پاندمی کورونا چالشی عظیم در برابر نظم جهانی نولیبرال بوده. گزارشی که کمتر از یک سال قبل از شیوع کورونا، توسط مرکز امنیت سلامت دانشگاه جانز هاپکینز (JHCHS) منتشر شده بود، آمریکا را آماده ترین و مجهزترین کشور جهان برای مقابله با هر نوع پاندمی ارزیابی کرده بود.
این گزارش «با راهنمایی یک پنل از متخصصین 13 کشور جهان، و بر اساس تحقیقات واحد اطلاعات اقتصادی (Economist Intelligence Unit) نوشته شده بود».
آمریکا بالاترین ایندکس، یعنی 83/5، را بدست آورده و لذا از میان 195 کشور جهان، رتبه اول را به خود اختصاص داده بود.
کشور چین با ایندکس 48/2 در رتبه 51، و کشور هند با ایندکس 46/5 در رتبه 57 قرار داشت.
ایران در این گزارش، با ایندکس 37/7، صاحب نود و هفتمین رتبه (97) از میان صد و نود و پنج (195) کشور جهان بود.
اما این گزارش مانند سایر ارزیابی های دستگاه های تفکر ساز نولیبرال جهانی که آمریکا را در همه امور بالاتر از همه قرار داده و دیگر کشورها را حقیر و ناچیز می انگارند، تنها زاییده توهمات ناشی از متدولوژی محدود و ناقص در تحقیقات بوده و هیچ قرابتی با واقعیات بیرونی نداشت.
امروز بر اساس آمار، آمریکا با نزدیک به بیست میلیون نفر آلوده به ویروس کورونا، در صدر جدول آمار پاندمی قرار دارد. کشور دوم هندوستان است که با بیش از چهار برابر جمعیت آمریکا، تقریبا نصف تعداد مبتلایان در آمریکا را دارد. ایران با حدود یک میلیون و دویست و دوازده هزار نفر، رتبه پانزدهم را داشته، و کشور چین با داشتن بیشترین جمعیت در جهان، با تعداد کل مبتلایان در حدود هشتاد و پنج هزار نفر، ماه هاست که به کلی کورونا را شکست داده.
افسانه عظمت و شکست ناپذیری آمریکا از یکسو، و توهم ذلت و آسیب پذیری کشورهای جهان سوم از سوی دیگر، اینبار در داستان پاندمی کورونا بطور جدی به چالش کشیده شده است. بخصوص که چین اولین کشوری بود که درگیر این تهدید بیولوژیکی گردید، اما با وارد عمل شدن این ویروس در سطح جهانی، مرکزیت بحران به سرعت به اروپا و آمریکا منتقل گشته و کشورهای جهان سوم بطور کلی در پاسخ به این تهدید بسیار توانمندتر از کشورهای غربی ظاهر شدند.
پاسخ آمریکا به این رسوایی بسیار تامل برانگیز بود. ابتدا که هنوز بحران به غرب وارد نشده بود، طبق معمول با نگاه تحقیرآمیز و از موضع بالا به پایین به چین جهان سومی نگریسته و تصور نمی کردند مشکل گریبان خودشان را هم بگیرد. حتی وقتی کورونا وارد ایران شد، بسیاری از سخنگویان اپوزویسیون سر از پا نمی شناختند تا خواری و خفت و عقب ماندگی ایران را در برابر جلال و عظمت و عقلانیت اروپا و آمریکا در بوق و کرنا کنند، که ای ایرانیان چه نشسته اید که مشتی آخوند، طاعون و وبا در میان شما افکنده اند، در حالیکه در غرب متمدن انسانها در کمال صحت و سلامت و عزت و تندرستی زندگی می کنند!
چند هفته بیشتر طول نکشید تا ابتدا کشورهای متمدن اروپایی یکی پس از دیگری دچار بحران گردیده، و بعد هم نوبت مرشد اعظم، آمریکا رسید که گوی سبقت را از تمام جهان ربود. بله، آمریکا حقیقتا در جهان رتبه اول را داشته و دارد... البته از در عقب!
وقتی مشخص شد چین اقتدارگرا تحت رهبری یک دیکتاتوری کمونیستی موفق شده پر جمعیت ترین کشور جهان را ظرف مدتی کوتاه از بزرگترین پاندمی تاریخ معاصر برهاند، و در مقابل، کشورهای غربی «در اوج اقتدار»، اینطور شکوهمندانه به بزرگترین کشتارگاه های کورونا در جهان بدل شده، و دموکراسی های لیبرال عاجز از پاسخگویی موثر به تهدیدی تا این اندازه ابتدایی و بدوی ظاهر گشتند، توجیه گرایان و بادمجان دورقاب چینان نولیبرالیسم به روایتی دیگر متوسل شدند تا آب رفته را به جوی باز گردانند. روایتی که در دو کلمه خلاصه می شود: ویروس چینی!
نظریه پردازان ویروس چینی هیچ مدارک مستندی ارائه نداده و این نظریه منحصرا توسط برخی از رسانه ها و سخنگویان غربی ساخته و پرداخته شده است. طرفداران این نظریه گاهی بصورت علنی، و گاهی هم بطور تلویحی این حکایت را مطرح می کنند که چین به دلیل رقابت با آمریکا و غرب، متوسل به شیوع ویروسی دست ساز شده. لذا ریشه کن شدن کورونا در چین به این دلیل بوده که دولت چین کاملا حساب شده و با برنامه قبلی این ویروس را آزاد کرده.
طرفداران این نظریه نبود مدارک و اسناد را به اینصورت توجیه می کنند که «رژیم» چین دروغگو است و آمار شفاف ارائه نداده و افراد مطلع را بازداشت کرده و با ایجاد خفقان مانع از روشن شدن حقایق می شود.
اولین سوالی که مطرح می شود این است که آیا چنین شیوه نظریه پردازی مصداق همان «توهم توطئه» که مخالفان غرب به آن متهم می شوند نیست؟
اما فرض کنیم این نظریه توهم نبوده و کاملا مطابق با واقعیات هم باشد. در اینصورت سوال دومی که مطرح می شود این است که مگر شما ادعا نمی کردید غرب در اوج اقتدار و قَدَر قدرتی و قوی شوکتی است، و چین و روسیه و دیگر کشورهای جهان همگی در مقابلش دچار انفعال بوده و چاره ای جز تمکین ندارند؟ آیا چنین عملیات تهاجم بیولوژیکی در این ابعاد عظیم دقیقا عکس این مطلب را نشان نمی دهد؟
این آمریکای ابرقدرت و قوی شوکت، چطور با وجود بیش از سیصدهزار قربانی و تلفات، قادر به پاسخ گویی و تنبیه کشور تهدید کننده (یعنی چین) نیست؟ تا اینجای کار تلفات آمریکا از کل تلفات ایران در جنگ تحمیلی هشت ساله بیشتر است. پس چرا مانند پاسخی که به واقعه یازدهم سپتامبر داد، ضربه شستی به چین نشان نمی دهد تا رژیم تروریستی چین حساب کار دستش آید؟ چرا آمریکا عقب ایستاده و فقط رسانه ها و هوادارانش مثل سگی که در حال زَهره ترک شدن است واق واق می کنند.
این سوال را بخصوص از آقایان و خانمهای طرفدار «مذاکره» باید پرسید. مگر شما ادعا نمی کردید که باید واقع گرا باشیم و سیاست گذاری های کلان کشور را بر اساس باورهای ایدئولوژیک قرار ندهیم؟ مگر شما ادعا نمی کردید واقعیت این است که آمریکا قدرتمندترین کشور جهان است و ما چاره ای جز «مذاکره» و تمکین در برابر خواسته های آمریکا نداریم. خب، اینجا که معلوم شد گویا چین خیلی قدرتمندتر از آمریکاست. با یک ویروس توانسته چنان ضربه ای به آمریکا وارد نماید که اقتصاد آمریکا دچار بزرگترین رکود تاریخ شده هیچ، آمریکاییها حتی جرات پاسخگویی نظامی را هم ندارند.
پس چرا شما که اینقدر واقع بین و عملگرا و دور از موضع گیری های ایدئولوژیک و احساسی بودید، حالا ناگهان از اخلاقیات صحبت می کنید و اصرار دارید ما باید از چین فاصله گرفته و با آمریکا همسو شویم، چون چین نامردی کرده و از پشت لگدش را بر بیضه های آمریکا و غرب فرود آورده!
به هر حال، دو حالت بیشتر ممکن نیست.
1- اینکه چین این ویروس را برای ضربه زدن به رقبای غربی منتشر کرده
2- اینکه این ویروس بدون برنامه ریزی قبلی و بطور تصادفی منتشر شده
حالت اول نشان می دهد چین در موضع تهاجمی بوده و چنان قدرت عظیمی پیدا کرده که آمریکاییها حتی جرات رو در رو شدن با آن را ندارند. حالت دوم هم نشان می دهد چین برای مقابله با تهدیدات هزاران بار از آمریکا قدرتمندتر و تواناتر است، چون کورونا در چین به سرعت جمع شد، اما در آمریکا و اروپا تازه آتشش به زبانه کشیدن رسیده.
پس در هر دو حالت باید بپذیریم که افسانه شوکت و قدرت و عظمت و اقتدار آمریکا دروغی بزرگ بوده و با دیدن ضعف و ناتوانی و عجز آمریکا و متحدانش در مقابله با این تهدید چینی، باید از خواب غفلت بیدار شویم و جهان را آنطور که واقعا هست ببینیم.
جالب است که اپوزیسیون و نیروهای ضد نظام جمهوری اسلامی وقتی صحبت از برتری آمریکا می شود تسلیم طلب و مذاکره طلب و «واقع بین» می شوند. اما وقتی صحبت از برتری رقبای آمریکا، مانند چین یا روسیه می شود، ناگهان استقلال طلب و عزت خواه و ملی گرا و وطن پرست می گردند!
به قول نظامی:
سپیدی کن حقیقت یا سیاهی
که نبود مار ماهی مار و ماهی
پس مساله اصلا واقع بینی و مذاکره طلبی و تسلیم طلبی یا ملی گرایی و عزت خواهی و وطن پرستی نیست. بلکه مساله خیلی ساده تر از این حرفهاست. این نیروهای اپوزیسیون آدم های آمریکا هستند. وظیفه اینها حفاظت و حمایت از منافع آمریکاست. چون تنها در راستای چنین موضعی می توانیم آن تسلیم طلبی و این ستیزه جویی و وطن پرستی ظاهری را در یک سبد کنار هم بگنجانیم.
صد البته نیروهای اپوزیسیون یکدست نیستند. عده ای دانسته و آگاهانه و با هوشیاری کامل نوکری آمریکا را می کنند. مانند چهره های معلوم الحالی همچون عباس میلانی و دیگر امارده و اجانده جیره خور و مواجب بگیر سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غربی.
دسته دیگر هم اشخاص و گروه ها و تشکل های داخل نشین و خارج نشینی هستند که بطور نادانسته در همین خط قرار گرفته اند.
توجیه و اصلاح دسته اول غیرممکن است. اما اصلاح دسته دوم اگرچه امکانپذیر هست، اما کار آسانی نیست. عرصه اصلی کارزار میان دوستان و دشمنان ایران هم دقیقا همین عرصه است.