Zahra
Zahra
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

اولین نوشته

خب سلام! نمیدونم تویی (شایدم شمایی!!!) که داری اینو میخونی، کی هستی و کجایی و ... ولی به عنوان اولین نوشته میخوام خودمو معرفی کنم :) (وای خیلی هیجان دارم=+ ) اصولا زهرا صدام میزنن. دو سالی هست که از دوران تینیجری فاصله گرفتم ولی لعنتی انگار 30-40 سال گذشته. همیشه اون بچه خرخونه و بچه مردمه بودم که البته بازم یکی دیگه بوده بخوره توی سرش :) گفتم درس خون بودم؛ پس کنکور سهم مهمی از زندگیم بوده. خلاصه که 1400 کنکور دادم و رتبم شد هزار منطقه1 و ری اکشن مامانم روز اعلام نتایج : "همراه با قیافه ای که کل صورتش چروک شده بود، گفت حالا واقعا راضی هستی؟" و برای بار هزارم بهم ثابت شد که تو ایلان ماسک (!) هم باشی،بازم مامان بابات راضی نیستن. خلاصه زمان گذشت و شدم دانشجوی مهندسی توی یکی از خوب ترین دانشگاه های ایران. تیر 1400 کنکور دادم. آذر 1400 شدم مشاور کنکور و بهم دانش اموز دادن. سعی کردم نشم از اون آدم بی فکرا و از اون مافیاهای کنکور که فقط به فکر جیب خودشونن. یه مشاور تحصیلی دلسوز و پرانرژی باشم. فکر کنم همینم شد (تعریف از خود هم میکنم *_*)... (میگم یه سوالی،اینجا اینجوریه که اگه اینتر بزنی میره پاراگراف بعدی یا اینکه پیج دیگه ای چیزی (ایموجی در حال فکر کردن))... خب می فرمودیدم.. تا همین امروز که در خدمت خودمم و زمانی که مثل اسب داره میره و هرچی دنبالش میدوم بهش نمیرسمممم مشاور کنکورم :) خلاصه هم اکنون همچون گاوی خوشحال در روستاهای مزرعه ی شمال هم باید احتمال مهندسی فردا رو بخونم چون پایان ترممه، هم باید برنامه ی 3-4 تا از بچه ها رو تکمیل کنم، هم اینکه پروژه و تکالیف درس فرایند تولیدممبنویسم و انجام بدم :) خب دیگه اوکیه غر زدم خالی شدم. برم سراغ کارام. فعلا میرم ولی زود میام (معلوم نیست البته). ساعت 00:00 24/25دی ماه 1401.

کنکورمشاورنوشتهشرح حالغر زدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید