در آشفته بازار فضای سیاسی و جامعه واگرای ایران، یکی از مسایلی که تعریف دقیقی نداشته اما تقریبا همه از آن دم می زنند همین هویت ملی است. اگر به نیروهای اپوزیسیون خارج نشین نگاه کنیم، هر کدام به طریقی ادعا دارند که در راه پیشرفت و تجدد و اقتدار ایران و ایرانی فعالیت می کنند. در داخل هم تقریبا همه همین ادعا را دارند. اما در عمل نه تنها نیروهای داخلی و خارجی از زمین تا آسمان تفاوت دارند، بلکه در میان همین نیروهای داخلی و همان نیروهای خارجی هم اختلافات درونی شدیدی وجود دارد.
سوال اینجاست که آیا این اختلافات تنها به دلیل تفاوت نظرگاه و فلسفه فکری اینهاست؟ یا آیا امکانش هست عاملی ریشه ای تر موجب چنین اختلافی شده باشد؟ آیا هر کسی که ادعا کرد ایرانی است، واقعا ایرانی است؟ آیا همه این افراد و گروه هایی که ادعای ایرانیت دارند، یک هویت ملی واحد داشته و تنها به دلیل تفاوت های سلیقه و اختلافات ناشی از نظام فکری خود دچار انشقاق شده اند؟
برخی شعارهای سیاسی، مانند «تساهل و تسامح»، بطور ضمنی این منظور را می رسانند که تفاوت ها در همین حد سطحی است و ماهیت هویتی و ملی همه اینها از یک جنس است که نامش «ایرانی» است. یا گاهی اوقات «ایرونی»! اصطلاح غریبی که تقریبا بطور انحصاری توسط فارسی زبانان خارج از ایران استفاده می شود. اصلا شاید بهتر باشد فارسی زبانان را به دو دسته «ایرانی» و «ایرونی» تقسیم کنیم.
در تعریف اینکه چه کسی ایرانی است، دو دیدگاه کلی وجود دارد و تمام تعاریف چه بطور صریح، و چه بطور ضمنی، همگی ذیل این دو دیدگاه دسته بندی می شوند.
1- اصالت خون
2- اصالت خاک
دیدگاه اول، ایرانیت را نوعی نژاد می پندارد. یعنی اگر کسی از پدر و مادر ایرانی زاده شد، خود بخود او هم تا پایان عمر یک ایرانی باقی می ماند. بنابر این تعریف، ایرانی بودن یک پدیده کاملا عینی است و در بدو تولد رقم می خورد.
اصالت خون در دو جهت متضاد حرکت می کند.
1- برخی طرفداران اصالت خون به سمت قوم گرایی حرکت کرده و هویت خود را محدود می کنند. بعنوان مثال قومیت آذری یا ترکی، قومیت کردی، قومیت بلوچی، قومیت عربی و از این قبیل. لذا قوم گرایان معمولا به دنبال اصالت بخشی به قومیت خود هستند و خط سیاسی استقلال طلبی و تجزیه طلبی را دنبال و حمایت می نمایند.
2- برخی طرفداران اصالت خون به سمت جهانی گرایی حرکت کرده و هویت خود را فراگیر می کنند. بعنوان مثال، افراد معلوم الحالی همچون عباس میلانی یا بهرام بیضایی، معتقدند ایرانیت معنا و مفهومی فراگیر دارد که در بر گیرنده هشت میلیون ایرانی تبار خارج از ایران هم می شود. بر اساس دیدگاه این افراد، هیچ تفاوتی میان آن هشت میلیون خارج نشین و این هشتاد میلیون شهروندان داخل ایران وجود ندارد.
در هر صورت اصالت خون بطور نهفته در خود یک عنصر نژادپرستی دارد. اما به دلایلی که بعدا اشاره خواهیم کرد، این نژادپرستی بطور ضمنی و غیر علنی نگه داشته می شود. با اینحال، بدون اصالت دادن به نژاد، نه قوم گرایان و نه جهانی گرایان قادر به تعریف هویت ایرانی یا قومی خود نخواهند بود.
اما دیدگاه دوم ایرانیت را وابسته با جغرافیای ایران می داند. یعنی اگر یک آمریکایی به ایران مهاجرت کند و در ایران صاحب اولاد شود، و فرزندانش را درون جامعه ایرانی و با فرهنگ ایرانی تربیت کند، چنین افرادی کاملا ایرانی محسوب می شوند. از طرف دیگر، اگر یک ایرانی به آمریکا مهاجرت کند و فرزندانش را آمریکایی بار آورد، اینها دیگر ایرانی نیستند، بلکه آمریکایی خواهند بود. پس بر پایه دیدگاه اصالت خاک، هویت ایرانی یک مولفه پررنگ ذهنی دارد که در اثر تجربیات زندگی شکل می گیرد و محصور در پیوندهای خونی نیست.
اصالت خاک هم دو گونه دارد. برای سهولت بحث، در ادامۀ دو گروه قایل به اصالت خون، طرفداران اصالت خاک را با شماره های 3 و 4 مشخص می کنیم.
3- افرادی که هویت ایرانی و خاک ایران را محدود به جغرافیای کنونی ایران می دانند. جالب است که این دسته در موضع گیری های سیاسی بسیار به جهانی گرایانی که قایل به اصالت خون هستند نزدیک می شوند. چون ضدیت با اقوام و کشورهای همسایه ایران کنونی تبعاتی دارد که اشاره خواهیم کرد.
4- دسته ای که هویت ایرانی و خاک مقدس ایران را در وسعت تاریخی آن در نظر دارند. از نظر این گروه، بسیاری شهروندان عراقی یا افغانی یا لبنانی یا آذربایجانی و غیره، به همان اندازه ایرانی هستند که ساکنین جغرافیای کنونی ایران. لذا این گروه در تضاد با هر سه دیدگاه بالا قرار می گیرند.
اما این تقسیم بندی ها در خلاء نیست. برای اینکه معنا و مفهوم و اهمیت و سمت و سوی این جریانات فکری را درک کنیم، باید ابتدا نگاهی به تصویر بزرگتر در سطح جهان بیاندازیم.
دنیای کنونی بیش از هر چیزی تحت سیطره سرمایه داری غربی است. همانطور که پیشتر مفصل توضیح داده بودیم، از دهه 1970 میلادی، جهان غرب وارد فاز جدیدی از سرمایه داری شد که با عنوان نولیبرالیسم و جهانی سازی شناخته می شود.
بطور خلاصه، در نظم جهانی نولیبرال، جهان به دو قطب عمده تقسیم می شود. یک طرف مراکز سرمایه داری هستند که سه خصیصه دارند:
1- مهاجر پذیری
2- نرخ باروری زیر حد جایگزینی
3- امکان بهره مندی طبقه متوسط از درآمدهای رانتی و بدون زحمت
در طرف مقابل جوامع جهان سوم قرار دارند که آنها هم معمولا چهار خصیصه کلی دارند:
1- مهاجر فرستی (فرار سرمایه و فرار نیروی کار)
2- بی ثباتی سیاسی و نا امنی اجتماعی
3- سطح دستمزدهای پایینتر از مراکز سرمایه داری
4- فراهم نبودن امکان انباشت سرمایه
نظم نولیبرال در شرایط ایده آل در مراکز سرمایه داری همگرا می شود. این همگرایی مستلزم واگرایی در جوامع پیرامونی (جهان سوم) است. تحت تاثیر نیروی جاذبه مغناطیسی مراکز سرمایه داری، جوامع پیرامونی دچار اعوجاج شده و واگرا می شوند. بخشی از جامعه پیرامون با منافع متروپل همسو و همگرا شده، و بخشی دیگر با منافع ملی و داخلی. و لذا این دو بخش با هم واگرا می گردند.
با این مقدمه و درون این تصویر کلی می توانیم چهار گرایش فکری در تعریف هویت ملی را واضحتر ببینیم.
1- دسته اول، اصالت خون، قوم گرایان: قوم گرایی موجب تفرقه و تنش در جوامع پیرامونی (جهان سوم) می گردد. این تنش موجب بی ثباتی سیاسی، نا امنی، و عدم امکان توسعه پایدار ملی می شود. این وضعیت از یک سو موجب جلوگیری از ظهور قدرت های رقیب در سطح جهانی شده، و از سوی دیگر موجب افزایش تمایل جمعیت جامعه پیرامونی به مهاجرت به سوی متروپل ها در غرب می شود. بنابراین، قوم گرایی با منافع ملی در تضاد است و با منافع قطب های امپریالیسم همگرا. سیاست کلی نولیبرالیسم حمایت از قوم گرایی است. قوم گرایی در شعار محوری نولیبرالیسم، یعنی «تلون و شمول» (Diversity and Inclusion) هم گنجانده شده. اما قوم گرایی، شعار تلون و شمول را در سطح جوامع جهان سوم با هدف فعال کردن شکاف های قومی پیگیری می نماید.
2- دسته دوم، اصالت خون، جهانی گرایان: جهانی گرایی در قالب بازتعریف هویت ملی به گونه ای که شامل جمعیت مهاجر و خارج از کشور شود بطور مستقیم در راستای منافع قطب های سرمایه داری نولیبرال جهانی است (یعنی آمریکا، اروپا، کانادا و استرالیا). این قرائت از هویت ملی، ترجمه دقیق شعار نولیبرال «تلون و شمول» (Diversity and Inclusion) است. اگر قوم گرایی «تلون و شمول» را به معنای منفی و با هدف واگرا کردن جوامع جهان سوم پیگیری می کند، جهانی گرایی همین شعار را با معنایی مثبت و به منظور ایجاد هویتی نو و فراگیر استعمال می نماید. هویتی که نه تنها تضادی با منافع نولیبرالهای غربی ندارد، بلکه در تضاد با هر نیرویی قرار می گیرد که همسو با منافع غرب نیست.
نکته بسیار جالب موضعی است که این هویت فراگیر و «جهانی» در برابر همسایگان ایران دارد. از طرفی اینها ایران را فراگیر و شامل ایرانیان مهاجر و خارج از ایران می دانند، اما در عین حال ساکنین عراق، سوریه، لبنان و غیره را ایرانی ندانسته و تضاد و عنادی عمیق نسبت به آنان دارند. بطوریکه مثلا ادعا می کنند فلان رجل سیاسی در جمهوری اسلامی یک نفوذی و غیر ایرانی است، چون مثلا تبار او به عراق یا فلان کشور عربی می رسد. این تضاد هم همسو و در جهت منافع قطب های سرمایه داری در غرب است. چون دامن زدن به این تنش ها از یک طرف مانع از نفوذ ایران به درون جوامع کشورهای همسایه شده، و از سوی دیگر می تواند حتی به جنگ با همسایگان و تضعیف بیشتر کشور منتهی شود.
لذا این «ایرانیان» جهانی گرا، از یک طرف در مقابل جمعیت ها و خلق های کشورهای همسایه با ایران کاملا خوی نژادپرستانه دارند. اما از طرف دیگر در مقابل جمعیت های جوامع غربی خوی متواضع و سر به زیر و صلح طلب و «مذاکره» طلب پیدا می کنند. و دقیقا به همین دلیل، نژادپرستی مستتر در اصالت خون نمی تواند بصورت علنی مطرح شود، چون در تضاد با غرب گرایی و غرب پرستی قرار خواهد گرفت. اما به هر حال این تناقضی درونی است که باعث می شود طرفداران این دیدگاه تنها با کمی تفکر منطقی و اندکی فراتر رفتن از شعارهای سطحی، به ماهیت غیر منطقی و متضاد آن پی برده و از آن جدا شوند.
3- دسته سوم، اصالت خاک، جغرافیای محدود کنونی: این دسته اصالت را به خاک می دهند، اما حافظه تاریخی اینها نهایتا تا تاجگذاری رضاشاه عقب می رود. لذا بخش های وسیعی از خاک ایران که طی یکی دو قرن اخیر از کشور جدا شدند را کاملا غریبه و بیگانه می پندارند. این دسته هر چند دل خوشی از غرب ندارند، اما در بسیاری سیاست ها و موضع گیری ها با دسته دوم (جهانی گرایان) همسو و همگرا می شوند. و از آنجا که دسته دوم با غرب و آمریکا همگراست، لذا همگرایی و همسویی با دسته دوم نهایتا به معنی همگرایی با غرب است.
بعنوان مثال، این دسته سوم با دسته دوم در مسایلی مانند حضور ایران در سوریه، یا حمایت از فلسطین و حزب الله لبنان هم نظر هستند. لذا اصرار دارند به جای «ماجرا جویی» در خارج از مرزهای ایران، باید صبر می کردیم داعش به مرزهای کنونی ایران برسد تا وارد دفاع و جنگ با داعش شویم. یا اصرار دارند باید اسرائیل را به رسمیت بشناسیم تا فلسطین و لبنان و سوریه را ببلعد، و وقتی اسرائیل به یک قدرت عظیم منطقه ای و یک غول بی شاخ و دم بدل شد و در جهت نابودی ایران وارد عمل گردید، آن موقع تازه بنشینیم و فکر کنیم چطور می توانیم از پسش بر آییم.
4- دسته چهارم، اصالت خاک، جغرافیای تاریخی ایران: این گروه هویت ایرانی را متشکل از مجموعه خصائص و خصلت های فرهنگی و فکری و تاریخی و جغرافیایی و مذهبی می داند که انسان های ساکن در محدوده جغرافیای تاریخی ایران را به هم پیوند زده. این هویت ملی در طول هزاران سال زندگی جمعی و تاریخ مشترک شکل گرفته. این تعبیر از هویت ملی در تضاد آشکار و مستقیم با منافع غرب و نیروهای نولیبرال قرار می گیرد. چون اولا کاهنده و زداینده تضادهای قومی است که همیشه و در طول این هزاران سال مداوما در میان ایرانیان وجود داشته. ثانیا موجب افزایش نفوذ ایران در کشورها و جمعیت های همسایه جغرافیای کنونی ایران شده و لذا باعث هراس قدرت های غربی و متحدین آنها می شود. ثالثا، ایرانی تباران مقیم آمریکا و اروپا و دیگر کشورهای غربی را در بر نگرفته، و لذا در تضاد با سیاست مهاجر پذیری در نولیبرالیسم قرار می گیرد. و رابعا، مانع نفوذ فرهنگی و فیزیکی عوامل و سر سپردگان غرب و نظم نولیبرال غرب محور در ایران می شود.
رسیدن به یک تعریف درست و کارامد از هویت ملی اولین قدم در جهت احیای کشور و حل مشکلات امروز ماست. در شرایطی که دشمنان ما با تمام توان به دنبال شیوه های نرم و موثر برای نابودی ایران هستند، رسیدن به فرمولی از هویت ملی که بتواند هم به اندازه کافی فراگیر بوده، و هم بعنوان پادزهری در مقابل هویت مجعول جهان وطنی نولیبرال عمل کند، در حکم سلاحی سری است که توان بازدارندگی آن از بمب هیدروژنی هم بیشتر خواهد بود.
خوشبختانه نشانه هایی دیده می شود که کشور به سمت به رسمیت شناختن اصالت خاک پیش می رود.
امروز نیز ماده دیگری از این طرح به تصویب رسید که در آن معیار ایرانی الاصل بودن کاندیداها مشخص شد؛ بدان معنا که داوطلبان باید از پدر و مادر ایرانی با تابعیت اصلی ایرانی متولد شده باشند. همچنین اتباع ایرانی که تابعیت کشور دیگری را در گذشته داشته و یا افرادی که تابعیت ایران را به تازگی کسب کردهاند، امکان حضور در انتخابات را ندارند.
...
مضاف بر اینکه در تبصره این ماده تاکید شده «اخذ یا داشتن تابعیت و یا اقامت دائم از کشورهای بیگانه توسط داوطلب، والدین، همسر و فرزندان از مصادیق عدم التزام و تعهد به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران تلقی میشود.»
حلقه کاندیداتوری برای حضور انتخابات ریاست جمهوری تنگتر شد - تابناک | TABNAK
امیدواریم این اصالت خاک به سوی نظرگاه چهارمی که در بالا گفتیم متمایل شود.