Shabnam
Shabnam
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

زور بیخودی

این مدت من هم مثل همه شیرجه زدم توهمه مستندا و مصاحبه های شجریان. شنیدن حرفهای هوشنگ ابتهاج، گزارشها ی بی بی سی، مصاحبه کامبیز حسینی با محسن نامجو، پست های اینستاگرام مختلف و نوشته کلهر.مرتب آوازا شو گوش میدم و میبینم که پوست تنم مور مور میشه. صبح که بیدار میشم تصنیف هاشو میذارم.

آمده ام که سر نهم عشق تورا به سربرم

ورتوبگوییم که نی، نی شکرم شکربرم

به این فکر میکنم که شجریان با اینکه وقتی زنده بود همه میدونستن چه آدم خفنیه، انگاربازم وقتی رفت بیشتر میفهمی چه تاثیری داشته. انگار بازم تو دیدن و تجربه کردن وسعت جای خالی یه نفره که بزرگی و تاثیر حضورش رو میفهمی.

از دیدن همه این مصاحبه ها خیلی چیز یاد گرفتم ‌، کلی کیف کردم. ولی از همه حرفا برای من تاثیر گذار تر جواب شجریان به یه سوال بود توی مستند همسفر با مرغ سحر.از دقیقه ۲۶ به بعد ازش میپرسن که آوازای خودشو هم گوش میده. شجریان هم یه جواب گوگولی میده و میخنده و بعد ادامه میده:

...من الان خیلی از آوازهای جوونی هام رو اصلا تحمل نمیکنم. نمیتونم گوش بدم.

زور بیخودیه

زور بیخودیه ، چهچه های بیخودی. زور بیخودیه.

…..چندتاش خوب شده...

اما سالهای ۵۹-۶۰ به بعد دیگه ، هر چی خوندم جا افتاده بود. برای اینکه دیگه خودم رو پیدا کرده بودم. یعنی چهل سالگی من شده بود…

زور بیخودی. به همه زورهای بیخودی که من زدم فکر میکنم. جاهایی که الکی صدامو بلند کردم و گلومو جردادم که شاید سکوت بهتر بود. به جاهایی که باید بلندتر حرف میزدم و نزدم یا سکوت کردم.به جرهای بیخودی که خودمو دادم برای کسی یا چیزی که ارزششونداشت.به اینکه چقدر خوبه آدم جای خودشو جای صداشو پیدا کنه. بفهمه کجا چی بگه ، کی داد بزنه کی نزنه. اینکه تن صدات همونی باشه که باید باشه. که آدما بتونن بهت گوش بدن. فرار نکنن.

چند وقتیه که فکر میکنم جای صدای من کجاست ، صدامو پیدا کردم یا نه. حرف خودمو میزنم یا فقط بقیه رو تکرار میکنم. دوست دارم برای گفتن چیزی نترسم ، الکی عصبی نشم. فقط بجاش حرفمو بزنم. شجریان که نزدیک ۴۰ سالگیش جای صداشو پیدا کرد. منم نزدیک ۴۰ سالگیمه. شاید پیدا کنم. شاید نکنم.


<br/>

دلنوشتهشجریان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید