرا و عملی کردن آن برنامه ها نخواهد بود.
جلیلی به احتمال زیاد بنا به توصیه مشاوران رسانه ای کم تجربه، تمام تمرکزش را بر این گذاشته که خود را صاحب برنامه نشان دهد. اما آن دورانی که می شد با صحبت های قلمبه سلمبه اعتبار کسب کرد و اعتماد عمومی را جلب نمود مدتهاست گذشته. در دنیای امروز رهبران سیاسی باید به زبانی صحبت کنند که عامه فهم و قابل هضم باشد. در غیر اینصورت، چیزی که عایدشان می شود مشابه گیشه فروش فیلم هایی است که برای «مخاطب خاص» ساخته شده اند!
زاکانی در شیوه مناظره عملکرد نسبتا اصولی و درستی داشت. سوابق زاکانی در پیگیری پرونده های کلان فساد و رانت خواری و ارتشاء، وی را با رئیسی در یک جناح بسیار نزدیک به هم قرار داده. اما تفاوت زاکانی با رئیسی در این نکته است که رئیسی همیشه «سجاده نشینی با وقار» بوده، لیکن زاکانی «بازیچه کودکان کوی»:
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر فتنهٔ بزم و بادهجویم کردی
سجادهنشین با وقارم دیدی
بازیچهٔ کودکان کویم کردی
سوابق سیاسی زاکانی از او مناظره گری حرفه ای ساخته که لرزه به اندام هوچیگرانی مانند همتی و مهرعلیزاده می اندازد. به همین دلیل همتی چند بار تاکید کرد زاکانی نامزد پوششی برای رئیسی است و به این بهانه خود را از پاسخ دادن و مناظره با زاکانی معاف نمود!
از نظر سیاسی، رئیسی بسیار ذی نفوذتر و تواناتر از زاکانی است، اما عرصه انتخابات، عرصه حاضرجوابی و بیرون کشیدن زبان آتشین از نیام است. خود زاکانی قبلا اعلام کرده بود «جریان انقلابی به این عقلانیت رسیده که تنها با یک نامزد وارد روز انتخابات شود». لذا از میان زاکانی و رئیسی قطعا یکی به نفع دیگری انصراف خواهد داد، و به احتمال قریب به یقین زاکانی به نفع رئیسی کنار خواهد رفت.
اگر ائتلاف جریان سیاسی جلیلی و رئیسی پایدار باشد، قطعا جلیلی هم انصراف خواهد داد. در مورد انصراف رضایی و قاضی زاده لااقل فعلا قطعیتی وجود ندارد.
در انتها باز گردیم به دو قطبی «حاکمیت علیه مردم» که توسط همتی و مهرعلیزاده القا می شود. قاعدتا در این دو قطبی، همتی و مهرعلیزاده و بطور کلی جریان اصلاح طلبان و غربگرایان خود را نماینده «مردم» می دانند.
اما این را می دانیم که اولا جامعه ایران جامعه ای واگراست و «مردم» شامل اقشار و طبقات اجتماعی با مطالبات متضاد و مانع الجمع می شود. و ثانیا «مردم» کلمه ای مبهم است که معمولا توسط هر قشر یا طبقه یا گروه سیاسی مصادره به مطلوب می گردد.
در دنیای امروز تقریبا تمام گروه ها و جناح های سیاسی ادعای مردمی بودن می کنند. از حکومت کمونیستی کره شمالی که نام رسمی آن «جمهوری دموکراتیک خلق (مردم) کره» است تا احزاب دموکرات و جمهوری خواه آمریکا. از سازمان مجاهدین خلق تا مجمع روحانیون مبارز انقلاب اسلامی. همه ادعا می کنند «مردمی» بوده و به دنبال احقاق حقوق حقّه مردمند!
لذا این سوال پیش می آید که وقتی جریان اصلاح طلبان و تسلیم طلبان غربگرا امروز از دوقطبی «حاکمیت علیه مردم» صحبت می کنند، منظور از مردم دقیقا کدام قشر و طبقه از جامعه است؟
پاسخ این سوال را همتی در سخنان پایانی خود داد. آنجایی که خطاب به «مردم» گفت: اکثر شما امروز تصمیم دارید رای ندهید. من از شما خواهش می کنم به جای رای ندادن، اعتراض خودتون رو با رای دادن به من نشان بدهید.
بطور مشخص، همتی نماینده قشر سیاه جامعه ایران است. قشر سیاه یعنی قشری که به دنبال براندازی است و شامل طیف بسیار گسترده ای از نیروهای ضد ملی می شود. از مجاهدین خلق تا هواداران فرزند شاه مخلوع. از غربگرایانی که هنوز منتظرند آمریکا به ایران حمله کرده و آنها را «آزاد» کند تا قوم گرایان و تجزیه طلبان. ترکی صحبت کردن مهرعلیزاده و همتی نشانه دیگری بود که این تحلیل را تقویت می کرد.
و نکته موید این مطلب هم حمایت تمام قد مهرعلیزاده از یک جاسوس دو تابعیتی بود که بار دیگر ثابت کرد دولت روحانی و اصلاح طلبان، دولت نفوذی ها و جاسوسانی است که حافظ منافع آمریکا و اسرائیل در ایرانند. خصوصا در شرایطی که خبر خرابکاری ها و ترورها و آتش سوزی ها و انفجارها یکی از عناوین عادی و روزمره در ایران گشته.