ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

پیامبران پارسی گوی

گفتیم که سعدی را پیامبر پارسی گوی نامیده اند، و تنها دلیل قانع کننده ای که برای آن یافتیم وجود فرم هنری در کلام سعدی است که در عین حال بازتاب تمدن کهن و حکمت عمیقی است که در اثر انباشت تجربه نسلهای ایرانی در طول هزاران سال حاصل آمده. و سعدی الحق والانصاف جلوه ای از این تمدن زیبا را ارائه داده است.

اما از این منظر پیامبران پارسی گوی محدود به سعدی نیستند. لااقل پنج پیامبر پارسی گوی داریم که سعدی یکی از آنها است. آن چهار دیگر عبارتند از حکیم فردوسی طوسی، حکیم نظامی گنجوی، مولانا جلال الدین رومی، و لسان الغیب حافظ شیرازی.

درباره فرم هنری و زیبایی های هر یک می توان به تفصیل سخن گفت، چرا که اساسا زیبایی محض قابل توضیح و توصیف نیست، مگر از طریق فرم هنری، که آن هم می شود هر آنچه این بزرگان سروده و گفته اند. تنها اشارتی میکنیم به گوشه ای از زیبایی ها و صنایع ادبی در شاهنامه فردوسی.

در داستان کاموس کشانی، فردوسی شرح نبرد رستم دستان با اشکبوس کشانی را می دهد. طبیعتا اولین پیش نیاز برای اینکه سخنی را منظوم و شعر محسوب کنیم وجود نظم و قافیه در ابیات است، و همین نظم شعری حالت ریتمیک و آهنگین به کلام می دهد. اما فردوسی به مراتب فراتر از این می رود و با کلمات معجزه می کند. به این ابیات توجه کنید، و خصوصا توجه داشته باشید وقتی وصف کشیدن تیر در کمان به دست رستم می آید، چطور صدای چِرِخ و چوروخ کمان چوبی شنیده می شود:

کمان را بزه کرد زود اشکبوس
تنی لرز لرزان و رخ سندروس
به رستم برآنگه ببارید تیر
تهمتن بدو گفت برخیره خیر
همی رنجه داری تن خویش را
دو بازوی و جان بداندیش را
تهمتن به بند کمر برد چنگ
گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ
یکی تیر الماس پیکان چو آب
نهاده برو چار پر عقاب
کمان را بمالید رستم بچنگ
بشَست اندر آورد تیر خدنگ
برو راست خم کرد و چپ کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست (صدای چِرِخ و چوروخ کمان اینجاست)
چو سوفارش آمد بپهنای گوش
ز شاخ گوزنان برآمد خروش
چو بوسید پیکان سرانگشت اوی
گذر کرد بر مهرهٔ پشت اوی
بزد بر بر و سینهٔ اشکبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گیر و قدر گفت ده
فلک گفت احسنت و مه گفت زه
کشانی هم اندر زمان جان بداد
چنان شد که گفتی ز مادر نزاد
نظاره بریشان دو رویه سپاه
که دارند پیکار گردان نگاه
نگه کرد کاموس و خاقان چین
بران برز و بالا و آن زور و کین
چو برگشت رستم هم اندر زمان
سواری فرستاد خاقان دمان
کزان نامور تیر بیرون کشید
همه تیر تا پَر پُر از خون کشید
همه لشکر آن تیر برداشتند
سراسر همه نیزه پنداشتند
چو خاقان بدان پر و پیکان تیر
نگه کرد برنا دلش گشت پیر
بپیران چنین گفت کین مرد کیست
ز گردان ایران ورا نام چیست
تو گفتی که لختی فرومایه‌اند
ز گردنکشان کمترین پایه‌اند
کنون نیزه با تیر ایشان یکیست
دل شیر در جنگشان اندکیست
همی خوار کردی سراسر سخن
جز آن بد که گفتی ز سر تا به بن
بدو گفت پیران کز ایران سپاه
ندانم کسی را بدین پایگاه
کجا تیر او بگذرد بر درخت
ندانم چه دارد بدل شوربخت
از ایرانیان گیو و طوس‌اند مرد
که با فر و برزند روز نبرد
برادرم هومان بسی پیش طوس
جهان کرد بر گونهٔ آبنوس
بایران ندانم که این مرد کیست
بدین لشکر او را هم آورد کیست
شوم بازپرسم ز پرده‌سرای
بیارند ناکام نامش بجای
بیامد پر اندیشه و روی زرد
بپرسید زان نامداران مرد
بپیران چنین گفت هومان گرد
که دشمن ندارد خردمند خرد

یعنی رستم تیر را با چنان قدرتی رها می کند که تیر تا انتها وارد بدن اشکبوس می شود. خاقان چین دستور می دهد تیر را از بدن وی خارج کنند و سپس متوجه می شوند تیر رستم آنقدر بزرگ است که به اندازه نیزه هایی است که سپاه توران استفاده می کرد. توجه کنید از این به بعد چطور با تاکید و تکرار حرف پ فردوسی نشان می دهد که تورانیان از هراس و شگفتی به تته پته افتاده اند. بخصوص در این ابیات:

چو خاقان بدان پر و پیکان تیر
نگه کرد برنا دلش گشت پیر
بپیران چنین گفت کین مرد کیست
ز گردان ایران ورا نام چیست

همچنین پیش از آن با نام اشکبوس، که در این لحظه در قامت دشمن در مقابل ایرانیان قرار گرفته، نوعی مزاح رجز گونه دارد که مشابه آن را در محاورات امروزی کوچه بازار هم سراغ داریم:

چو بوسید پیکان سرانگشت اوی
گذر کرد بر مهرهٔ پشت اوی
بزد بر بر و سینهٔ اشکبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس

و این مزاح و رجز را با بیتی کامل می کند که حس و حالت اقتدار و ظفرمندی را در خود دارد:

قضا گفت گیر و قدر گفت ده
فلک گفت احسنت و مه گفت زه

بنابراین اگر فردوسی را هم پیامبر پارسی گوی بنامیم گزافه نگفته ایم. فرم هنری با این درجه از استادی و اثر بخشی کمتر می توان یافت. البته در قرآن نظایر چنین صنایع ادبی وجود دارد. به عنوان مثال در سوره ناس:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاس ِ﴿٢﴾ إلَهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿٦﴾

علاوه بر وزن آهنگین و قافیه پایانی آیات، توجه کنید که متن سوره درباره وسوسه های شیطانی است. صدای غالب در سراسر سوره صدای حرف س است. به یاد بیاورید که شیطان در داستان آدم و حوا در ظاهر مار ظاهر شده بود، و صدای مار را هم حتما می شناسید که فس فس می کند. پس هنگام قرائت در سراسر سوره صدای وسوسه های شیطان است که می شنویم که آن هم با محتوای متن سوره مطابقت دارد. اعجاز قرآن که از آن سخنها گفته شده در همین زیباییها، صنایع و فرم هنری است.


شعرفرم هنریقرآنزیبایی شناسیفردوسی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید