فکر کن برای شرکت در یک تحقیق علمی دعوت شدی. همون اول کار بهت میگن متعلق به گروه الف یا ب هستی. تو هیچ فردی از دو گروه رو ندیدی و نشناختی. پشت کامپیوتر میشینی و ازت میخوان هر طور که دوست داری بودجهای که برات تعریف شده رو بین آدمای مختلف تقسیم کنی. نتایج نشون میده که نصف مبلغی که به همگروه خودت اختصاص میدی رو حاضری به غیر همگروهت بدی. دفعه بعد یک سری سوال نشونت میدن و میتونی از نظرات افراد مختلف استفاده کنی و بر اون اساس تصمیم بگیری. اینجا هم نتایج نشون میده به طور معناداری احتمال اینکه نظر همگروهت رو بپذیری بیشتر از انتخاب نظر غیر همگروهته.
خب چه اتفاقی افتاده؟
تو این افراد رو نمیشناختی. صادقانه اینکه اینها حتی ممکنه آدم واقعی نبوده باشن و فقط یک سری ورودی تصادفی دریافت کرده باشی.
خودت هم به نظر میاد خیلی تصادفی به یک گروه تعلق گرفتی.
پس چی شد تو موقعیتهای مختلف وزن بیشتری به «همگروه» خودت دادی؟
تبریک میگم! تو دچار in-group bias شدی!
دو پدیده هست که تو مباحث مرتبط با تصمیمگیری گروهی خیلی بهشون توجه شده:
اولی فشار همتا ( peer pressure ) و دومی هم تعصب درون گروهی و خارج گروهی (in-group /out-group bias) است
فشار همتا همون تاثیریه که ما از آدمای اطرافمون، اونایی که هم طراز باهاشون محسوب میشیم و میخواهیم به نوعی بینشون پذیرفته باشیم، میگیریم. بیشترین ادبیات موضوع هم در این زمینه در مورد تاثیر پذیری نوجوانان از همسالهاشونه و فکر میکنم با این پدیده آشنایید.
و اما موضوع جذاب in-group / out-group bias:
تاثیر همگروه و غیر هم گروه نوعی وابستگی و پذیرش نسبت به افرادیه که به نوعی باهاشون تو یک دسته قرار میگیریم. مثل خانواده ،همکاران ، همکلاسی ها و یا حتی طرفداران تیم ورزشی محبوبمون.
تحقیقات متنوعی نشان داده که ما به طور کلی نظر مثبتتری نسبت به همگروهمون داریم. امکان اینکه به هم گروهمون کمک مالی کنیم بیشتره [۳] ، تو تصمیم گیری ها نسبت به نظر هم گروهمون پذیرش بیشتری داریم [۲] و میشه گفت احتمالا ارزیابی بهتری نسبت به عملکرد هم گروهمون خواهیم داشت .
قسمت قشنگ این داستان اینه که که این همگروه لزوما قرار نیست کسی باشه که ما انتخابش کردیم و یا حتی میشناسیمش. میتونه فردی باشه که کاملا تصادفی به عنوان همگروه ما انتخاب شده [۱و۲]. و قشنگتر از اون اینه که این همگروه حتی لازم نیست حقیقی باشه! باز مطالعاتی هست که نشون میده ما پذیرش بیشتری داریم نسبت به یک پیشنهاد تصادفی در صورتی که فقط به ما گفته شده باشه که از طرف یک همگروه ناشناخته بر اساس یک سری خصوصیات نامعلوم بوده![۲]
نکته خیلی مهم این تحقیقات اینه که عمدتا تعریف گروه به صورتی بوده که امکان تعلق عاطفیای وجود نداشته و فقط یک دستهبندی دستوری و تصادفی بوده است!
وارد بحث های مربوط به سازوکار شناختی این پدیده جذاب نمیشم. احتمالا بخش خوبیش تو مسیر فرگشت شکل گرفته. اون زمانی که تصمیم گرفتیم با هم قبیلهای تشکیل بدیم و از هم قبیلهایمون دفاع کنیم و در نتیجه شانس بقای خودمون رو بالا ببریم. انسان مدرن هم این سیاست نتیجه بخش رو ادامه داده و با عناصر هویتی تقویتش کرده.
برای من، صورت امروزی و مدرن این پدیده است که خیلی شگفتانگیزه:
منِ انسان مدرن امروزه در برابر تراژدیهای انسانی برای همدردیهام با دیگر انسانها بر اساس هویت مشترک گروهی، با بعضی انسانها همدردی می کنم و رنج دیگر انسانها تاثیری بر من نمیگذاره.
منِ انسان مدرن وقتی تو مجموعهای کار میکنم همتیمی های من همه متعهد و کاربلد و دلسوز هستند و افراد تیمهای دیگه کند و پشت گوش بنداز وکار خراب کن! (خداییش بیاید یه احتمال ناچیزی در نظر بگیریم که شاید بقیه هم به اندازه ما دلسوزِ کار هستند و شاید مشکل مثلا فقط تفاوت دیدگاه ودغدغهها باشه!)
منِ انسان مدرن همچنان ارثیه زیست قبیلهایم رو حفظ کردم و نوع نگرشم به آدما برمیگرده به اینکه از in-group من هستند یا نه !
این یادآور رو برای خودم اینجا نوشتم که حواسم باشه تو دام این سوگیری احتمالا فرگشتی نیفتم. سوگیریای که میتونه بر اساس بیپایهترین و تصادفی ترین نوع دستهبندی باشه. یه یادآور ازین جنس که in-group من نه تیمی که توش کار میکنمه که شاید کل مجموعهایه که داخلش فعالم و نه شاید این مجموعه که اکوسیستمیه که بقای مجموعه به اون اکوسیستم بستگی داره که البته که بقای این اکوسیستم به بقای جامعه بستگی داره داره و این جامعه نمیتونه سر پا وایسه اگر وضعیت کشور سامان پیدا نکنه و …
و خلاصه اینکه بله فرگشت و یا تکامل احتمالا تا اینجا خیلی هم مسیر رو اشتباه نیومده و نگاه قومیتی و in-group bias ما به بقای ما کمک کرده، فقط حواسمون باشه دایره انسانی in-group خودمون رو خیلی محدود نیبینیم و حواسمون باشه که بیشتر از این حرفها با هم اشتراک داریم.
1- H. Tajfel, B. M.G., and B. R.P., “Social Categorization and Intergroup Behaviour,” Eur. J. Soc. Psychol., vol. 1.2, pp. 149–178, 1971
2- M. Stallen, A. Smidts, and A. G. Sanfey, “Peer influence: neural mechanisms underlying in-group conformity.,” Front. Hum. Neurosci., vol. 7, no. March, p. 50, Jan. 2013.
3- Volz, K. G. (2009). In-group as part of the self: in-group favoritism is medmedial prefrontal cortex activation. Social neuroscience 4.3, 244-260.