سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

هوش سیاسی یا خر فرض کردن مخاطب؟!

جناب مستطاب، امیرحسین خان ثابتی، در واکنش به جنجال رسانه ای اخیر پیرامون موضوع «وضعیت زندانها» در توییتر اینطور فرمودند:

حرف حساب جناب ثابتی اشاره به این نکته است که جنجال اخیر دقیقا در زمانی رخ داده که نیروهای سیاسی تسلیم طلب غربگرا (موسوم به «اصلاح طلبان») در عرصه سیاسی به پاشور خورده اند و صحبت از محاکمه و محکومیت برخی از کله گنده های این جریان وطن فروش مطرح است.

اما امیرحسین خان ثابتی هوش سرشار رسانه ای خود را بکار برده و سعی می کند طوری این مطلب را بیان کند که به نظر بی طرفانه و فراجناحی و مردم دوستانه دیده شود!

این جمله مغز هر متفکری را منفجر می کند!

سکوت اصولگرایان مقابل وضع زندانها هم سیاسی است چون خودشان را در معرض زندانی شدن نمیبینند.

تصور کنید مثلا در جامعه ای که تا دیروز هیچ صاحبی نداشته و هر کس هر غلطی دلش خواسته کرده، ناگهان روزی خبر برسد چند مرد به جرم تجاوز به دختری خردسال اعدام شده اند. بعد عده ای که خودشان از سوابق سیاه خودشان خبر دارند صدایشان در بیاید که «اعدام نکنید»!!... عده ای دیگر هم که چنین خطاهایی مرتکب نشده اند طبیعتا سکوت خواهند کرد. بعد آقای ثابتی اعتراض می کند که سکوت دسته دوم به این دلیل است که در معرض اعدام نیستند!

از قدیم گفته اند «چوب را که برداری گربه دزده پا می گذارد به فرار»! و از طرف دیگر هم «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است».

تازه این تمام داستان نیست. جمله آخر ثابتی از شاهکار هم فراتر می رود!

روزی که دو جناح به خاطر منافع عامه مردم خواستار نظارت بر زندانها شوند روز بلوغ سیاسی در کشور است!

یعنی گویا در دنیای مطلوب جناب ثابتی قرار است «مردم» عموما مجرم و سر و کارشان با زندان و بازداشت و بازجویی باشد، و بعد نیروهای هر دو جناح سیاسی هم دعواهای قبیله ای را کنار گذاشته و فکری برای رفاه حال این مردم شرور و خطاکار و محکوم و محبوس بنمایند!

اصطلاح «مردم» آنقدر خنثی و بی معناست که حقیقتا تعجبی ندارد در تحلیلهایی به همین حد آبکی و نخ نما استفاده شود.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D8%B5-%D9%88-%D8%AC%D9%88%D8%B4%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B2%D9%86%D9%86%D8%AF-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA-lychbdtq7thf

اما مساله اصلی شیوه مرسوم دیپلماسی عمومی است که در میان جماعتی که خود را نیروهای انقلابی می دانند مدتهاست رایج شده.

جناب ثابتی اخیرا سوتی دیگری هم در مصاحبه با سخنگوی طالبان داشتند. آنجا که سخنگوی طالبان اظهار داشت هر کجای دنیا اعلام کنند اگر همین حالا به فرودگاه بروید شما را مستقیما به آمریکا یا کانادا خواهند برد، قطعا در فرودگاه ازدحام بوجود خواهد آمد. و جناب ثابتی هم حرفش را قطع کرد و گفت «نه، حداقل در ایران من می دانم که کسی از چرخ هواپیما آویزان نخواهد شد»!

واقعا مطمئنی آقای ثابتی؟! یعنی حتی بعد از هشت سال دولت تدبیر و امید، هنوز عده ای از هم وطنانت را نشناخته ای؟



اشکال کار اینجاست که اصحاب رسانه و بسیاری از تحلیلگران ما با رسانه ها و تحلیلگران معاند مسابقه گذاشته اند که کدامیک می تواند مخاطب را بیشتر خر فرض کند!

یکی نیست بگوید آقای برادر ثابتی، شما که به درستی بارها موضع خودت را بصورت شفاف روشن کرده ای و همه می دانند به کدام جریان سیاسی تعلق خاطر داری. پس چه اصراری داری با این اداها و اطوارها ژست بی طرفانه بگیری؟ شما حرف خودت را بزن و از موضع خودت دفاع کن. چرا اصرار داری خودت را به جای «مردم» جا بزنی؟! اقلا نیمی از این «مردم» در دوره های قبل به همان جریان تسلیم طلب غربگرا رای دادند و در این دوره هم به جریانی که من و تو می دانیم ماهیت ملی دارد رای ندادند. وقتی خودت را نماینده «مردم» معرفی می کنی خواه ناخواه مطالبات آندسته از مردم که ماهیت ضد ملی دارند را هم به رسمیت شناخته ای. بعد دیگر نمی توانی گلایه کنی که چرا عده ای یک روز شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای اسرائیل» می دهند و روز دیگر شعار «جانا غم افغانستان کشت مرا»!

از چه چیزی می ترسی؟! که اگر صریح موضع بگیری عده ای آنسوی دنیا اظهارات تو را پیراهن عثمان کنند و تحریمهای حقوق بشری علیه ایران وضع کنند؟! مگر شما رئیس جمهوری یا رئیس قوه قضائیه این مملکت هستی که اظهاراتت چنین پیامدهایی داشته باشد؟ رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه هم اگر از روی مصلحت اندیشی های اینچنینی موضع گیری رسمی می کنند، تو وظیفه داری آن مطلبی که آنها نمی توانند صریح بیان کنند برای مخاطبانت بگویی.

این شیوه دیپلماسی عمومی شما همانند عمل همان بوزینگانی است که از شدت سرما به دنبال آتش بودند و کرم شبتابی را با آتش اشتباه گرفته بودند و متصل بر آن می دمیدند تا شعله ورتر شود!

آورده‌اند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان بافق مغربی خرامید و جمال جهان آرای را بنقاب ظلام بپوشانید سپاه زنگ بغیبت او بر لشگر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شمال عنان گشاده و رکاب گران کرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی می‌جستند، ناگاه یراعه ای دیدند در طرفی اگنده، گمان بردند که آتش است، هیزم بران نهادند و می‌دمیدند.
برابر ایشان مرغی بود بر درخت بانگ می‌کرد که: آن آتش نیست. البته بدو التفات نمی نمود. در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: رنج مبر که بگفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی، و در تو تقدیم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن همچنانست که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند. مرغ سخن وی نشنود و از درخت فرود آمد تا بوزنگان را حدیث یراعه بهتر معلوم کند، بگرفتند و سرش جدا کردند.
و کار تو همین مزاج دارد و هرگز پند نپذیری، و عظت ناصحان در گوش نگذاری. و هراینه در سر این استبداد و اصرار شوی و از این زرق و شعوذه وقتی پشیمان گردی که بیش سود ندارد و زبان خرد در گوش تو خواند که«ترکت الرای بالری. » لختی پشت دست خایی و روی سینه خراشی...
https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D9%87%DA%A9%D8%B1%D9%87%D8%A7-dzub5jdyes2t


دیپلماسی عمومیوضعیت زندانهاحقوق بشرمحاکمه روحانیمبارزه با فساد
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید