سپیده پوررضا
سپیده پوررضا
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

رودکی؛ مرد خوش‌چهره قرن چهارم

از اقدامات شیرین ترم اول دانشگاه این بود که عکس شعرا را بر دیوار اتاقم بزنم. اولین عکسی که روی دیوار نشست. تصویر پرتره‌ای از رودکی بود؛ رودکی، شاعر قرن چهارم.


قبل از هرچیز برای اینکه با ابوعبدالله جعفربن محمد رودکی سمرقندی (آنقدرها هم طولانی نبود!)غریبگی نکنید بروید در شاه‌نشین سروده‌هایش بنشینید و یک فنجان چای قندپهلوی لب‌سوز بنوشید که یخ این فاصلهٔ حدوداً یازده قرنی باز شود. شما قرتی‌های اواخر قرن چهارده، میهمان شاعرِ آغاز قرن چهارم هستید. بفرمایید!



آثار  استاد حسین بهزاد
آثار استاد حسین بهزاد


از دلربایی رودکی چیزی شنیده‌اید؟

درباره رودکی چند خط می‌گویم تا برسیم به وصف جمال.

درمورد پدر شعر فارسی،استاد شاعران و مبدع قالب رباعی صحبت می‌کنیم. درباره رودکی گفته‌اند که بسیار باهوش، خوش‌صدا و خوش‌چهره بود. نوازنده چنگ، شاعری ماهر و پراحساس، باز هم برایتان بگویم؟

دخترکان زیبارو، مجذوب و شیفته رودکی می‌شدند. خلاصه که گفته‌اند آن زلف و چشم و صورت، مایهٔ عاشقی‌های بسیار بود.




گروهی می‌گویند رودکی کور مادرزاد بود؛ عده‌ای هم مخالفند. حالا کشف این قضیه که رودکی کور مادرزاد بود، در میانسالی یا کهنسالی نابینا شد یا اصلا نابینا نبود و اتفاقا بهتر و بیشتر از هرکسی می‌دید، برعهده کاردانان و پژوهشگران ولی راستش را بخواهید هرجور حساب کنیم این توصیفات و ذکر جزئیات در شعرها، نیازمند یک تجربه زیستی پروپیمان با چشمانی تیزبین است.

آن صحن چمن که از دم دِی

گفتی: دم گرگ یا پلنگ است

اکنون ز بهار مانوی طبع

پرنقش و نگار همچو ژنگ است

بر کشتی عمر تکیه کم کن

کاین نیل نشیمن نهنگ است

خوشنویسی زیبا از شعر بوی جوی مولیان رودکی
خوشنویسی زیبا از شعر بوی جوی مولیان رودکی


رودکی: «هرچه بادا باد»

دکتر اسماعیل حاکمی در کتاب رودکی و منوچهری به‌خوبی احوال رودکی را شرح داده است. به نقل از همین کتاب می‌گویم که رودکی دنیا را با چشم ذوق و شعف می‌دید و قدر لذت‌ها و رامش‌ها را می‌دانست.

این هم سند!

زآمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

باد و ابر است این جهان، افسوس!

باده پیش آر، هر چه باداباد

شاد باش، شاد زی و جملاتی از این دست را در شعرهایش به کار می‌بَرد و به کسانی که همیشه زانوی غم بغل می‌کنند نهیب می‌زند و با دستور، طنز و یا به سخره گرفتن غم‌ها و دلداری دادن آدم‌ها، تلاش می‌کند که مخاطب، بی‌خیال غم و غصه‌هایش شود. ببینید چقدر خوب دلداری می‌دهد. انگار تمام اصول روانشناسی را از بر است و مثل یک مُسکِن وارد عمل می‌شود. ما که پسندیدیم.(:

ای آن که غمگنی و سزاواری

وندر نهان سرشک همی باری

رفت آن که رفت و آمد آنک آمد

بود آن که بود، خیره چه غمداری؟

هموار کرد خواهی گیتی را؟

گیتی‌ست، کی پذیرد همواری

شو، تا قیامت آید، زاری کن

کی رفته را به زاری باز آری؟

درست است که این شعر را برای وزیر بخارا که در غم از دست دان فرزند بود سرود اما قشنگی شعر همین است که می‌تواند حال یک نفر را، حتی قرن‌ها بعد در حالی‌که امیدش را ناامید کرده‌اند، تلاش‌هایش بی‌نتیجه مانده است، محبوبش تنهایش گذاشته، چیزی نمانده که چِکش برگشت بخورد و خلاصه روح و روان و جسمش میزان نیست، کمی یا خیلی بهتر کند.

یاد یار مهربان آید همی

یکی از شعرهای مشهوری که به رودکی نسبت داده‌اند، قصیده « بوی جوی مولیان» است. اصلا همین سه کلمهٔ ساده که مجبورمان می‌کند سه‌بار لب‌هایمان را غنچه کنیم خودش شعر است. برای این قصیده آهنگ ساخته‌اند، اهل دل‌ها آن را به آواز خوانده‌اند و معلم‌های تاریخ و معلم‌های ادبیات قصهٔ سرودنش را تکرار کرده‌اند. خلاصهٔ‌ روایت این است که این قصیده، پادشاه را از دیاری که به آن سفر کرده بود و مدت‌ها در آن ماند و به آنجا دل بسته بود، دوباره به بخارا بازگرداند.

بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی راه او

زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست

خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا! شاد باش و دیر زی

میر زی تو میهمان آید همی

میر ماهست و بخارا آسمان

ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان

سرو سوی بوستان آید همی

آفرین و مدح سود آید همی

گر به گنج اندر زیان آید همی

(جوی مولیان: رودخانه‌ای در نزدیکی بخارا)

گمان می‌کنم گشت‌و‌گذار خوبی بود. از احوال پدر شعر فارسی گفتیم و کیف کردیم.

سپیده پوررضا


تاریخ ادبیاترودکیشعرشاعران کهن
زبان و ادبیات فارسی، گرایش کودک و نوجوان، مدرس، کارشناس خلق محتوای متنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید