ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

چرا دموکراسی در افغانستان شکست خورد؟

اخیرا طالبان با اعلام تشکیل امارت اسلامی افغانستان، کابینه جدید خود را معرفی کرد که با واکنشهایی طنز آلود از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا همراه بود.

طبق گزارش شبکه «الجزیره»، ایالات متحده درباره «وابستگی‌ها و سوابق» برخی از افرادی که طالبان بعنوان مسئولان دولت جدید افغانستان منصوب کرده، ابراز نگرانی کرده است.
یکی از سخنگویان وزارت خارجه آمریکا در این خصوص گفت: «ما شاهدیم که لیست اسامی اعلام شده منحصرا شامل افرادی است که اعضای طالبان یا نزدیکان آن‌ها هستند و هیچ زنی در آن وجود ندارد. ما همچنین نگران وابستگی‌ها و سوابق برخی از افراد لیست هستیم».
جامعه جهانی چه واکنشی به کابینه طالبان نشان داد؟ - مشرق نیوز (mashreghnews.ir)

عضویت زنان در کابینه در خود آمریکا هم قدمت چندان طولانی ندارد. بعنوان مثال، کابینه ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا از 1969 تا 1974 تماما متشکل از مردان بود.

لیکن با این وجود آمریکاییها توقع دارند در جامعه به شدت سنتی افغانستان، دولتی که توسط گروه مذهبی طالبان تشکیل می شود حتما شامل تعدادی وزیر زن هم باشد! پس یا واقعا کوچکترین شناختی از وضعیت اجتماعی افغانستان ندارند، یا خودشان را به نفهمی زده اند.

به همین ترتیب واکنش اتحادیه اروپا:

واکنش اتحادیه اروپا به کابینه جدید افغانستان مثبت نبود و یکی از سخنگویان این اتحادیه تصریح کرد که دولت موقت طالبان در افغانستان در واقع نمایانگر بی‌اعتنایی طالبان به وعده‌هایشان در خصوص حضور گروههای مختلف در کابینه جدید بوده است.
یکی از سخنگویان اتحادیه اروپا در این خصوص گفت: «تجزیه و تحلیل اولیه از اسامی اعلام شده نشان می‌دهد که این ترکیب از نظر تنوع قومی و مذهبی که ما امیدوار بودیم در افغانستان شاهد باشیم و طالبان در هفته‌های گذشته وعده داده بودند، جامع و فراگیر نبود».

یعنی گویا سران اتحادیه اروپا امیدوار بوده اند آن پروژه ای که اروپا و آمریکا بیست سال در افغانستان اجرا کردند و شکست خورد را پس از خروجشان طالبان اجرا کند. بیست سال تلاش کردند در افغانستان دموکراسی فراگیر و شامل تنوع قومی و مذهبی ایجاد کنند و حاصلش شد انتخاباتی که از کل جمعیت افغانستان به زور و زحمت یک میلیون نفر در آن شرکت کردند و دو نامزد انتخابات همزمان اعلام پیروزی کردند. حالا که این دموکراسی سقوط کرده و طالبان قدرت را قبضه کرده اند، اتحادیه اروپا انتظار داشته طالبان همان پروژه شکست خورده را ادامه دهد!



برای درک درست وضعیت اجتماعی افغانستان، کافیست نگاهی به تاریخ یکی دو قرن گذشته خودمان بیاندازیم. برای نمونه، مروری سریع داشته باشیم بر صفحات ابتدای کتاب «ایران بین دو انقلاب» نوشته یرواند آبراهامیان.

آبراهامیان استاد علوم سیاسی دانشگاه نیویورک است که اصالت ایرانی دارد و عمر حرفه ای خود را صرف مطالعه تاریخ ایران کرده، ولی تقریبا تمام عمر خود را در انگلستان و آمریکا سپری کرده. این محقق نه از نظر فکری و نه از نظر کاری و حرفه ای هرگز هیچ ارتباطی با هیچیک از حکومت های ایران نداشته و از این نظر پژوهشگری کاملا مستقل محسوب می شود.

کتاب با اشاره به تفاوت نحوه نگاه جامعه شناسان به جوامع غربی و شرقی آغاز می شود.

پس همین اول کار مشخص می شود طرز فکر و نگاهی که قایل به وجود «دولت» یا «رژیم» در برابر «مردم» یا «جامعه» است از اساس اشتباه و بر پایه یک مدل فکری مردود و از دور خارج شده است. دولت و جامعه جدایی ناپذیرند و هرگز یک دولت یا ساختار حکومتی که با بافت اجتماعی ناسازگار باشد نمی تواند پایدار و برقرار باقی بماند. این نکته ایست که جامعه شناسانی که جوامع غربی را مطالعه می کرده اند دریافتند. اما در مطالعه جوامع شرقی این نکته مورد غفلت واقع شده.

پس این طرز فکر و نگاهی که امروز دایما در رسانه های معاند می شنویم در حقیقت همان دیدگاه عتیقه و از دور خارج شده قرن نوزدهم است که به دلایل سیاسی باید در اذهان ما مردمان جهان سوم زنده نگه داشته شود. ما باید همیشه تصور کنیم حکومت های برخاسته از وضعیت بومی جوامع ما ریشه تمام گرفتاری های ما هستند و کافیست مدل و ساختارهای حکومتی غربی و دموکراتیک را وارد کنیم تا جوامع ما هم مانند سوئیس و دانمارک و فرانسه شود!

در ادامه، آبراهامیان نقل قول جالبی از یک تاریخ نگار و مستشرق انگلیسی می آورد.

پس اینکه دایم به گوش ما می خوانند مشارکت مردم در حکومت فقط از طریق انتخابات و دموکراسی امکانپذیر است یاوه ای بیش نبوده! این را جان مالکولم انگلیسی می گوید که حکومت پادشاهی عملا با مشارکت کامل مردم اداره می شود.

حکومت پادشاهی آن گونه ای از حکومت بود که از درون ساختار اجتماعی ایران جوشیده و برخاسته بود. بی دلیل نبود که پس از انقلاب مشروطه، برخلاف آنچه بسیاری توقع داشتند و تصور می کردند، نه تنها مشکلات کشور حل نشد بلکه مشکلات جدیدی هم اضافه شد.

انقلاب مشروطه حاصل ورود اندیشه ها و الگوهایی به فضای فکری و سیاسی ایران بود که هیچ سنخیتی با واقعیات اجتماعی ایران نداشتند. و مدتها طول کشید تا این انحرافات فکری و ایدئولوژیک بر اثر برخورد با واقعیات عینی اجتماعی در ایران تا حدودی پالایش شوند و به تدریج عده ای متوجه شوند گویا مسیر مدرنیته را از ابتدا اشتباه آمده بودیم.

حال باید ببینیم شرایط اجتماعی پیچیده جامعه ایران به چه صورتی بود که موجب می شد ساختارهای وارداتی از غرب در آن ناکارامد شوند. نظام پادشاهی سنتی بطور طبیعی از چه شرایط اجتماعی برخاسته بود؟

آبراهامیان در ادامه، شرایط اقلیمی و تنوع آب و هوایی در جغرافیای سرزمین ایران را شرح می دهد که چطور برخی مناطق با آب و هوای کویری، برخی معتدل، برخی سردسیر، برخی گرمسیر، و برخی پر آب و سرسبز بوده و هست. و هر یک از این شرایط آب و هوایی شیوه زندگی خاص خود را ایجاد کرده که خود منشاء بسیاری از تفاوتها و حتی تضادها میان ساکنان ایران می شده است.

بعلاوه، تنوع قومی و قبیله ای، تنوع زبانی، تنوع دینی، تنوع مذهبی، تنوع فرقه ها درون مذاهب و دیگر شکاف های اجتماعی که جامعه ایران را به شدت واگرا می نموده است.


خود کفایی روستاها و قبایل یکی از نکاتی است که امروز کمتر در ایران می بینیم، اما در افغانستان تقریبا با همان کیفیت همچنان وجود دارد. این خودکفایی اقتصادی و عدم وابستگی به دیگر اقوام و قبایل و گروه ها دلیل اصلی شکل نگرفتن آن هویتی است که آمریکاییها تلاش می کردند در افغانستان ایجاد کنند. اگر در طول این 20 سال به جای آموزش ارزشهای فمینیستی و مبارزه با ازدواج کودکان و ترویج فرهنگ نولیبرال در افغانستان، در عوض تمرکزشان را روی صنعتی کردن افغانستان گذاشته بودند شانس موفقیتشان بسیار بیشتر می بود.

در ایران با وجود آنهمه تنوع و تلون قومی و مذهبی و زبانی و غیره، لااقل هویت ملی ایرانی از مدتها قبل وجود داشت. لیکن در افغانستان حتی هویت ملی هنوز شکل نگرفته و فراگیرترین هویتی که قادر است جمعیت این کشور را به هم پیوند بزند همان اسلام است. با وجود کثرت مذاهب و فرقه ها، به هر حال تمامی مسلمانان افغانستان نقاط اشتراکی دارند و در میان طالبان، سنی و شیعه در کنار هم به نماز می ایستند. اسلام را اگر کنار بگذاری و به دنبال یک حکومت سکولار بروی، هیچ عامل دیگری که در سطح اجتماعی این ملت را به هم پیوند بزند وجود ندارد.

در یک چنین وضعیت اجتماعی پیچیده ای صحبت کردن از دموکراسی و انتخابات و «رای مردم» به فکاهی بیشتر شباهت دارد.

جامعه انگلستان کمتر از یک دهم این پیچیدگی ها را داشت که به وضعیت جنگ های داخلی 1642–1651 دچار شد. با مشاهده آن وضعیت بود که توماس هابز کتاب معروف «لویاتان» را نوشت و به این نتیجه رسید که جامعه بدون حضور یک حاکم مقتدر و مطلقه قادر به بقا و ثبات نخواهد بود. اگر اندیشمندان متاخرتر پس از هابز به نتایج دیگری رسیدند نه به دلیل روشنفکری و نبوغ ایشان، بلکه به دلیل تغییر شرایط اجتماعی انگلستان، انقلاب صنعتی، و همگرایی اجتماعی طبقات و اقشار و اقوامی بود که ملت انگلستان را تشکیل داده بودند.

نوع حکومت پادشاهی ایران هم نه به دلیل عقب ماندگی فکری نظریه پردازان سیاسی ایرانی یا زورگویی و ستمگری پادشاهان، بلکه به دلیل شرایط واگرایی اجتماعی بخصوصی بود که در ایران وجود داشت.

جامعه ایران از قرن نوزدهم تا امروز تغییرات زیادی کرده و قطعا آن شکل حکومتی که در آن زمان حاصل نیازهای طبیعی جامعه ایران بود نمی تواند به همان شکل امروز هم برقرار شود.

اما وقتی از افغانستان صحبت می کنیم بسیاری از خصوصیات آنزمان ایران را همچنان حفظ کرده. راه حل مشکلات افغانستان نه دموکراسی و انتخابات و مشارکت تمام اقوام و مذاهب در حکومت، بلکه دقیقا تسلط حکومتی مطلقه و اسلامی است که توان برقراری ثبات و آرامش و امنیت را داشته باشد. ابتدایی ترین کارویژه حکومت همین امنیت و ثبات است، چیزی که دولت های دموکراتیک با کمک آمریکاییها هرگز قادر به ایجاد آن در افغانستان نبودند. هیچ حکومتی در افغانستان قادر نخواهد بود با پخش کردن قدرت میان اقوام و مذاهب، کشور را به ثبات برساند. «مدل سوئیس» در افغانستان هرگز قابل پیاده سازی نخواهد بود، مگر پس از یک دوره طولانی از ثبات و امنیت و توسعه که توسط حکومتی یکدست و مقتدر ایجاد شده باشد.

وقتی امنیت و ثبات باشد، توسعه اقتصادی ممکن خواهد شد. وقتی توسعه اقتصادی اتفاق بیافتد، با گسترش صنایع و تجارت، طبقات مدرن شکل خواهند گرفت. وقتی طبقات مدرن شکل گرفتند، هویت ملی شکل خواهد گرفت. وقتی هویت ملی شکل بگیرد، بافت اجتماعی تغییر خواهد کرد. و هنگامی که بافت اجتماعی تغییر کند ساختار سیاسی هم می تواند متحول شود.

کسانی که به زور اسلحه می خواهند طالبان را وادار به احترام به حقوق زنان نمایند قطعا محکوم به شکستند. و کسانی که تصور می کنند باورهای مذهبی طالبان مانع از هرگونه تغییر در رویکرد آنان در طول زمان می شود، نه درک درستی از تاریخ دارند و نه ماهیت مذهب و ارتباط آن با تحولات اجتماعی را می شناسند.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-oa4lgch41uza


افغانستاندموکراسیواگرایی اجتماعیمشارکت اقوامرای مردم
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید