فیلسوفی که امروزه مشهورتر از هر میلتوسی دیگری است، هراکلیتوس است.
وی اهل اِفِسوس، شهری ساحلی در کنار میلتوس بود، و در اوایل قرن ششم پیش از میلاد به اوج شهرت رسید. اشتهار او به ویژه برای دو اندیشه است، که هر دو نفوذ فراوان یافت.
اولی وحدت اضداد است. هراکلیتوس می گفت در دامنه کوه، سربالایی و سرپایینی دو راه متفاوت در جهت مخالف هم نیست، هر دو یکی است. هراکلیتوس جوان و هراکلیتوس پیر دو فرد مختلف نیستند، یکی اند.
اگر هم پیاله شما بگوید بطری نیم خالی است و شما بگویید نیم پر، حرف شما نقیض حرف او نیست، هر دو یک چیز می گویید.
به عقیده هراکلیتوس همه چیز نتیجه جمع آمدن اضداد، یا دست کم گرایش های متباین است.
بدین صورت از ستیز و تناقض گریزی نیست. در واقع برخورد اضداد است که جهان را می سازد. اگر اضداد را نادیده بگیرید، قلم روی حقیقت کشیده اید.
ولی خود این حرف نیز به این معناست که حقیقت ذاتا ناپایدار است. همه چیز پیوسته در سیلان است.
و این دومین اندیشه ای است که همواره به هراکلیتوس نسبت داده می شود: «همه چیز در سیلان است»
هیچ چیز در این دنیا هستی ثابت ندارد. همه چیز پیوسته در تغییر است.
هرچیز به نحوی متفاوت از چیزهای دیگر به وجود می آید، و تا وجود دارد لحظه به لحظه تغییر می کند، تا اینکه دوباره از بین برود.
خود ما هم همین طوریم. هرچیز در جهان این گونه است، شاید خود جهان نیز چنین است.
چیزهایی را که «شیء» می پنداریم در حقیقت به هیچ وجه ثابت نیستند، بلکه پیوسته در تغییر و تحول اند.
هراکلیتوس آنها را به شعله آتش تشبیه کرد: شعله شیء می نماید ولی در واقع شیء نیست، نوعی فرایند است. این اندیشه ای ژرف و پرمحتواست اما نگران کننده نیز هست. آدمی همیشه در پی چیز پاینده ای است که بدان ایمان ورزد، چیزی قابل اعتماد که دوام آورد و از میان نرود. و هراکلیتوس به ما می گوید چنین چیزی وجود ندارد.
دگرگونی قانون زندگی، قانون کائنات است. بر همه چیز فرمان می راند. نمی توان از آن گریخت.
هراکلیتوس: در یک رود دو بار نمی توان پا نهاد.
برگرفته از کتاب «سرگذشت فلسفه» نوشته براین مگی