مدتی پیش، مطلبی در رابطه با یک مفهوم جدید و البته غیرآکادمیک تحت عنوان "ترور رسانهای" خواندم که سعی داشت به مخاطب القا کند اخبار مرتبط با مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور، ممکن است بخشی از جریان و روند ترور رسانهای مردم که پیشتر از سوی دشمنان، طرحریزی شده باشد و بنابراین باید سطح انعطاف و توجه خودمان نسبت به این اخبار و بخشی از تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مرتبط با دامنه زندگیمان تا حد زیادی کاهش بدهیم.
در رابطه با خاستگاه و چارچوبهای علمی مرتبط با ترور رسانهای جستجو کردم و جز تاریخچه مصاحبه مسئولینی که به نظر میرسید قصد دارند بخشی از ترک فعل، عدم شایستگی و نتایج اعمال خود را بر گردن دشمن بیاندازند، محتوای علمی و دقیقی پیدا نکردم.
به نظر میرسد ترور رسانهای یک مفهوم بدون چارچوب و ساختار است که در بسیاری از موارد به عنوان یک ابزار سیاسی برای طبیعی جلوهدادن شرایط اجتماعی که ناشی از اقدامات اشتباه یک سیستم مدیریتی بوده، استفاده میشود و در حقیقت بیش از آنکه عمق علمی و روانشناختی داشته باشد بر مسائل سیاسی و لاپوشانیهای حزبی، استوار است.
کارشناسان مختلف سیاسی در حالی از این مفهوم به عنوان اصلیترین علت مشکلات اجتماعی یاد میکنند که پرداختن به چنین مفاهیمی و تقویت توهمات سیاسی مبتنی بر توطئه، ممکن است قدرت تصمیمگیری و تفکر اجتماعی جامعه در رخدادهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را تاحد زیادی تحت تاثیر قرار داده و مسیر رشد و توسعه نظام اجتماعی را با انحرافات جدی، همراه کند.
در حقیقت این مفهوم سعی دارد، نتیجهای با این مضمون را برای جامعه توصیه کند: "حالا که اخبار سیاسی، اقتصادی، محیط زیستی، اجتماعی و ... محتواهای منفی و تقریباً ناامیدکنندهای را با ما به اشتراک میگذارند، بهتر است آنها را نخوانیم و بدون توجه به اخبار روزمره و تغییرات در سراسر هستی، به زندگی خود ادامه دهیم."
در نقد این نتیجه باید گفت، درست است که شنیدن و مطالعه اخبار منفی و بد ممکن است بخشی از امید و برنامهریزیهای زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد اما نباید از این موضوع غافل شویم که ما در معرض همین اخبار و زمینههای بروز و انتشار آنها زندگی میکنیم و نمیتوانیم چشممان را بر روی تغییرات در اطرافمان که نقش چشمگیری در روند معیشت و رشد ما دارند، ببندیم چرا که بیتوجهی به تغییر شاخصها و متغیرهایی که این اخبار از روند افت و خیز آنها به ما اطلاع میدهند، احتمالاً حساسیت ما به مسائل مهم را کاهش داده و زندگیمان به سمت یک فقر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خواهد برد.
در واقع دوراهی تصمیمگیری برای گوش کردن یا نکردن به اخبار بد و منفی این روزها، یک دوراهی است که باید آن را مستقیم رفت و به نوعی یک تصمیم بین بد و بدتر است زیرا اگرچه مطالعه اخبار و اطلاع از محتوای آنها ممکن است ما را ناامید کرده و به رشد جوانههای یأس در روانمان کمک کند اما حداقل دادههایی را به ما میدهد که شاید در جریان تصمیمگیریهای روزمره و زندگی کمک زیادی به ما بکنند.
این موضوع تحت عنوان یک چارچوب مراقبتی در تعداد زیادی از پژوهشهای روانشناختی نیز مورد اشاره بوده و اغلب روانشناسان نیز بر این تاکید دارند که
احتمالاً عوارض ذهنی، روانی و جامعهشناختی تحمل یک افسردگی تدریجی با درجه فشارهای روانی سطحی و زودگذر از تجربه یک شوک روانی و عصبی ناشی از تجربه یک بازه زمانی بیخبری و روبرویی ناگهانی با اخبار منفی، بیشتر است
زیرا افرادی که در جریان این اخبار منفی و دادههای آزاردهنده آنها قرار دارند، رنج کمتری را تحمل میکنند تا افرادی که در بیخبری کامل به سر میبرند و هر لحظه ممکن است به صورت ناگهانی و اتفاقی با بخشی از دادههایی که از مغز و روان خود در برابر آنها محافظت میکردهاند، روبرو شوند.
بر اساس معیارها و پروتکلهای مرتبط با شوک عصبی در جدیدترین شاخص شناسایی عوارض اختلالات روانی، شوک عصبی ناشی از شنیدن اخبار منفی به صورت ناگهانی میتواند تبعاتی همچون افزایش ناگهانی فشارخون، افزایش بدون برنامه ضربان قلب، اختلالات جدی در برخی از بخشهای دستگاه گوارش، اخلال در روند تولید و توزیع هورمونهای بدن، تغییر ناگهانی نحوه گردش خون به سمت مغز، بیهوشی، عدم کنترل عصبی، حالات بیرون روی، تپش قلب، تنگی نفس وبی قراری را در پی داشته باشد که البته این نشانه ها ممکن است ماهها وحتی سالها به طول بیانجامد ومنجر به بروز عوارضی نظیر کاهش حافظه و بروز رفتارهای غیر عادی شوند که در این حالات فرد نیاز به مصرف داروهای اعصاب دارد.
البته قابل ذکر است که گوشبهزنگی برای اخبار منفی و انتظار برای قرارگرفتن در جریان دادههای بد که احتمالا با دادههایی از موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همراه است، بدتر از بیخبری نیست و بهتر است برای دچار نشدن به عوارض مذکور نه آنقدر غرق در اخبار منفی شویم که افسردگی سطحیمان عمق بیشتری پیدا کند و نه آنقدر بیخبر باشیم که هرلحظه احتمال وارد شدن یه شوک عصبی به سیستم روانی ما وجود داشته باشد.