ویرگول
ورودثبت نام
سپیده پوررضا
سپیده پوررضا
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

چطور زندگی را زندگی کنیم؟(قسمت۲: معجون‌های هوایی)

نفس می‌کشید؛ ذرات بو، گیرنده‌های بویایی بینی‌تان را نوازش می‌دهد. اگر عطری خوش باشد یک لبخند ملیح چاشنی آن لحظه‌تان می‌شود؛ حتی شاید چشم‌ها را ببندید تا به حس بویایی اجازه دهید بیشتر جولان دهد. اگر بوی تازه‌ای باشد شاید به وجد بیایید و چشم‌هایتان گرد شود و اگر چندان خوشایند نباشد احتمالا چهره‌تان بی‌اراده در هم می‌رود.

قسمت صفر پیش روی شما: پیش‌درآمدی برای ۵ راه حل

شاید با یک عطر در زمان سفر کنید بروید خانه مادربزرگ، بوی رطوبت ملحفه‌ها و بوی نفت چراغ علاءالدین دیوانه‌تان کند، یا بروید دبستان و کنار بوی پاک کن‌های رنگارنگ و کتاب‌های نو و خیار و آلوچهٔ مانده توی ظرفِ غذا، جا خوش کنید. اگر هم بویی برایتان عادی شده باشد احتمالا چیزی حس نمی‌کنید. عجیباً غریبا!!!

با رایحه ‌ها و بوها به کشف جهان بروید

به بوهای مختلف دقت کنید و از این حس اسرارآمیز غافل نشوید. عطرها و بوها می‌توانند به سرعت روی ذهن اثر بگذارند. می‌توانند خاطرات و احساسات گذشته را بازسازی کنند. کاغذ، پارچه، ظروف و حتی تلفن همراهتان و حتی چیزهایی که فکر می‌کنید بوی خاصی ندارند را را به بینی‌تان نزدیک کنید و یک بار دیگر با رایحه ‌ها و بوها به کشف جهان بروید. نسبت به حس بویایی، بی‌اعتنا نباشید. بیا آگاهانه حس کنیم و کنجکاوانه تفحص.

عطرها را توصیف کنید، همسفر رایحه‌ ها شوید

تصور کنید می‌خواهید برای آدمی که از ابتدای تولدش از حس بویایی محروم بوده است، بوها را توصیف کنید. چه در چنته دارید؟

مثلا من بوی بستنی وانیلی را این‌گونه توصیف می‌کنم: رایحه بستنی وانیلی مثل خواب عصرگاهی تابستان روی یک بالش خنک است؛ این بالش سفیدرنگ با گلدوزی‌های لطیفش آن‌قدر اغواگر است که همه‌چیز را فراموش می‌کنی؛ چند دقیقه‌ای چرت می‌زنی و در آن خواب کوتاه رویاهای شیرین می‌بینی مثلا خواب می‌بینی دست یک کودک را که شبیه خودت است گرفته‌ای و یادش می‌دهی که اسمت را چطور درست تلفظ کند!

بوی کاغذ، حس شوق شروع است.یک خوشحالی عجیب که وقتی هدفی را در سر می‌پرورانیم در ما متولد می‌شود. حس تصور کردن یک آینده رویایی و ورود به جهانی که دوست داریم برای خودمان خلق کنیم.‌

اما قصهٔ ما آدم‌ها و بوها و عطرها و رایحه‌ها خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. من می‌توانم عاشق بوی بنزین باشم یا با عطر شکوفه‌های ازگیل مست شوم و از بوی بتادین حالت تهوع بگیرم و مطمئن باشم که یک نفر پیدا می‌شود که عاشق بوی ضدعفونی‌کننده‌هاست یا با عطر شکوفه‌های ازگیل اندوهگین می‌شود. چه‌قدر ساده و چه‌قدر پیچیده!

و به رسم همیشه باید بگویم مگر می‌شود ادبا و اهل قلم از این نامرئی‌های گسترده در همه‌جا، برای عشوه‌گری‌های شاعرانه‌شان استفاده نکنند؟

عطر آن گل پيرهن تا در هوا پيچيده است

بوى گل دودى است در مغز صبا پيچيده است

صائب تبریزی





نوستالژیزندگیبویاییعطرزندگانی
زبان و ادبیات فارسی، گرایش کودک و نوجوان، مدرس، کارشناس خلق محتوای متنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید