سپیتا
سپیتا
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

من در خانه ی آن شرلی زندگی می کنم

ایران که بودم این اتاق رو اجاره کردم. توی وبسایت مسکن خارج از دانشگاه پیداش کردم. اتاقای خارج از خوابگاه معمولا ارزون ترن. اجاره ی این اتاق که خیلی قشنگ بود، شامل اینترنت، آب، برق، گاز، امکانات آشپزخونه، فاصله ی 15 دقیقه ای از دانشگاه و محله ی آرومش خیلی به نظرم معقول اومد. به صاحبخونه ایمیل دادم و گفت تلفنی حرف بزنیم. گفتم ایرانم و باید وقتم رو باهاش تنظیم کنم، گفت مشکلی نیست ایمیلی صحبت می کنیم. شرایط خونه رو برام توضیح داد و اینکه ژانویه خودش نیست و قراره بره به جزایر پرینس ادوارد پیش پدرش. اجاره ی چهار ماهی که قرار بود اجاره کنم هم یک جا می گیره. براش نوشتم که تمام شرایط رو می پذیرم اما پرداخت اجاره ی چندماه برام مقدور نیست. گفت که مسئله ای نداره و می تونم هر طور بخوام پرداخت کنم.

اسمش آن بود، بدون e آخرش و وقتی گفت به جزیره ی پرینس ادوارد میره ناخودآگاه یاد آن شرلی افتادم. روز سی و یک دسامبر بعد از سه پرواز متوالی به لندن رسیدم. دیوید، مردی که در نبود آن قرار بود امورات رو به عهده بگیره ایمیل داد که برات چای درست کردم. تاکسی گرفتم و وقتی رسیدم خونه دیوید در رو باز کرد و گفت به خونه خوش اومدی. خونه رو بهم نشون داد و من رو تا والمارت رسوند تا چیزایی که نیاز دارم بخرم. وقتی دیوید رفت خونه رو کنجکاوانه نگاه کردم. روی در یخچال یه برچسب بود: Anne of Green gables. تابلوهای نقاشی روی تمام دیوارای خونه بود و توی تمام نقاشی ها خونه ی آن شرلی چشمک می زد.


فوریه شد و آن برگشت. یه زن لاغراندام که باید اواسط دهه ی پنجاه و شاید نزدیکای شصت سالش باشه. موهاش قرمزه. وقتی وارد خونه میشه شروع میکنه آواز خوندن. بشاش و مهربونه. خیلی سفر رفته. الان که دارم این پست رو مینویسم قراره فرداش آن با دوستش بره آفریقای جنوبی.

فردای روزی که آن اومد. یه سری لوازم تحریر از استیپلز سفارش دادم که بینشون یه وایت بورد کوچیک هم بود برای برنامه ریزی. وایت بورد رو نداشتن و ناگزیر حذفش کردم. سفارشارو که اوردن به آن گفتم که وایت بورد رو نداشتن. ظهر همون روز تا نزدیکای 11 شب بیرون بود. وقتی برگشت من خواب بودم. صبح که بیدار شدم با یه تخته وایت بورد، یه پک مارکر و یه تخته پاک کن اومد و گفت اینارو دیشب برات گرفتم. تشکر کردم و پرسیدم چقدر شدن؟ گفت نه اینا هدیه ی خوشامدگویی ان. بغلش کردم و به خودم گفتم توی این زن مسن لاغراندام موقرمز یه آن شرلی هست که زندگی توی روحش جریان داره.


اینستاگرام: its.sepp

نوستالژیآن شرلیکانادامهاجرتروزمره
دانشجوی دکترای ادبیات تطبیقی دانشگاه وسترن اونتاریو، کانادا - مترجم، شاعر، نویسنده - مجموعه اشعار انگلیسی Soul Stains و Timeless Treasure در امریکا - در ویرگول از تجارب و خاطرات روزانه می نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید