هرچقدر علوم پیشرفت میکنند و نظریات جدید با جسارتی مثالزدنی برداشتهای قبلی انسان از جهان را تغییر میدهند؛ به شوق میآیم و پرنده خیال به پرواز میآید.
انسان هزاران سال تجربه آگاه و ناآگاه دارد؛ حافظهای بس قدیمی... اگرچه ماهیت گمشده انسان در هر عصری متفاوت بوده؛ اما داشتن یک « گمشده » حلقهای تکرارشدنی است؛ حلقهای که با هربار پیمایش، هویتی جدید به خود گرفته است.
تغییر ساختارهای ذهنی، بافتهای فرهنگی، الگوهای جمعیتی و روالهای زندگی را پایانی نیست و این رمز تحول و دگرگونی دائمی گمشده انسانی است.
انسانها دربرابر این گمشده گاهی بیتفاوتاند و خود را رهای از آن میخواهند؛ غافل از اینکه هویت انسان با این گمشدگی عجین است.
تجربه زیستهام نشانم داده است با شروع جستجو برای این گمشده؛ زندگی معنایی دیگر مییابد: شهودی که جز با بودنِ جستجوگر قابل توصیف نیست.